یکی از نکات مهم در ارتباط با خلاقیت موضوع پیوند خلاقیت با اختلال روانی و رفتاری است. این فرضیه که معتقد است بین خلاقیت و بیماری های روانی ارتباط وجود دارد ارثیه متفکرین یونان باستان بوده و تفکر آنان هنوز نیز در بین صاحبنظران درست انگاشته می شود.
مک کناقی و جامیسون معتقدند خلاقیت به معنای واقعی تراوشات یک ذهن سالم است و نه بیمار. مگر می شود ذهنی آشفته و دوپاره شده بتواند ایده و نوآوری هایی را داشته باشد که در خود صاحب منطق بوده و واقعیتی جدید را خلق می کند. درست است که تفکرخلاق پردازشی نوین و چالشی است که منطق زمانه را درهم می شکند ولی این درهم شکستن خود منطق را نمی شکند بلکه آنرا در ساختنی جدید بکار می گیرد. پژوهش ها نشان می دهند که چنین رویدادی در ارتباط با بیماران روانی یا واقعا روی نمی دهد یا اینکه آنان در لحظات آفرینشگری از ذهنی سالم برخوردارند!!!!
نکته دیگر پژوهش های قلمرو عصب روان شناختی است که نشان می دهد خلاقیت به معنای مرتبط با بیماری روانی ممکن است اما این ارتباط عمدتا به دلیل نابهنجاری های عصب شناختی و عصب هورمونی است و برآیند آن نیز پویایی یا تغییرات سازنده ذهن و شخصیت نیست.
نتیجه اینکه فرضیه یونانیان باستان درباره خلاقیت و بیماری روانی اکنون دیگر نمی توانر مصداق علمی داشته باشد.

الگوی بالینی خلاقیت درمانی
@cctm1