شخص ” مازوخیست”، نقش ستمگرانه به همسر خود خواهد داد؛

یا به قول ” ژیل دلوز” با آموزش خویش او را به یک “خرده ستمگر “تبدیل می کند. اگر همسر وی روان نژند(نوروتیک) باشد دچار دلهره و اضطراب می شود و ممکن است زیربار چنین سیمایی نرود. البته برای مدتی…اما اگر از نرمالیته فاصله داشته باشد تبدیل به یک خرده ستمگر واقعی می شود. از دیدگاه “مانفردو تیچر ” آنچه در این بین باعث ایجاد این رابطه می شود هسته روانپریشی(سایکوتیک) و سطح دفاع روانی والایش یافته نارسیسیسم در هر دو است.

از نظر مانفردو تیچر – باوجودهر نوع ساختار روانی- اگر فرهنگ یک گروه ،خانواده و یا ملت ی ،هسته روانپریشی همسری که از نرمالیته فاصله دارد را فعال تر کند -از طریق ایجاد رقابت نارسیسیستیِ گروهی و بیمار گونه در فرهنگ یا طبقه اجتماعی مزبور – می تواند او را به یک ستمگر تبدیل کند.

دلوز زبان سادیسم را زبان «هجوگرایانه» می داند که بسیار بدوی و خشن است. در مقابل ، زبان مازوخیسم را «هجو شناسانه» می پندارد. لحن و زبان مازوخیسم،شاعرانه و درپی قانع کردن ویا معتقد کردن دیگری است. زبان سادیسم بدوی تر است و به هیچ وجه در پی متقاعد کردن نیست زیرا اصلا کسی را در نظر نمی گیرد بلکه فقط دستور می دهد و به هیچ روی در پی گفتگو نیست…بنابراین سهمی از آگاهی که از طریق گفتگو (دیالوگ) شکل می پذیرد در او وجود ندارد…
https://telegram.me/psysh

www.psysh.ir
مهدي شاهمرادي
روانشناس باليني

@PsychologistShahmoradi

مروری بر روانکاوی” مازوخیسم و سادیسم ” از نگاه “ژیل دلوز” و ” مانفردو تیچر”