Pulsion de mort
* فروید این اصطلاح را که ترکیبی از مرگ و رانش است، در سال 1920 ابداع کرد. رانش مرگ (1) مفهومی فی نفسه متناقض دارد، زیرا رانش اصولاً حرکتی حیاتی به سوی ارضا است، حال آن که رانشِ مرگ اصلی در جهت تجزیه و تخریب فعال حیات نفسانی است و به ورای اصل لذت اشاره دارد.
رانش های مرگ با رانش های زندگی در تضادند و مرکز ثقل تعارضات را تشکیل می دهند.
** از طریق واقعیات بالینیِ متناقض و حتی با توجه به ماهیت نظریه ی روان کاوی است که فروید به مفهوم ورای اصل لذت نائل آمد. فروید نمونه ی بارزی از آن را در یکی از بازی های نوه ی خود نشان می دهد. کودک هنگامی که مادر خانه را ترک می کرد، قرقره ای را می گرفت و به زیر تختخواب پرتاب می کرد به نحوی که یافتن مجدد آن کار دشواری بود. با انجام این کار، کودک لفظ «آن جا» (به آلمانی Fort) را ادا می کرد و همین که با کشیدن نخ، قرقره را باز می یافت به ادای لفظ «ایناهاش» (به آلمانی Da) می پرداخت. برای فروید تکرار موجود در این بازی حاوی منطقی غیر از اصل لذت بود. وی میان این بازی و آسیب های نِوروتیک قرابتی مهم می یابد، زیرا در هر دو مورد فرد پیوسته به تکرار تجربه ی تلخ و ناگوار خویش می پردازد. این تکرار تنها برای رهایی از درد نیست، بلکه حاوی جذابیت و کششی خاص برای اوست. فروید این نوع تکرار را اجبار یا وسواس در تکرار می خواند. نمونه ی بارز آن را در نِوروز سرنوشت ملاحظه می کنیم، زیرا طی آن فرد پیوسته با نوع خاص و لایتغیری از شکست در زندگی مواجه می شود. این خود مسئله ای مجادله انگیز در زیست شناسی است. شاید بتوان گفت که حیات به طور کلی فاصله ای جز میان دو مرگ نیست و نفس آدمی همواره درگیر نیرویی است که او را به این حالت اولیه می راند.
مازوشیسم اصلی و اولیِ موجود در وجود آدمی آشکارکننده ی چنین گرایشی به سوی مرگ است.
باید دانست که مکانیسم سیر قهقرایی به طرف طرح های نفسانی قدیمی که این همه در نظریه ی مربوط به لیبیدو حائز اهمیت است، می تواند در این جا از نظر ماوراءالنفس توجیه شود، زیرا به موجب این مکانیسم رانش زندگی و مرگ چنان از یکدیگر جدا می شوند که فرد را به سوی انجامی شوم می کشانند.
پرخاشگری نیز بیانگر رانش تخریب است که بخشی از رانش مرگ را به خود اختصاص داده متوجه عالم خارج می کند.
*** رانش مرگ احتمالاً انقلابی ترین مفهومی است که فروید ابداع کرده است، زیرا نیرویی مرگ زا را در بطن تمنای آدمی قرار داده است. مع الوصف برخلاف آن چه شوپنهاور می پنداشت، این بدان معنی نیست که مرگ غایت زندگی باشد، بلکه حاکی از ترکیبی میان اِروس و تاناتوس(2) (رانش مرگ و زندگی) در قلب آرزومندی انسان است.

پی‌نوشت‌ها:

1.Todestrieb(به آلمانی).
2.Eros et Thanatos

مراجع:
-زیگموند فروید، ورای اصل لذت(1920).

منبع مقاله:
اسون، پل-لوران؛ (1386)، واژگان فروید، ترجمه: کرامت موللی، تهران: نشر نی، چاپ سوم.