كلمه ي معالجه را در اينجا من مترادف واژه ي فرانسوي ” traitement ” به كار مي برم كه داراي معاني متعددي است كه تعدادي از آنها را برمي شمرم:
1) درمان يك بيماري؛ 2) رفتار و سلوك؛ 3) مجموعه ي فعل و انفعالاتي كه بر روي موادخام اوليه انجام مي گيرد تا آنها را قابل استفاده نمايد ( پرداخت كردن )؛ 4) مجموعه ي اعمالي كه بر روي داده هاي اوليه به منظور بهره برداري از اطلاعات انجام مي گيرد ( پرداخت اطلاعات )؛ 5) مجموعه ي اعمالي كه با نيت شكل دادن به فلزات بر روي آنها انجام مي گيرد ( پرداخت فلزات )؛ 6) پرداخت حقوق كارمندان و …
معالجه را در اينجا نه به معناي متداول درمان در پزشكي بلكه بيشتر در وجه پيدا كردن راه چاره، راه علاج در نظر دارم. با اين تعريف آنچه را يك روانكاو مي تواند در مورد يك سوژه پسيكوتيك انجام دهد مورد بررسي قرار مي دهم. در ابتدا مي بايست بين آنچه فرايند روانكاوي در يك سوژه ي نوروتيك به همراه مي آورد با آنچه همين فرايند براي يك سوژه ي پسيكوتيك دارد تفاوت اساسي قائل شد، زيرا كه هدف و دستاورد اين دو جريان بكلي با يكديگر متفاوتند و حتي مي توان اظهار داشت كه در جهت مخالف يكديگرند.
خاطر نشان مي سازم كه لكان كلمه ي ” traitement ” را منحصراً در مورد بيماران پسيكوتيك به كار مي برد و در بقيه موارد مصراً كلمه ي پسيكاناليز يا به طور اختصار آناليز را به كار مي گيرد، يعني از سال 1958 به بعد. اين بدان معناست كه لكان هيچ وقت روانكاوي را معادل يك روند درماني نمي دانست و در مورد بيماران پسيكوتيك نيز واژه ي ” traitement ” را بيشتر در معناي سومي كه ارائه دادم در نظر دارد، يعني پرداختن كردن مواد خام و همچنين به مفهوم پيدا كردن يك راه چاره براي بيمار.
روانكاوي هميشه با سمپتوم سوژه سروكار دارد تا جايي كه من قبلاً تأكيد كرده ام كه سمپتوم تنها راه ورود به روانكاوي است. سوژه ي پسيكوتيك هم خود را با سمپتومش به روانكاو عرضه مي كند، اما در مورد او برخلاف سوژه ي نوروتيك روانكاوي بر اساس تعبير و رمزگشايي سمپتوم نيست. سمپتوم در پسيكوز خود يك راه علاج است و به همين دليل است كه لكان آن را از سمپتوم فرويدي در نوروز جدا كرده و به آن نام سنتوم ( sinthome ) مي دهد.
ژك الن ميلر مي گويد، سنتوم پسيكوتيك حقيقت سمپتوم نوروتيك را برملا مي سازد. او حتي معتقد است، اگر نقطه ي شروع را سنتوم پسيكوتيك بگيريم مي توانيم آسان تر و بهتر راه خود را با سمپتوم نوروتيك پيدا كنيم.
اما « معالجه » يك سنتوم پسيكوتيك بر اساس تعبير ناخودآگاه نيست. در پسيكاناليز سوژه نوروتيك، كار تعبير در جهت مخالف تعبيري كه ناخودآگاه بر روي دال هاي اوليه انجام داده است صورت مي پذيرد. اما در پسيكوز، پديده هاي اوليه يا عنصري (1) خود نشان دهنده ي رابطه ي ابتدايي سوژه با زبان است. در پسيكوز، اين رابطه كاملاً عريان و آشكار است و توسط ناخودآگاه مورد ” traintement ” قرار نگرفته است. يعني ناخودآگاه مجموعه ي اعمالي را كه بايد بر روي اين مواد خام اوليه انجام دهد انجام نداده، آنها را پرداخت نكرده است.
در مورد نوروز، يك روانكاوي موقعي انجام مي گيرد كه سوژه اي به يك روانكاو مراجعه كرده تا از سمپتوم خود برايش صحبت كند و روانكاو نيز سمپتوم او را رمزگشايي مي كند. در پايان يك روانكاوي واقعي، سوژه از ميان فانتاسم عبور كرده و به وراي آن مي رسد، فانتاسمي كه سمپتوم را بر دوش مي كشيده است. وراي فانتاسم، بُعد واقع است كه سائق در آن منزل دارد و در قلب ژوئي سانس سمپتوم است. بدين ترتيب روانكاوي يك سوژه ي نوروتيك از بعد سمبوليك كه پوشش سمپتوم را تشكيل مي دهد شروع شده و به بعد واقع در مركز سمپتوم منتهي مي شود.
آنچه از يك روانكاوي واقعي انتظار مي رود اين است كه سوژه در پايان كار قادر شود در وراي همانند سازي هايش به پس مانده ي وجود خود در بُعد واقع دست يازد. اما لكان نشان مي دهد كه جيمز جويس، كه از نظر او يك پسيكوتيك است بدون انجام روانكاوي به اين نقطه رسيده و از اين مكان است كه شهادت مي دهد.
وقتي جويس بر روي هم صدايي(2) دو واژه ي ” Letter/Litter” ( زباله / حرف ) ‌بازي مي كند مي داند راجع به چه صحبت مي كند.
بدين ترتيب اين سؤال مطرح مي شود كه روانكاوي براي سوژه پسيكوتيك، كه خود به نقطه ي انتهايي يك پسيكاناليز رسيده است، چه كاري مي تواند انجام دهد؟ فرويد پاسخ مي دهد: هيچ. او معتقد است كه روانكاوي سوژه پسيكوتيك غيرممكن است زيرا در مورد او انتقال، يا به عبارت دقيق تر عشق انتقال، كه شرط اصلي روانكاوي است، به وجود نمي آيد. قبلاً گفته ايم كه عشق انتقال، ‌عشقي است كه به دانش رجوع دارد.
اما لكان معتقد است كه روانكاو نبايد در مقابل پسيكوز عقب نشيني كند. در عين حال روانكاو نمي تواند به معناي متداول كلمه روانكاوي كند. در اين صورت او چه مي تواند بكند؟ كاري را كه او مي تواند بكند آن چيزي است كه لكان آن را ” traitement ” مي نامد.
امام موضوع انتقال چه مي شود؟ آيا در بيماران پسيكوتيك واقعاً هيچ نوع انتقال وجود ندارد؟ و يا اگر وجود دارد از چه نوع است؟ و آيا روانكاو مي تواند آن را كنترل و هدايت كند، آن طور كه در مورد سوژه ي نوروتيك مي كند؟
بايد گفت، در مورد سوژه پسيكوتيك نيز انتقال وجود دارد، اما آن يك انتقال به « كسي كه فرض مي شود بداند » نيست. انتقال از نوع گزندزني (3) و يا شهوتراني (4) است. واضح است كه اين نوع انتقال مانعي است در مقابل عمل روانكاو. عمل او فقط موقعي امكان پذير است كه اين نوع انتقال دستكاري شده و تغيير ماهيت بدهد. نوع جديد انتقال كه پس از دستكاري به وجود مي آيد نه عشقي است كه به دانش رجوع دارد و نه انتقال از نوع گزندزني يا شهواني، بلكه نوعي رابطه با ديگري است كه عمل روانكاو را امكان پذير مي سازد. شريكي كه روانكاو براي سوژه پسيكوتيك است مي تواند و مي بايد در ابعاد مختلف نقش خود را ايفا كند، يعني هم در بعد تصويري، هم در بعد سمبوليك و هم در بعد واقع.
به اين ترتيب، از آنجايي كه نوعي انتقال در بيماران پسيكوتيك به وجود مي آيد كه قابل دستكاري و قابل كنترل و هدايت توسط آناليست است، مي توان گفت كه در نتيجه نوعي « معالجه » نيز در اين بيماران امكان پذير است. اما آنچه را كه مي توان از « معالجه » يك بيمار پسيكوتيك انتظار داشت بكلي با روانكاوي يك سوژه نوروتيك متفاوت است و حتي بايد گفت در جهت متضاد آن است.
گفتيم كه روانكاوي در نوروز از بعد سمبوليك شروع شده و به بعد واقع ختم مي شود. اما « معالجه » در پسيكوز برعكس، از بعد واقع شروع شده و به بعد سمبوليك ختم مي شود و هدف در آن ايجاد يك سمپتوم است. با اين ترتيب متوجه مي شويم كه چرا لكان كلمه ي ” traitement ” را به كار مي برد. در اينجا بعد واقع همچون يك ماده ي خام اوليه تحت تأثير فعل و انفعالات بعد سمبوليك قرار مي گيرد. بعد واقع توسط بعد سمبوليك پرداخت مي شود و در نهايت يك سمپتوم به وجود مي آيد. به عبارت ديگر ژوئي سانس به عنوان ماده ي اوليه توسط سمبول پرداخته شده و تغيير شكل مي دهد، از حدت و شدت آن كاسته شده و توسط سوژه قابل كنترل و يا حتي قابل استفاده مي گردد.
پرداخت كردن خود بخودي ژوئي سانس در ساختارهاي مختلف به طرق متفاوت انجام مي گيرد. سوژه ي نوروتيك اين پرداخت كردن را به كمك گفتار (5) و فانتاسم انجام مي دهد. سوژه پارانوياك براي اين كار از هذيان (6) كمك مي گيرد. به نظر مي رسد كه اين پرداخت كردن براي اسكيزوفرن غيرممكن باشد زيرا در او، به قول لكان، تمام سمبوليك واقع است.
لكان مي گويد: « در بعد سمبوليك فضاهاي تهي همان قدر اهميت دارند كه فضاهاي پُر [ … ] به نظر مي رسد كه خلأ حاصل از يك فضاي تهي است كه باعث برداشتن اولين قدم يك حركت ديالكتيك مي شود [ … ] شايد به همين دليل است كه سوژه اسكيزوفرن مصراً اين قدم را تكرار مي كند، اما بيهوده، زيرا براي او تمام سمبوليك واقع است ».
لكان نشان داده كه براي يك سوژه ي پارانوياك چنين نيست، و او قادر است « عناصر پيش دالي » (7) را كه همان پديده هاي اوليه هستند در يك ساختار گفتاري، يعني هذيان پارانوياك، جا دهد.
بدين ترتيب متوجه مي شويم كه چرا لكان در مورد كار با نوروتيك كلمه ي پسيكاناليز را به كار مي برد ولي در مورد كار با پسيكوتيك كلمه ي ” traintement ” يا پرداخت كردن را مورد استفاده قرار مي دهد. در واقع او از معناي چندگانه اين كلمه استفاده مي كند، معناي درمان و معناي پرداخت كردن، يك دوپهلويي تمام عيار. پسيكاناليز به معناي فرويدي آن يعني رمزگشايي بعد سمبوليك و تجزيه و تحليل آن براي رسيدن به بعد واقع. حال آنكه پرداخت كردن بعد واقع توسط بعد سمبوليك عملي است كاملاً در خلاف جهت تجزيه و تحليل و رمزگشايي.
« ژان لوئي گو » (8) مي گويد: « سوژه نوروتيك كسي است كه براي دفاع از خود در برابر بعد واقع راه چاره اي يافته است. اين راه چاره بر متافور نام پدر متكي است و برهمانند سازي مطابق با آن. اما اين راه چاره هرگز رضايت بخش نيست، زيرا بر اساس ناديده گرفتن واقع سائق است. آن همانندسازي ايده آلي را كه سوژه نوروتيك بر آن چنگ مي زند همواره بر اساس واپس زني ژوئي سانس سائق است. راه چاره ي نوروتيك رضايت بخش نيست زيرا كه از دو جهت مورد تهاجم است؛ از يك طرف سائق واپس زده شده مدام درصدد به كرسي نشاندن حقوق خود است و از طرف ديگر ايده آلي كه او به آن چنگ مي زند خود آغشته به ژوئي سانس سائق است كه مدام درصدد بازگشتن است.
« سوژه ي پسيكوتيك اين راه چاره را كه بر اساس « نام پدر » است به دور افكنده و در نتيجه در مقابل بُعد واقع بي دفاع است. در حالي كه نام پدر يك راه چاره ي همگاني است، سوژه پسيكوتيك مجبور است براي خود راه حل منحصر بفردي را بيابد. راه حلي براي پرداخت كردن اين ژوئي سانس مازاد. يك راه علاج، يك معالجه از طريق سمپتوم ».
در نوروز، راهكار آناليز سمپتوم است و در پسيكوز، راهكار علاج از طريق بوجود آوردن سمپتوم.
بعضي از پسيكوتيك ها اين علاج را به تنهايي پيدا مي كنند. شربر از طريق هذيان و جويس از طريق ور رفتن با كلمات و ديگران از طرق ديگر. گاهي اوقات در برخورد با واقعه اي غيرمنتظره در جريان زندگي، اين راه علاج كه تا به آن روز آنها را سرپا نگه داشته بود دچار كاستي مي شود و ناگهان دنياي پسيكوتيك فرو مي پاشد و او را مجبور مي كند تا نظم نويني براي جهان بسازد.
روانكاوي قادر است به سوژه پسيكوتيك كمك كند تا راه علاجي بيابد و براي خود سمپتومي بسازد. روانكاو با اشغال يك جايگاه مناسب به سوژه اجازه مي دهد تا راه خود را پيدا كند. جالب است خاطر نشان كنم كه روانكاو، از آنجايي كه قاعدتاً مي بايست خود به نقطه ي پاياني روانكاوي رسيده باشد، در همان طرفي از ديوار زبان قرار داد كه سوژه پسيكوتيك مستقر است. او از اين جايگاه است كه آنچه را ژاك الن ميلر « حقوق ساختار » مي نامد برقرار مي كند.
به دور افكندن اوليه نام پدر منجر به ناديده گرفتن حقوق ساختار نمي شود. جايگاه نامتعادل پسيكوتيك نيز از همين جا ناشي مي شود. او با به دور افكندن دال شروع مي كند و بعد كاستراسيون را كه منتج از دال است پس مي زند و در نهايت خيال مي كند كه در قلمرو دال، ارباب است. اين جايگاه تقلبي است و براي سوژه دردسرآفرين. سوژه هرگز نمي تواند اربابِ دال باشد. او خود محصول logos است و اين يكي از حقوق ساختار است. جويس به اين حقوق معترف است وقتي كه مي گويد: من از قوانيني اطاعت مي كنم كه آنها را انتخاب نكرده ام.
سوژه پسيكوتيك در روند « معالجه » روانكاوي مي آموزد كه با آنچه كه او آن را طرد كرده است كنار بيايد. آنچه را كه او از سمبوليك به دور افكنده به صورت واقع باز مي گردد و او را در هيبت توهم (9) تعقيب مي كند. شرط اصلي « معالجه » اين است كه سوژه مسئوليت خود را در قبال موضعي كه اتخاذ كرده است. بپذيرد و رابطه ي خود را با پديده هاي مختلف پسيكوز اصلاح كند. كار عظيم انجام شده توسط شربر بر روي « بيماري اعصاب » كه او آن را در كتابش « خاطرات يك نوروپات » شرح مي دهد نمونه اي از آن است و خلاقيت گسترده ي ادبي جويس نمونه ي ديگري از آن.

پي نوشت ها :

1.phénomènes élémentaires(F)
2.homophony
3.persecutive
4.erotomaniac
5.discourse
6.delusion
7.éléments pré-signifiants(F)
8.Jean Louis Gault
9.hallucination

منبع مقاله :
كديور، ميترا؛ (1388)، مكتب لكان: روانكاوي در قرن بيست و يكم، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ دوم.