Névrose
* اصطلاحی است که ویلیام کولِن(1) در سال 1777 وارد کرد و به طور تحت اللفظی به معنای «بیماری اعصاب» است. در روان کاوی نِوروز(2) عبارت از تعارضی است نفسانی که از مکانیسم دفع امیال* منشأ گرفته است.
** پسیکونوروز(3) از نوروزهای کنونی(4) که واکنشی بیش نسبت به حرمان های موجود در زندگی فعلی فرد نیستند، متمایز می شود، زیرا منعکس کننده ی تعارضاتی قدیمی است که به زندگی گذشته مربوط می شوند. نِوروز دارای دو نوع مهم و اصلی است: از یک سو هیستری که از دیرباز ذهن آدمیان را به خود مشغول داشته بود و سرانجام توسط شارکو(5)مورد تجدیدنظر قرار گرفت و از سوی دیگر نوروزِ وسواسی- اجباری که فروید به کشف آن نائل آمد.
فروید مطالعات بالینی خود را براساس برداشتی که از نِوروزها داشت، به رشته ی تحریر درآورد؛ از آن جمله اند مطالعه ای راجع به دختر جوانی به نام دُرا(6)، مطالعاتی چون مرد گرگ آذین(7)، مرد موش آذین(8)و هانسِ کوچک(9).
فروید نوروزهای انتقالی(10)را که در طول روان کاوی در رابطه ی بیمار با روان کاو ظاهر می شوند و شرایط بهبود او را با تکرار تعارضات گذشته فراهم می کنند، از نوروزهای نارسیسیک که منشأ پسیکوز* را تشکیل می دهند، متمایز می سازد.
نِوروز حاصل تعارضی میان من* و این و آن نفسانی* است. در وهله ی اول، این و آن نفسانی به نام مقتضیات خارجی دفع و از ضمیر آگاه رانده می شود، ولی بلافاصله تقاضای جبران خسارت می کند. جبران این خسارت ها از طریق عوارض بیماری و فانتسم های مختلف صورت می گیرد. نوروز در مقابل پسیکوز* قرار دارد و از لحاظ ساختمان و تشکل نفسانی کاملاً از آن متمایز است.
*** در عرف فروید، نِوروز تنها به معنای بیماری نیست بلکه شاهدی است از تعارضاتی که در بطن آرزومندی های فرد به وجود می آیند. به قول فروید، «نِوروز پدیداری بی معنی نیست» بلکه «شکلی از وجود نفسانی انسان است». می توان آن را بیماری تمنای آدمی دانست یعنی فراورده ای پرمعنی از ضمیر ناآگاه.

پی‌نوشت‌ها:

1.William Cullen
2.Neurose (به آلمانی)
3.Psychonévrose
4.Névroses actuelles
5.Jean-Marie Charcot
6.Dora
7.L`homme aux loups
8.L`homme aux rats
9.Le petit Hans
10.Névroses de transfert]

مراجع:
-زیگموند فروید، نِوروز و پسیکوز، از دست دادن واقعیت در نِوروز و پسیکوز (1924).

منبع مقاله:
اسون، پل-لوران؛ (1386)، واژگان فروید، ترجمه: کرامت موللی، تهران: نشر نی، چاپ سوم.