Fantasme
* لفظِ آلمانیِ Phantasie هم به معنی قوه ی تخیل است و هم به معنی صور تخیلی. در عُرف فروید، فانتسم(1) فراورده ای از فعالیت های نفسانی است که با ساخت و پرداختِ سناریوهای مختلف یعنی از طریق رؤیاهای روزانه در پی جبران واقعیت حرمان بخش است و براساس اصل لذت اتکاء دارد.
** از لحاظ اقتصاد روانی* فانتسم حافظ حیطه ی خاص اصل لذت است. منشأِ‌ فانتسم را باید در بازی های کودک جست و جو کرد، زیرا از این طریق است که طفل در حرمان ناشی از واقعیت فضایی حفاظت بخش برای خود پدید می آورد. فرد بالغ به جای روی آوردن به بازی به فانتسم های خود پناه می برد و از این راه فعالیت کودکانه ی خود را همچنان ادامه می دهد. این امر به او اجازه می دهد تا به جبران خسارات ناشی از حرمان که از اصل واقعیت حاصل می شوند، نائل آید. فروید فانتسم را به پارک یِلوستُن(2)تشبیه می کند که یکی از اولین منابع طبیعی بود که جوامع صنعتی در اواخر قرن نوزدهم به عنوان نواحی وحشیِ تحت حفاظت خود ایجاد کردند. فروید می گوید که فانتسم نیز چنین منطقه ی روانی است که در خدمت فرد قرار دارد و حریمی است برای اصل لذت به نحوی که واقعیت خارجی قابل تحمل شود.
تعیین موضعی نفسانی(توپیک*) برای فانتسم خالی از اشکال نیست. مسئله ی اساسی در مورد فانتسم این است که به چه دلیلی آن را می توان به عنوان یکی از تشکیلات ضمیر ناآگاه به حساب آورد؟ گرچه ساختمان ظاهری آن به تشکیلات نفسانیِ ضمیر آگاه بسیار نزدیک است، اما منشأ و سرچشمه ی آن را باید در ضمیر ناآگاه جست. فروید آن را به فرزندان دورَگه تشبیه می کند که نه تنها به سفیدپوستان شباهت دارند، بلکه در عین حال واجد خصوصیاتی از اصل و نسب دیگر خود نیز هستند. لذا فانتسم تشکلی است نفسانی که ساختمان «دورگه» خود را حفظ می کند. از همین جهت است که حالتی «مرزی» دارد و «به ضمیر آگاه بسیار نزدیک است و تا زمانی که شدت نیافته باشد در این حال باقی می ماند، ولی به محض این که از حدی معین تجاوز کند دوباره به سوی ضمیر ناآگاه رانده می شود». فانتسم درواقع نوعی راه حل میانه است، ولی مع الوصف به عوارض بیمارناک نفسانی که آن ها نیز نوعی راه حل میانه ای میان تعارضات مختلف روانی هستند، نمی انجامد.
در مورد مضمون فانتسم ها باید گفت که بیانگر هر دو قطب جنسیت روانی فرد است؛ نمونه ی آن فانتسم افراد هیستریک است که «فانتسم های مردانه» را با «فانتسم های زنانه»یکجا جمع می آورد.
فانتسم در حیث زمانی نفسانیات سهمی بزرگ دارد، زیرا جایی میان امیال قدیمی، احساسات کنونی و آرزوهای آینده دارد. بررسی فانتسمی که فروید مطالعه کرده و نام «کودکی را می زنند» (1919) به خود گرفته، نشان دهنده ی آن است که فرمول آن یعنی منطق خاص آن در رابطه ای نزدیک با منطقی است که حاکم بر عقده ی ادیپ است، چه مانند این عقده براساس رابطه ی نزدیک میان ضمیر آگاه و ناآگاه قرار دارد. سناریوی این فانتسم که طی آن کودکی مورد شتم قرار می گیرد، حاکی از آن است که مجازات طفل تمنائی است خیالی که با میل و آرزومندی اُدیپی او مطابقت دارد.
واقعیت نفسانیِ فانتسم ها متکی بر سه «فانتسم عمده ی اولیه» یعنی هماغوشی والدین، کسترسیون و اغوای جنسی است، به نحوی که کودک «با خلق و آفرینش فانتسم های خود و به مدد حقایق زندگی نفسانی دوران دیرین خلأ و فقدان حقایق شخصی خود را جبران می کند».
*** فروید با نظریه ی خاص خود در مورد فانتسم از برداشت ها و نظریات رایج نسبت به تخیلات آدمی فاصله می گیرد. زیرا فانتسم تنها فرار از واقعیت نیست، بلکه حامی مؤثری در قبال آرزومندی آدمی و نشان دهنده ی واقعیت نفسانی ماست.

پی‌نوشت‌ها:

1.Phantasie
2.Yellowstone Park

مراجع:
-زیگموند فروید، ملاحظاتی در باب دو اصل تحول نفسانی(1911).
-زیگموند فروید، کودکی را می زنند(1919).

منبع مقاله:
اسون، پل-لوران؛ (1386)، واژگان فروید، ترجمه: کرامت موللی، تهران: نشر نی، چاپ سوم.