ماهيت روان شناسي

مقدمه

روان شناسي يکي از مهم ترين رشته هايي است که جامعه به آن نياز دارد و در زندگي روزمره ي خود به فراواني از آن استفاده مي کنيم. چگونه فرزند خود را تربيت کنيم؛ چه کنيم تا بهتر بياموزيم؛ چه شيوه هايي براي تغيير رفتارهاي نامطلوب وجود دارد؛ روش هاي درست برخورد با بيماران رواني و راه هاي درمان آنان چيست و ده ها پرسش که اين علم براي يافتن پاسخ هاي آنها مي کوشد.
از سوي ديگر، برخي مطالب نادرست در جامعه رواج يافته که انتظارهاي نابجايي از روان شناس يا روان پزشکان ايجاد کرده است. توصيف شخصيت افراد به کمک علامت هاي روي صورت يا کف دست آنان، توانايي تعيين واقعيت هايي درباره ي يک شيء با لمس کردن آن، طالع بيني و امثال آن، از جمله اموري اند که دليل علمي اي بر اثبات آنها وجود ندارد. به همين دليل، اين گونه مطالب را روان شناسي هاي کاذب(1) مي نامند.
بنابراين، آنچه از علم روان شناسي انتظار مي رود، شناساندن ابعاد رواني انسان، ارائه ي راهکارهاي تربيتي، شناسايي و درمان نابهنجاري هاي رفتاري و امثال آن است. از اين موارد، پس از بررسي هاي لازم، انجام آزمايش و تجربه هاي علمي و ارائه ي راه حل هاي عملي، مي توان استفاده کرد. البته با توجه به محدوديت تجربه، به طور کامل ابعاد رواني انسان شناخته نمي شود و بدون ياري جستن از سخنان نوراني معصومان (عليهم السلام)، امکان شناخت کامل و درست انسان وجود ندارد. به همين دليل، هنگامي مي توانيم از اين علم – آن گونه که درست و لازم است – بهره بريم که آيه هاي الهي و روايت هاي معصومان(عليهم السلام)را سرلوحه ي پژوهش هاي خود قرار دهيم.

تاريخچه

روان شناسي در زمره ي علومي است که دو تاريخچه ي متفاوت دارد و مي توان آن را به دوره ي قديم و جديد تقسيم کرد که هريک بر اساس اعتبار ويژه اي است. هرمن ابينگهاوس(2) در اين باره مي گويد: «روان شناسي پيشنه اي دراز، اما تاريخچه اي کوتاه دارد». (3)
تفاوت ميان روان شناسي قديم و جديد بيشتر به سبب روش هايي است که هردو نظام به کار مي برده اند. آدمي از ديرباز درباره ي روان يا خويشتن خود مي انديشيده، که چکيده ي آن در فرهنگ اقوام و ملل بزرگ جهان به گونه اي برجا مانده و به بخشي از تاريخ فرهنگ، به ويژه تاريخ انديشه ي فلسفي ايشان تبديل شده است. (4) اين دوره از زمان فلسفه ي يونان باستان تا پايان قرون وسطا، يعني بيش از دو هزار سال امتداد داشت که طي آن، موضوع اصلي روان شناسي را روح، و رابطه ي آن با بدن تشکيل مي داد. اين دوره را عصر روان شناسي مابعدالطبيعي(5) ناميده اند. (6)درحقيقت، روان شناسي بخشي از فلسفه به شمار مي آمد و روان شناسان علمي معاصر از آن به نام روان شناسي فلسفي يا عقلاني ياد مي کنند؛ (7)زيرا تحقيقات آنان بيشتر جنبه ي فلسفي و عقلاني داشته و کمتر به جنبه هاي اجتماعي، عاطفي و بدني مي پرداختند. (8)
از سوي ديگر، با رشد تجربه گرايي، در قرون نوزدهم روان شناسي به مرحله ي جديدي وارد شد و روان شناسان در پي عيني کردن علم روان شناسي کوشيدند آن را از فلسفه جدا کنند. در آن زمان، روان شناسي رفته رفته از علوم طبيعي، فيزيک و زيست شناسي تأثير پذيرفت. روان شناسان با همان ابزاري که موفقيت آن در علوم طبيعي و زيست شناسي ثابت شده بود، به جست و جوي شناخت ماهيت انسان پرداختند. روان شناسي در اين دوره به فيزيولوژي حواس به طور ويژه توجه کرد(9) و دانشمنداني چون وبر، (10)فخنر(11) و هلم هلتز(12) کوشيدند ويژگي هاي رواني را به صورت کمي درآورند. (13)به عبارت ديگر، وبر جنبه هاي رواني ارتباط ميان تحريک و احساس را مطالعه کرد؛ فخنر اين ارتباط را به صورت رابطه ي رياضي درآورد و هم هلتز نيز احساس شنوايي را بر اساس آزمايش هاي تجربي تدوين کرد. (14)
در سال 1879ميلادي، دانشمند آلماني ويلهلم وونت، (15) در دانشگاه لايپزيک(16) توانست نخستين آزمايشگاه روان شناسي را در جهان تأسيس کند. با تأسيس اين آزمايشگاه، سال تولد اين علم جديد با عنوان «روان شناسي علمي» ثبت شد. (17) از اين روي، پديده هايي مطالعه شدند که قياس و تجربه پذير باشند.
در ايران نيز، روان شناسي با عنوان «علم النفس» يا «اخلاق»، بيش از هزار سال، به منزله ي يکي از شاخه هاي اصلي فلسفه تدريس مي شد. از رازي، ابن سينا و ناصر خسرو تا ملاصدرا، کمتر انديشمندي را مي شناسيم که در نوشته هاي خود به اين علم نپرداخته باشد. در آثار اين دانشمندان، درباره ي مباحث اصلي روان شناسي، مانند احساس، ادراک، عاطفه، تفکر، تخيل و توانايي هاي ذهني بحث شده است. حتي با روش هاي تمثيلي و شبه تجربي، درباره ي نظريه هاي معارض در زمينه هاي احساس و ادراک يا لذت و الم داوري شده است. (18)بنابرگفته ي دکتر سياسي، پدر روان شناسي ايران، اين علم تا بيش از 250 سال پيش در اروپا و تا بيش از پنجاه سال پيش در ايران، جزو فلسفه و يکي از فصول آن به شمار مي رفته است. (19)
حال اگر بخواهيم از زاويه ي ديگري به اين علم بنگريم و از سخنان معصومان(عليهم السلام) الهام بگيريم، بايد گفت قدمت روان شناسي با تاريخ ظهور انسان بر زمين تطبيق دارد؛ چرا که پيامبران، نخستين کساني اند که مأموريت يافتند انسان را به شناخت خويش و خدايش راهنمايي کنند. گرچه يکي از اهداف بعثت پيامبران الهي، شناساندن خدواند متعالي بوده است، براي رسيدن به اين هدف، مقدمه ي بسيار با ارزشي لازم است. اين مقدمه، شناخت خود انسان است؛ زيرا هرکس خود را به خوبي بشناسد، خدايش را بهتر خواهد شناخت. در اين باره، پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله)مي فرمايد: «کسي که خودش را بشناسد، خدايش را خواهد شناخت». (20) به همين دليل، بسياري از دانشمندان اسلامي با استفاده از آيه ها و روايت ها، پژوهش هاي فراواني درباره ي نفس يا روان انجام داده اند که در فصل هاي بعد به آن خواهيم پرداخت.

تعريف و موضوع

پيش از بيان تعريف هاي روان شناسي، مناسب است به واژه ي آن اشاره کنيم، واژه ي روان شناسي برگردان دو کلمه ي يوناني «Psyche» به معناي «روح»، «روان» و «ذهن» و «Logos» به معناي «شناخت»، «بيان» و «مطالعه» است که از ترکيب آن دو، «سايکولوژي»(21)به دست آمده است.
تعريف روان شناسي در طول تاريخ ثابت نبوده است. نخست روان شناسي را مطالعه ي روح(22) مطرح کرده، سپس مطالعه ي علم پديده هاي رواني (23) را براي آن تعريف کردند. پس از آن، روان شناسي را يکي از رشته هاي علوم طبيعي دانسته، موضوع آن را رفتار انسان قرار دادند. (24)برخي ديگر، آن را علم مطالعه ي رفتار و تجربه تعريف کرده اند. (25)امروزه روان شناسي را «بررسي علمي رفتار و فرآيندهاي رواني» تعريف مي کنند. (26)اضافه کردن «فرآيندهاي رواني» به اين دليل است که براي روان شناس، افزون بر شناخت رفتار، فهم چگونگي آن نيز اهميت دارد. (27)
لازم به يادآوري است که واژه ي رفتار، به هرگونه حرکت يا فعاليت موجود زنده در پاسخ به محرک خاص يا مجموعه اي از محرک ها گفته مي شود. (28)به تعبير ديگر، مراد از رفتار حالت ها، عادت ها، فعاليت ها، کنش ها و واکنش هاي نسبتاً پايداري است که از انسان سرمي زند و همواره مي توان آن را ديدار، اندازه گيري، ارزيابي و پيش بيني کرد. (29)
با توجه به تعريف روان شناسي، موضوع آن عبارت از رفتار و فرآيندهاي رواني انسان است؛ زيرا انسان از هر حيثي مي تواند موضوع پژوهش علمي قرار گيرد. اگر مطالعه هايي بر حيوان انجام شود نيز درحقيقت مقدمه و وسيله اي براي يافتن حقايقي از انسان است؛ زيرا در روش هاي آزمايشگاهي روان شناسي، به سبب محدوديت هاي اخلاقي، انجام آن بر انسان ممکن نيست و روان شناس براي تکميل پژوهش هايش به ناچار روي حيوانات مطالعه مي کند. بنابراين در تعريف روان شناسي، به جاي انسان از موجود زنده استفاده مي کنند؛ درحالي که هدف نهايي از پژوهش در روان شناسي خود انسان است.

اهداف

روان شناسان براي مطالعه هاي علمي خود چهار هدف عمده را بيان کرده اند: توصيف، تبيين، پيش بيني و تغيير يا کنترل رفتار. (30)يکي از هدف هاي مهم روان شناسان، شناخت و توصيف رفتارهاي خاص و فرآيندهاي رواني انسان است و مي کوشند با پژوهش هاي خود، با جنبه هاي گوناگون انسان، اعم از نيازها، مشکلات و مراحل ابعاد رشد انسان آشنا شوند، براي مثال، شناخت و توصيف ويژگي هاي نوجواني در جنبه هاي رواني، عاطفي، اخلاقي، اجتماعي و… يکي از هدف هاي پژوهش در روان شناسي به شمار مي آيد. همچنين با اجراي آزمايش هايي به تبيين علل رفتارها مي پردازند تا بتوانند چگونگي رخ دادن يک رفتار را شرح دهند. در اين باره به تبيين علل بيماري افسردگي مي توان اشاره کرد. از سوي ديگر، روان شناسان با استفاده از نتايج دو هدف پيشين، رفتارهاي فرد را پيش بيني مي کنند. آنان مي توانند با شناخت شرايط و علل آن، پيش بيني کنند که فرد در برابر حوادثي که براي او رخ مي دهد، چه رفتاري نشان مي دهد و براي تغيير يا اصلاح رفتار نامطلوب از چه شيوه هايي بايد استفاده کرد. (31)

فايده هاي روان شناسي

با توجه به هدف هايي که روان شناسي پي مي گيرد، به برخي از فايده هاي آن اشاره مي کنيم. يکي از فايده هاي روان شناسي شناخت خويشتن است که اسلام نيز تأکيد فراواني بر خودشناسي کرده است؛ چنان که از حضرت علي(عليه السلام) نقل کرده اند: «شناختن نفس بالاترين شناخت هاست». (32)از ديگر فايده هاي روان شناسي خدمت به تعليم و تربيت است. روان شناسي با بهره گيري از شيوه هاي يادگيري و با توجه به ويژگي هاي رواني و غيررواني کودک، نوجوان و جوان، مي تواند مربيان را در مسير تعليم و تربيت بهتر راهنمايي کند. همچنين کمک به ايجاد روابط سالم اجتماعي مردم و رفع مشکلات آنان در زمينه هاي خانوادگي، رواني، اجتماعي، اخلاقي و… ، مي تواند از ديگر فايده هاي روان شناسي باشد. (33)
از ديگر فايده هاي روان شناسي، نقش آن در حل مشکلات جامعه است. اين مهم هم در مسائل فردي و هم در مسائل اجتماعي کاملاً ديده مي شود. براي مثال، چگونه مي توان يک خانواده شاد و کارآمد پديد آورد؟ چگونه مي توان توانايي هاي تحصيلي و غيرتحصيلي افراد را تشخيص داد تا بتوانند در جامعه نيروي مفيدي باشند؟ از سوي ديگر، روان شناسي چه توصيه هايي درباره ي پيشگيري از ابتلا به بيماري هاي رواني، خشونت، بزهکاري، اعتياد و مانند آن دارد؟
به طور کلي، نگاهي گذرا به موضوع هاي روان شناسي يا حوزه هاي تخصصي آن، ما را از توضيح بيشتر درباره ي فايده هاي روان شناسي بي نياز مي کند.

پي نوشت ها :

1. pseudo psychologies.
2. Hemman Ebbinghaus.
3. دوان پي. شولتز و سيدني الن شولتز، تاريخ روان شناسي نوين، ترجمه ي علي اکبر سيف و ديگران، ج1، ص19.
4. ف. ل. مولر، تاريخ روان شناسي، ترجمه علي محمد کاردان، ج1، ص نه.
5. Metaphysical Psychology.
6. هنريک ميزياک و ويرجينيا استوات سکستون، تاريخچه و مکاتب روان شناسي، ترجمه ي احمد رضواني، ص 20.
7. همان، ص16.
8. علي شريعتمداري، مقدمه ي روان شناسي، ص20.
9. جرج ميلر، روان شناسي چيست؟ ترجمه ي مصطفي مفيدي، ص22.
10. Emst Heinrich Weber.
11. Gustav Tbeodor Fechner.
12. Herman Von Helmholtz.
13. Dennis Wayne, Readings in the History of Psychology, p. 155,197,206.
14. سيروس عظيمي، اصول روان شناسي عمومي، ص23.
15. Winlhelm Wundt.
براي آشنايي بيشتر با زندگي و آراي وونت، ر. ک: جرج ميلر، روان شناسي چيست؟ ترجمه ي مصطفي مفيدي، ص17-36.
16. Leipzig.
17. B. R. Hergenhahn, An Introduction to the History of Psychology, p. 235-237.
18. ريتا ال. اتکينسون و ديگران، زمينه ي روان شناسي هيلگارد، ترجمه ي محمد نقي براهني و ديگران، ج1، ص13.
19. علي اکبر سياسي، علم النفس يا روان شناسي از لحاظ تربيت، ص1.
20. من عرف نفسه فقد عرف ربه (محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج2، ص32).
21. Psychology.
22. Brentano Franz, Psychology from an Empirical Standpint,p. 3.
23. حسين شکرکن و ديگران، مکتب هاي روان شناسي و نقد آن، ج2، ص42.
24. Nicky Hayes, A First Course in Psychology, p. 3.
26. ريتا ال. اتکينسون و ديگران، زمينه ي روان شناسي هيلگارد، ترجمه ي محمدنقي براهني و ديگران، ج1، ص29.
27. Michael W. Eysenck, Psychology, p. 3.
28. احمدغضنفري، روان شناسي عمومي، ص13.
29. غلامعلي افروز، روان شناسي تربيتي، ص9.
30. علي شريعتمداري، مقدمه ي روان شناسي، ص7-9.
31. کارل هافمن و ديگران، روان شناسي عمومي، ترجمه ي هادي بحيرايي و ديگران، ج1، ص21.
32. عبدالواحد آمدي تميمي، غررالحکم و دررالکلم، ج2، ص288.
33. در درس هاي آينده به تفصيل بيان خواهد شد.

منبع: کتاب روان شناسي کاربردي (1).