روان شناسان رفتارگرا، مانند واتسون و اسکینر به نقش عوامل محیطی در رفتار اهمیت می دادند، به ویژه اسکینر معتقد بود، همان اصولی که در ایجاد رفتار موشها و کبوترها یا به طور کلی جانوران کار سازند در رفتار آدمیان نیز به کار می روند.
به عقیده ی اسکینر تمایز رفتار به صفات شخصیت بستگی ندارد، بلکه به تجربه های مختلفی وابسته است که هرکس در جریان زندگی خود در نتیجه ی عوامل تقویتی به دست می آورد. اگر کسی پرخاشگر، بذله گو، متعصب، بی دین، مردم دار یا مردم ستیز باشد به دلیل آن است که این رفتارها در گذشته با تقویتهای مردم شکل گرفته است.
البته، کمتر روان شناسی است که نقش محیط را در تعیین رفتار نادیده بگیرد. حتی طرفداران وراثت به اهمیت تأثیر محیط در رفتار و یادگیری و در شخصیت اعتراف می کنند، اما معتقدند که شخصیت فقط به یادگیری وابسته نیست، بلکه عوامل دیگری نیز در این رابطه دخالت دارند.

نظریه ی یادگیری اجتماعی راتر

یادگیری، ابزاری نیرومند برای ادراک رفتار حیوان و انسان است. شرطی شدن کلاسیک و کنشگر همه ی جنبه های یادگیری را توضیح نمی دهند. بررسیهایی که درباره ی سرمشق گیری انجام گرفته نشان داده اند که یادگیری بدون تجربه ی مستقیم نیز حاصل می شود.
جولیَن راتر (1) معتقد است که عوامل تقویتی خود به خود ایجاد نمی شوند. اکثر تقویت کننده های مؤثر آنهایی هستند که ما را مورد تحسین و تشویق دیگران قرار دهند. به این جهت بیشتر یادگیریها در موقعیتهای اجتماعی حاصل می شوند (راتر، 1990). راتر این موارد را به تفصیل در نظریه یادگیری شخصیت خود بیان کرده است که عوامل شناختی را دربرمی گیرند. به عقیده ی او رفتار آدمی بیشتر محصول انتظارها (2) یا چشمداشتهاست.
مفهوم انتظار یکی از مهمترین عوامل کارساز در نظریه ی راتر است. کسانی که امتحان می دهند، تقاضای شغل می کنند یا قرار ملاقات می گذارند در اجرای خواستها و آرزوهایشان احتمال موفقیت و شکست وجود دارد. انتظارات به شرطی در موقعیتهای گسترده ی اجتماعی نتیجه بخش و دارای کاربردهای عملی هستند که کلی و تعمیم یافته بوده، از ویژگیهای محدود و شرایط قابل اجرا برخوردار باشند. باید توجه داشت که افراد آدمی و حتی جامعه های بشری چشمداشتها و توقعاتشان همه یکسان نیستند. بعضیها پرتوقع و بی گذشت و بعضی دیگر کم توقع و اغماض کننده اند. برخیها درون جو (3) و برخی دیگر برون جو (4) هستند. درون جویان معتقدند که از راه مهارت و توانمندیهای خود می توانند بر تقویت کننده ها تأثیر بگذارند، اما برون جویان به اعمال نفوذ بخت و اقبال و تقدیر اعتقاد دارند.
راتر برای سنجش موضع قدرت (5) مقیاس درون جویی و برون جویی را طرح نمود (1966). واژه ی موضع قدرت از آن پس یکی از مفاهیم بسیار مهم در دانش روان شناسی مطرح گردید. مقیاس سنجش راتر از 23 ماده درون جویی و برون جویی تشکیل یافته که آزمایش شونده علاقه ی خود را نسبت به هر یک از این موارد نشان می دهد.

نمونه ای از مقیاس درون جویی و برون جویی جولین راتر

در این مقیاس سنجش که از 23 ماده به شکل (الف و ب) تشکیل یافته به هر یک از موارد درون جویی و برون جویی که آزمودنی پاسخ می دهد یک (1) نمره داده می شود و در پایان بالاتر بودن جمع نمره های هر دسته نشان می دهند که آزمودنی فردی برون جو یا درون جوست.
1- الف: موفقیت محصول تلاش و کوشش است و بخت و اقبال کمتر دخالت دارد.
ب: به دست آوردن یک شغل خوب بیشتر وابسته به آن است که در موقعیت و زمان و مکان مناسب قرار بگیریم.
2- الف: وقتی طرح کاری را می ریزم تقریباً به عملی بودن آن اطمینان دارم.
ب: همیشه طرح و نقشه عاقلانه نیست، زیرا امور بیشتر به شانس و اتفاق وابسته است.
3- الف: بسیاری از مردم نمی دانند تا چه حد زندگیشان به اتفاق و بخت و اقبال وابسته است.
ب: در واقع چیزی به نام بخت و اقبال وجود ندارد.
پرسشی که در این مقیاس سنجش پیش می آید این است که چرا یک آزمودنی در جهت برون جویی و دیگری در درون جویی نمره ی بیشتری می آورد؟ در واقع عاملی که پاسخگوی این تفاوتهاست با تاریخچه یادگیری و تجربه های محیطی افراد ارتباط پیدا می کند. اسکینر در این باره معتقد است که آموزشهای گذشته، نه تنها بر رفتار افراد، بلکه بر چشمداشتهای آنان نیز تأثیر می گذارند، به طوری که بعضی از آنها پیامدهای سودمند و پربار و برخی دیگر زیانمند و نافرجام به بار می آورند.
عوامل فرهنگی و محیطی نیز بر موضع قدرت تأثیر می گذارند. برای مثال، شهروندان کشورهای غربی بیشتر از کشورهای آسیایی به درون جویی و فعالیتهای خودساخته متکی هستند. افراد کم سواد و فقیر نیز بیشتر از افراد باسواد و ثروتمند برون جو هستند و به قضا و قدر و کمکهای غیبی اعتقاد دارند (بری، 1992) (6).
مفهوم موضع قدرت دارای کاربردهای گسترده ای است. برای نمونه، در سالهای 1960 پژوهشگران دریافتند که درون جویان بیشتر از برون جویان به حقوق مدنی، مردم سالاری (دموکراسی) و تساوی حقوق انسانها اعتقاد دارند. همچنین، شاگردان درون جو بیشتر از شاگردان برون جو به کار و فعالیت شخصی و کسب نمره های درسی بالا علاقه نشان می دهند (فیندلی و کوپر) (7).
موضع قدرت با رفتارهای بهداشتی نیز ارتباط دارد. درون جویان رویدادهای تهدید آمیز را همچون چالشهایی می پندارند و فشارهای روحی و روانی خود و مسائل تهدید آمیز را از راه حل مسئله کاهش می دهند. برعکس، برون جویان تهدیدها و ناراحتیهای خود را به شیوه های عاطفی و هیجانی پاسخ می دهند. به طوری که ملاحظه می شود واکنشهای درون جویان دارای جنبه های منفی کمتری هستند و برون جویان بیشتر احساس اضطراب و ناراحتی می کنند.

البرت بندورا

البرت بندورا (8) یکی از پژوهشگران نامور یادگیری اجتماعی به شمار می آید که درباره ی مشاهده و سرمشق گیری (9) از رفتار پرخاشگرانه برای غلبه بر ترسهای بیمورد به بررسی پرداخته است. پرسش اصلی روان شناسان شخصیت این است که چرا افراد این گونه عمل می کنند؟ بندورا در پاسخ به این پرسش معتقد است که ترکیب عوامل مختلف، از جمله شناخت افراد و محیط است که در یکدیگر تأثیر می کنند و رفتار خاصی را به وجود می آورند. اینها عوامل مستقلی نیستند. بلکه عناصری هستند که به طور مشترک فعالیت می کنند و دارای تأثیر متقابل هستند (بندورا، 1986). بندورا این پدیده را جبر تعاملی (10) یا متقابل می نامد که بیانگر تأثیر شخصی، محیط و رفتار در یکدیگر است. شکل [1] رهیافتها یا رویکردهای یادگیری – رفتاری معلوم می کنند که چگونه محیطها یا موقعیتها بر رفتار تأثیر می گذارند. با این همه، صفات شخصیت نیز در رفتار تأثیر می کنند. جبر تعاملی به این توضیحات ساده ی رفتاری بسنده نمی کند، به این معنا که رفتار می تواند محیط را تغییر دهد و محیط هم تنها عامل تغییر رفتار نیست. چون شخصیتها و صفات مربوط به آنها متفاوتند، به این جهت موقعیتها نیز به گونه ای متفاوت برگزیده می شوند. شاگردانی که برای موفقیت تحصیلی و ورود به دانشگاه ارشاد شده اند بیشتر به کتاب و کتابخانه و مطالعه روی می آورند تا آنان که برای کسب و کار و پول درآوردن برانگیخته شده اند. در واقع ادراک کامل شخصیت ایجاب می کند که به تأثیر متقابل یا داد و ستد میان شخص و محیط (موقعیت) و رفتار به خوبی آشنایی پیدا کنیم (هَکِت، 1992 (11)).

** توضیح تصویر
شکل [1]: جبرگرایی متقابل بندورا
مفهوم مهم دیگر نظریه ی اجتماعی بندورا خودتوانمندی (12) است که بیانگر عقیده یا ایمان فرد درباره ی مهارتها و توانمندیهای خود در اجرای بعضی از رفتارهاست. هرچه احساس خودتوانمندی در شخص بیشتر باشد بیشتر در رابطه با دگرگونیهای زندگی احساس توانمندی می کند. احساس خودتوانمندی دارای تأثیر نیرومندی در رفتار اوست. خود توانمندی فقط با رفتارهای و موقعیتهای خاص ارتباط پیدا می کند و برخلاف موضع قدرت به موقعیتهای مختلف تعمیم نمی یابد.
روان شناسان عوامل مؤثر بر خود توانمندی را چهارگونه دانسته اند. نخستین آن عملکردهای گذشته است (موفقیتها و شکستها) که بر خود توانمندی تأثیر می گذارند. دوّمین آن مشاهده ی دیگران در موقعیتهای مشابه است و توجه به پیامدهایی است که آنان تجربه می کنند. تأثیر مشاهده ی دیگران به عواملی مانند مشابهت فرد به شخص مشاهده شونده وابسته است. سومین مورد ترغیب کلامی است که می تواند بر سطوح خودتوانمندی تأثیر بگذارد. حدود آن به میزان خبرگی و مهارت ترغیب کننده بستگی دارد. سرانجام، روان شناسان چهارمین عامل را برانگیختگی فیزیولوژیکی (13) دانسته اند. این امر برای مثال، زمانی رخ می دهد که حالتهای هیجانی و عاطفی بیزار کننده را با عملکردهای ضعیف و ناشایستگی و شکست ارتباط می دهیم (مَداکس (14)، 1991).
مفهوم خودتوانمندی به عنوان پیامد یک رشته امور و رویدادها نیز به کار می رود. چنانکه نمره ی درسهای مختلف در پایان هر دوره ی تحصیلی بیانگر سنجش خودتوانمندی دانش آموزان و دانشجویان است. خودتوانمندی همچنین پیش بینی می کند که انسان تا چه اندازه می تواند در برابر ترک الکل و مواد مخدر ایستادگی نماید (رچتاریک (15)، 1992).

پی نوشت ها :

1. Rotter, J. B., 1990
2. expectancies
3. internals
4. externals
5. locus of control
6. Berry, J. W., 1992
7. Findley, M. J & Cooper, H. M., 1983
8. Albert Bandura
9. modeling
10. interactive determinism
11. Hackett, G. & Betz, N. E., 1992
12. self – efficacy
13. physiological arousal
14. Maddux, J. E., 1991
15. Rchtarik, R. G., 1992

منبع مقاله :
پارسا، محمد؛ (1382)، بنیادهای روان شناسی، تهران: انتشارات سخن، چاپ دوم