پرسشنامه هاي مبتني بر تجربه در رویکردهای عینی ارزیابی شخصیت
در رويکردهاي کاملاً تجربي به ساخت مقياسهاي شخصيت سنج، ماده هايي که پاسخهاي واجد ارزش پيش بيني(271) را توليد مي کنند، صرفاً از طريق کوشش و خطا تعيين مي شوند. در اينجا، جايي براي حدس و گمانهاي عقلاني يا نظري راجع به روابط احتمالي وجود ندارد. چنين رويکرد دقيقي به ندرت اتخاذ مي شود، و اکثر آزمونهايي که تجربي ناميده مي شوند، در هنگام تدوين از ملاحظات عقلي يا نظري – به ويژه، عقلي- سود مي برند. معمولاً اصطلاح تجربي براي پاسخنامه هايي به کار مي رود که راهبرد اوليه تدوينشان تجربي باشد.
رويکرد ناب و محض تجربي را با مثالي درباره ساخت مقياسي براي سنجش يک ويژگي شخصي به نام سلطه گري(272) نشان مي دهيم. نخستين قدم عبارت است از شناسايي يک شاخص يا نمايه رفتاري واضح و سهل الوصول از اين ويژگي؛ يعني، صورت بندي و ارايه يک تعريف عملياتي(273) از سلطه گري. با توجه به هدف کنوني، ما سلطه گري را به عنوان ويژگي خاصي تعريف مي کنيم؛ يعني، “تلاش براي کسب مقام در ادارات دولتي”. بعد، گروهي از اشخاص سلطه گر (يعني، کساني که داوطلب مقام در ادارات دولتي هستند يا در آنها مشغول به کارند) و گروهي از اشخاص غيرسلطه گر (يعني، کساني که در صدد کسب مقامات دولتي نيستند) پيدا مي کنيم. فرض بر اين است که هر دو گروه به يک اندازه خواهان همکاري در آزمون ما هستند و از لحاظ ويژگيهاي ذي ربطي چون سن، تحصيلات، و جايگاه اجتماعي- اقتصادي با يکديگر همتا شده اند.
از هر دو گروه خواسته مي شود تا به تعداد قابل توجهي سؤال – مثلاً، 200 سؤال – پاسخ دهند. ممکن ماده هاي مزبور به علايق و نفرتها، روابط بين فردي، گرايش سياسي، يا هر چيز ديگري اختصاص داشته باشند. در ابزارهايي که کاملاً مبتني بر روش تجربي هستند، ماده ها به صورت تصادفي از ميان تمامي مجموعه سؤالات(274) انتخاب مي شوند، البته اگر چنين خزانه اي موجود باشد. در مثال فرضي ما، اجازه دهيد چنين تصور کنيم که يکي از ماده ها عبارت است از: “من اشخاص چشم آبي را دوست دارم” و آزمودني بايد به آن پاسخ “درست” يا “نادرست” (بلي – خير) بدهد.
همچنين، تصور کنيد ما با مقايسه پاسخهاي گروه- منصب دوست/ سلطه گر- ملاک با پاسخهاي متعلق به گروه – غيرمنصب دوست/ غيرسلطه گر- گواه دريافته ايم که 90 درصد از گروه ملاک به اين سؤال پاسخ مثبت (“درست”) داده اند و فقط 15 درصد از گروه گواه پاسخ مثبت داده اند. در اين وضعيت، ما براي شناسايي اشخاص سلطه گر يک علامت(275) تشخيصي پيدا کرديم. معمولاً با استفاده از ملاکهاي آماري محکم، هر کدام از 200 جمله به همين ترتيب مورد وارسي قرار مي گيرد تا معلوم شود که آيا آنها نيز علامت سلطه گري هستند يا خير. بدين ترتيب، با شناسايي تمامي ماده هايي که گروههاي ملاک و گواه را به گونه اي پايا از هم تفکيک مي کنند، موفق به ساخت يک مقياس تجربي براي سلطه گري شده ايم، و با جمع بستن تعداد ماده هاي تفکيک کننده اي که درباره ملاک مورد نظر به آنها پاسخ داده شده است، نمره سلطه گري را مشخص مي کنيم.
بسته به سطح معنادار بودن انتخاب ماده ها، دست کم قسمتي از سؤالات صرفاً به صورت تصادفي با اعتبار از آب درآمده اند. براي نمونه، اگر براي شناسايي ماده هاي تفکيک کننده از سطح احتمال 5 درصد استفاده کنيم، پس 5 درصد از ماده هاي متعلق به کل خزانه سؤالات صرفاً بر اساس شانس “انتخاب” خواهند شد. آماردانان معمولاً به گنجاندن اين ماده هاي تصادفي خطاي نوع اول(276) مي گويند. براي آنکه از اين قبيل خطاها محفوظ بمانيم، لازم است که ماده هاي برگزيده مورد وارسي قرار بگيرند؛ يعني، اين ماده ها روي گروههاي ملاکي ديگري که به لحاظ جمعيت شناسي و ساير موارد مشابهت دارند، اما مستقل از گروههاي آغازين هستند، مجدداً اجرا شوند. در مثال فرضي ما، تمامي خزانه سؤالات، يا قسمتي از آن را روي گروه ديگري از اشخاص که سلطه گر تشخيص داده شده اند، و همچنين روي يک گروه گواه ديگر بايد اجرا نمود. از آنجايي که ماده هاي تصادفاً برگزيده در دو اجرا يکي نخواهند بود (به جز درصدي بسيار قليل)، سؤالهايي را که در هر دو بار اجرا انتخاب مي شوند مي توان ماده هاي تفکيک کننده “حقيقي” تلقي کرد. شيوه کم دقت تر، اما رايجتر، براي وارسي اعتبار مقطعي آن است که صرفاً قدرت تفکيکي مقياسي را که مرکب از ماده هاي برگزيده در اجراي آغازين است، روي گروه جديد امتحان کنيم.
اصولاً، روش اشتقاق تجربي(277) را که در اينجا با ذکر مثالي در مورد ماده هاي مربوط به يک مجموعه سؤال نشان داديم، مي توان براي هر مجموعه اي از پاسخهاي آزموني(278) مثل رجحان طرحهاي هندسي، پاسخ به لکه هاي جوهر، يا نگارش صفات توصيف کننده شخصي به کار برد. براي اين کار صرفاً لازم است نشان دهيم که در نسبت پاسخهاي گروههاي ملاک و گواه به محرکها، نوعي تفاوت پايا وجود دارد. در قسمت بعد، به توصيف چندين پرسشنامه رايج مي پردازيم که مبناي اوليه ساخت آنها روش تجربي بوده است: “شخصيت سنج چندوجهي مينه سوتا” (MMPI) و نسخه دوم آن (MMPI-2)، پرسشنامه روان شناختي کاليفرنيا (CPI)، و آزمون جديدي که اخيراً به خزانه آزمونهاي روان شناسان اضافه شده است، يعني، “پرسشنامه سنجش شخصيت” (PAI) ، در فصل 8 نيز از دو آزمون ديگر بحث مي شود که در وهله اول تجربي به شمار مي آيند: “شخصيت سنج کودکان” (PCI) و برگه جديد ام ام پي آي براي نوجوانان (MMPI-A).

شخصيت سنج چندوجهي مينه سوتا (MMPI) و MMPI-2

MMPI را مي توان رايجترين پرسشنامه شخصيت يا تشخيص رواني(279) مورد استفاده و پرپژوهشترين آزمون روان شناختي توصيف کرد. داده هاي ارايه شده در يازدهمين سالنامه اندازه گيري رواني(280) (کريمر(281) و کونولي(282)، 1991) و ساير چاپهاي کتاب حاضر حکايت از آن دارند که شمار مراجع چاپ شده شايد بالغ بر 8000 منبع باشد، يعني، دو برابر منابع متعلق به هر آزمون ديگر. ادبيات فني مربوط به آزمونهاي MMPI هنوز هم با آهنگي شتابزده ادامه دارد.
ساخت MMPI در اواخر دهه 1930 توسط هاتاوي(283) و مک کينلي(284) (1951، 1940) آغاز شد. اين دو محقق مي دانستند که در پژوهش و همچنين کار روان پزشکي باليني وجود يک ابزار عيني چند بُعدي ضروري است تا به شناسايي آسيب رواني کمک کند. آنها علاقه مند به ساخت وسيله اي بودند که بتواند نمونه جامعي از رفتارهاي مورد اهميت در نظر روان پزشکان را فراهم آورد، و در عين حال، اين نمونه رفتاري به قدري ساده باشد که بتوان آن را بر روي افرادي باهوش و با تحصيلات محدود به کار برد.
آنها با استفاده از برگه هاي معاينه رواني، درسنامه هاي روان پزشکي، مقياسهاي نگرش سنج و پرسشنامه هاي شخصيتي که قبلاً به چاپ رسيده بودند، و تجربه باليني خودشان مجموعه اي بيش از 1000 ماده گرد آوردند و آنها را در يک چهارچوب خودسنجي (بلي- خير يا درست – نادرست) مرتب کردند. با تجديدنظرهاي مختلفي که روي اين آزمون به عمل آمد، تعداد ماده ها به 550 ماده تقليل يافت. اين ماده ها به صورت يک کتابچه چاپي يا مجموعه اي از کارتها که روي هر کدام يک ماده وجود داشت، به آزمودني ارايه مي شد. با اجراي اين آزمون، نمره ها 10 مقياس اصلي روان پزشکي يا شخصيتي به علاوه 3 مقياس “اعتبار” به دست مي آمد.
در مجموع، هر مقياس به طور تجربي از طريق مقايسه پاسخهاي آزمودنيهاي غيرروان پزشکي (گروه گواه) با آن دسته بيماراني که به يک طبقه تشخيصي رواني خاص تعلق داشتند، ساخته مي شد. اين تشخيصها با استفاده از نظام متعارف تشخيصي صورت مي گرفت که ريشه در کارهاي کراپلين در اواخر قرن نوزدهم داشت. آزمودنيهاي متعلق به گروه باليني شامل بيش از 800 بيمار رواني بودند که به دقت مورد بررسي قرار گرفته بودند. تقريباً 1500 آزمودني تحت عنوان گروه گواه وجود داشت که از ميان عيادت کنندگان بيمارستانها، افراد بهنجاري که به “اداره آزمون گيري دانشگاه مينه سوتا” مراجعه کرده بودند، کارکنان محلي “اداره پيشرفت منابع”، و بيماران پزشکي عمومي انتخاب شده بودند. گروههاي منفرد تشخيصي (گروه ملاک) عموماً 50 نفر يا کمتر بودند، با وجود اين، از تعدادي گروه اضافي ديگر نيز به منظور بهبود قدرت تفکيکي مقياسها استفاده مي شد. براي نمونه، در يک کوشش ناموفق براي کسب قدرت تفکيک رضايت بخش ميان طبقات فرعي اسکيزوفرنيا بيش از دوازده مقياس ساخته شد (هاتاوي، b1956، ص 108). سرانجام، مقياسي براي اسکيزوفرنيا برگزيده شد که چهارمين مقياس ساخته شده به وسيله اين روش بود و معلوم شد که اين مقياس از تمامي اقدامات قبلي و بعدي رضايت بخشتر است.
روش متداول ماده گزيني در اينجا جدول بود که از ماده هايي که اختلاف فراواني معناداري را ميان پاسخهاي گروه ملاک و گروه گواه نشان مي دادند، يک خزانه درست شود. اگر فراواني پاسخ براي هر دو گروه بسيار بالا يا بسيار پايين بود، اگر ماده ها نمي توانستند ميان گروههاي الحاقي ذي ربط فرق بگذارند، و يا اگر اين اختلاف به خاطر موضوعات بي ربطي، مثل جايگاه زناشويي بود، ماده هاي مزبور حذف مي شدند. همچنين ماده هايي که معلوم مي شد با يک طبقه تشخيصي ديگر همپوشي دارند، حذف مي شدند، اما اگر محتواي ظاهري ماده اي با يک مقياس مفروض ارتباط نداشت، حذف نمي شد. مقالاتي که در خصوص توليد و اعتباريابي آغازين MMPI نقل شده بودند، در کتاب ولش(285) و دالستروم(286) (1956) مجدداً به چاپ رسيده اند.
در ساخت مقياسهاي اصلي MMPI تمامي کوششها در راستاي استفاده از پاسخهايي بود که فقط بيماران رواني ارايه داده بودند. نشانه هاي اين بيماران کاملاً مشخص بود و نسبتاً فاقد ساير علايم روان پزشکي بودند که در ديگر تشخيصها ديده مي شد. طبقات تشخيصي و مقياسهاي حاصله عبارت بودند از:
مقياس 1- خود بيمارانگاري ( HS). اين بيماران نگراني مفرطي درباره سلامت جسمي خويش دارند، و غالباً از مشکلات جسمي که در واقع ريشه رواني دارند، مي نالند.
مقياس 2- افسردگي (D). ويژگي اين اشخاص عبارت است از غمگيني شديد، روحيه ضعيف، و نااميدي نسبت به آينده. افراد مزبور موارد نسبتاً ناب افسردگي به شمار مي آيند.
مقياس 3- هيستري (Hy). اين بيماران که تشخيص “هيستري روان رنجور” مي گرفتند، واجد نشانه هاي جسمي با شالوده هاي رواني هستند که توأم با بي تفاوتي مليح(287) يا عدم نگراني و بي تفاوتي راجع به وضعيتشان است.
مقياس 4- انحراف جامعه ستيز(PD). تمامي آزمودنيهاي گروه ملاک براي ساخت اين مقياس مشکلات عديده اي از لحاظ سازگاري اجتماعي نشان مي دادند و در آنها سابقه بزهکاري و ساير رفتارهاي جامعه ستيز ديده مي شود.
مقياس 5- نرينگي- مادينگي (Mf). اين مقياس با استفاده از پاسخهاي گروه نسبتاً اندکي از مردان همجنس خواه ساخته شده است. در تمامي آنها، ساير آسيبهاي رواني نسبتاً ديده نمي شود.
مقياس6- پارانويا (Pa). با اينکه روي اين اشخاص به ندرت تشخيص پارانويا گذاشته مي شود، اما نشانه هاي پارانويايي مثل افکار به خود بستن، بدگماني، حساسيت بين فردي، احساس گزند و آسيب، و هذيان عظمت و بزرگ منشي را نشان مي دادند.
مقياس7- ضعف رواني (پسيکاستني) (Pt). آزمودنيهاي اين گروه ملاک که عمدتاً بيمار بودند، ترسهاي نامعقول، اضطراب کلي بالا، احساس گناه، و ترديدهاي مفرطي را نشان مي دادند.
مقياس8- اسکيزوفرنيا (Sc). اين بيماران تماماً، و بدون توجه به سنخهاي فرعي اختلال، تشخيص اسکيزوفرنيا را دريافت کرده بودند.
مقياس 9- شيدايي خفيف (هيپوماني) (Ma). اين بيماران درجات خفيفي از حالت شيدايي را که معمولاً در خلال روان پريشي شيدايي- افسردگي رخ مي دهد، نشان مي دادند. ويژگي اين اشخاص عبارت بود از فعاليت مفرط، حواسپرتي، خلق بالا، و جريان سريع و بلاانقطاع گفتار.
بعدها، يک مقياس ديگر نيز به نام درون گرايي- برون گرايي (Si) به مقياسهاي نه گانه اصلي باليني اضافه شد.
براي افزايش سودمندي باليني MMPI سه مقياس “اعتبار” نيز تدوين شد که نحوه ساخت آنها بدين صورت بود: (الف) مقياس L يا دروغ سنجي، به منظور ايجاد مبنايي براي ارزيابي صداقت کلي آزمودني طراحي شد. اين مقياس حاوي 75 ماده است که به روش عقلاني انتخاب شده و منعکس کننده رفتارهاي جامعه پسند، و در عين حال، نامتحمل است. (ب) مقياس F ندرت وقوع(288) به منظور ايجاد وسيله اي براي شناسايي پاسخهاي تصادفي يا موارد بي اعتبار است. اين مقياس حاوي ماده هايي است که دست کم 90درصد آزمودنيهاي بهنجار به آن به يک شيوه پاسخ مي دهند و لذا شاخصي است که نشان مي دهد پاسخهاي آزمودنيها با پاسخهاي کل جمعيت چقدر شباهت دارد. (ج) مقياس K يا دفاعي بودن به عنوان مقياس تصحيح يا بازدارنده(289) ساخته شد تا قدرت مقياس باليني را بهبود بخشد. براي اين کار، درجات مختلف دفاعهاي ظريف مربوط به آزمون شونده مورد توجه قرار گرفته و لذا اصلاح مي شود. اين مقياس از طريق مقايسه پاسخ افراد بهنجار با آن دسته بيماراني که نمره مقياسهاي باليني آنان در حد بهنجار قرار داشت، و لذا تصور مي رفت که به صورت دفاعي به ماده ها پاسخ داده اند، به وجود آمد.
به زودي آشکار شد که MMPI را نمي توان مطابق با مقاصد آغازين آن به طور موفقيت آميز به کار برد، زيرا نمره هاي بالا در يک مقياس خاص غالباً به معناي آن نبود که آزمودني را بتوان در طبقه تشخيصي خاص آن مقياس قرار داد. وانگهي، معلوم شد که تعداد کثيري از اشخاص ظاهراً بهنجار در اين مقياسهاي باليني نمره بالا مي گيرند. ليکن، با وارسي آميزه يا الگوي نمره ها اين امکان وجود دارد که تفکيکهاي باليني و شخصيتي مفيدي به عمل آورد و به اين ترتيب بود که MMPI از آن پس مورد استفاده قرار گرفت. حجم فراوان ادبيات پژوهشي راجع به MMPI تا 1975 در آثار دالسترام، ولش، و دالسترام (1972، 1975) خلاصه شده است. در دهه 1970، تعدادي راهنماي تفسيري رايانه اي براي بزرگسالان (گيلبراستات و ديوکر، 1965؛ لنيون، 1968؛ مارکز و سيمن، 1963) و نوجوانان (مارکز و سيمن و هالر، 1974) پرورش يافت. در کتابچه راهنماي لچر(290) (1974) خلاصه اي از ادبيات تجربي و باليني (1974)، راجع به MMPI ارايه و به شکل موجهي در قالب يک راهنماي تفسيري نمايش داده شده است. اخيراً کتابهايي توسط فريدمن، وب، و ليواک (1989)، گراهام (1990)، و گرين (1980) به رشته تحرير درآمده است؛ کتاب آخر حاوي مطالبي راجع به MMPI-2 است. براي آنکه بتوان از مطالب مذکور به درستي استفاده کرد، لازم است دوره هاي قابل توجهي از آموزش و نظارت رسمي طي شود.
با اينکه MMPI در کسب هدف آغازين خود (طبقه بندي بيماران رواني) کاملاً توفيق نيافته است، ليکن شواهد تجربي فراواني در تأييد سودمندي آن از لحاظ شناسايي ساير جنبه هاي کارکرد شخصيتي متعلق به حوزه آسيب شناسي رواني در دست است. بانکهاي اطلاعاتي تجربي، يا “کتابچه هاي راهنماي” تفسير MMPI ، را که قبلاً مطرح ساختيم، در دهه 1970 کاربرد گسترده و روزافزوني پيدا کرده، و در نتيجه، بر اعتبار کاربرد MMPI افزوده اند. پرورش و گسترش خدمات تفسيري رايانه اي نيز تأثير عمده اي بر کاربرد اين آزمون داشته است. اما در حال حاضر خواننده بايد بداند که بسياري از نظامهاي تفسيري خودکار به لحاظ اعتبار مشکل دارند (لينون، 1987؛ ماتاراتزو، 1986).
از زمان چاپ MMPI روان شناسان علاقه مند و مشتاق به پيشنهاد هاتاوي و مک کينلي عمل کردند و با استفاده از خزانه سؤالات آغازين، کوشيدند مقياسهاي ديگري را براي اهداف خاص تدوين نمايند. دالسترام، ولش، و دالسترام (1975) فهرستي از مجموعاً 455 مقياس، مقياس فرعي، و شاخصهايي را که تا آن زمان پيشنهاد شده بودند، ارايه کرده اند. متأسفانه، بسياري از اين کارها فاقد دقتي هستند که در تدوين و پرورش مقياسهاي آغازين مبذول شده بود، به طوري که سودمندي بسياري از اين کارها زير سؤال قرار دارد. اما، بايد توجه خاصي را به مقياسهاي محتوايي ويگينز(291) (1966) مبذول داشت. اين مقياسها مجموعه اي متشکل از 13 مقياس است که به منظور بازنمايي خوشه هاي “محتوايي” در خزانه سؤالات MMPI تدوين شده اند. اين مقياسها از همساني دروني بالايي برخوردارند، در حد متوسط مستقل از يکديگرند، و تا حدودي براي دانشجويان سطح کارشناسي (ليسانس) (ويگينز، گلدبرگ، و اپل بام(292)، 1971)، بيماران رواني بستري(293) (جارنک(294) چبمرز،1977)، و درمانجويان مذکر متعلق به يک درمانگاه پزشکي ارتش (لچر و الکساندر، 1978) اعتبار دارند.
يکي از مشکلات عملي عمده در کاربرد MMPI طولاني بودن زمان مورد نياز براي تکميل آن است. به خاطر زايد بودن قابل ملاحظه خزانه سؤالات، چندين کوشش براي ايجاد شکلهاي کوتاهتر اين وسيله به عمل آمد که همگي آنها مقياسهاي آغازين آزمون را حفظ کرده بودند. در نخستين کوشش، کين کانن(295) (1968) نمونه اي معرف از 71 ماده آزمون انتخاب کرد که بسياري از آنها ظاهراً متعلق به بيش از يک مقياس بودند؛ او از طريق اين ماده ها، نمره ها کامل متعلق به هر مقياس را به دست آورد. ماده هاي آزمون ميني مالت(296) کين کانن به منظور استفاده در موقعيتهاي مصاحبه بازنويسي شده اند. ساير شکلهاي کوتاه شده عبارت اند: از آزمون ميدي مالت(297) 86 ماده اي دين(298) (1972)، آزمون 168 ماده اي MMPI اُورال(209) و گومز- مونت(300) (1974)، MMPI کوتاه شده فاشينگ باير(301) (FAM) و ساير موارد. در مجموع، ميان نيمرخهاي به دست آمده از اجراي کامل MMPI و نيمرخهايي که از برگه هاي کوتاه شده به دست مي آيند، شباهت عملي نسبتاً محدودي وجود دارد (مک لافلين(302)، هلمز و هاو(303)، 1983؛ رند(304)، 1979) و شواهد مربوط به اعتبار آنها نسبتاً ضعيف است (بوچر، کندال، و هافمن، 1980). مؤلفان کتاب حاضر طرفدار اين نتيجه گيري گرين (1980) هستند که بهتر است شکلهاي کوتاه شده اين آزمون را آزمونهاي جديدي به شمار آورد و همبسته هاي آنان را نيز مستقل از MMPI تعيين نمود.
به MMPI چند انتقاد وارد است. شايد بيشترين نگراني که مطرح مي شود آن باشد که برخي مقياسها همبستگي بالايي با يکديگر دارند، که اين موضوع بيانگر درجه قابل ملاحظه اي از زايد بودن آنهاست.
بلاک(305) (1965) نشان داده است که بسياري از ماده آزمونهاي “آسيب شناختي” ماهيت بسيار مشابهي دارند و لذا باعث زايد بودن آن ماده ها و همچنين مقياسها مي شوند. ساير انتقادات رايج عبارت اند از اينکه آزمون مورد نظر خيلي بلند است، حاوي ماده هايي راجع به جنسيت و مذهب است که به نظر بسياري از مردم توهين آميز است و نيز اينکه بسياري از اشخاص بهنجار در مقياسهاي باليني نمره بالا مي گيرند. سرانجام اينکه بايد صريحاً خاطرنشان کنيم که MMPI براي سنجش شخصيت بهنجار طراحي نشده است، و لذا، مواد آزمون و مقياسهاي آن براي اين منظور مناسب نيستند.
MMPI-2. سالهاست که پيشنهاداتي براي تجديد نظر يا بهبود MMPI در ادبيات فني منعکس شده است (مثلاً، ميل(306)، 1979؛ نورمن، 1972). در 1982 با ايجاد کميته اي توسط “انتشارات دانشگاه مينه سوتا” (گراهام، 1990، ص9) اين کار آغاز شد. براي حفظ تداوم ميان MMPI و MMPI-2 تصميم گرفته شد که آزمون جديد در وهله اول بايد نوعي معيارهابي مجدد(307) باشد نه يک تجديدنظر تمام عيار. خزانه سؤالات با استفاده از تجديدنظر روي واژه بنديهاي قديمي و کهنه و حذف ماده آزمونهاي قابل انتقاد و گردآوري يک نمونه هنجاري جديد و معروف تر بهبود يافت. علاوه بر اين، براي مقياسهاي تازه اي که منعکس کننده حوزه هاي محتوايي خزانه سؤالات و همچنين ماده هاي مربوط به حوزه هاي اختصاصي باليني مثل سوءمصرف دارو، سازگاري زناشويي، و الگوي رفتار سنخ الف(308) هستند، 154 ماده جديد نوشته شد.
شکل نهايي MMPI-2 که در 1989 منتشر شد، حاوي 567 ماده است و سه مجموعه مقياس مجزا را تشکيل مي دهد. هر مجموعه نيمرخ خاص خود را دارد: (الف) مقياسهاي مربوط به اعتبار و مقياسهاي باليني آغازين، (ب) مجموعه مقياسهاي باليني 13 گانه مکمل (کمکي)(309)، و (ج) مجموعه اي متشکل از 5 مقياس که مستقيماً بر اساس محتواي ماده هاي MMPI-2 ساخته شده اند و قابل قياس با مقياسهاي ويگنز(1966) هستند که در بالا وصف آنها رفت. همچنين، چندين مقياس “اعتباري” جديد تدوين شد تا دقت سنجش آمايه آزمون گيري(310) پاسخ دهندگان افزايش يابد. اين مقياسها شامل دو شاخص نسبتاً پيچيده از همساني پاسخ با نامهاي VRIN (ناهمساني متغير پاسخ(311) و TRIN (ناهمساني پاسخ درست(312) ) مي شوند. اين شاخصها کمک مي کنند تا معلوم شود که آيا آزمودني به شيوه يا سردرگم و گيج يا ناشي از بي احتياطي و عدم تشخيص درست پاسخ داده است يا خير.
MMPI-2 در مقايسه با MMPI روي گروهي استاندارد شده است که بيشتر معرّف جامعه آمريکاست. براي آنکه نمونه اي به دست آيد که از لحاظ نژادي و توزيع سني معرف کل جمعيت باشد، تقريباً 2900 آزمودني در هفت ايالت مورد آزمون قرار گرفتند. اما ويژگيهاي تحصيلي و درآمد نمونه تا حدودي بالاتر از متوسط است، و مناطق و نواحي جنوب و جنوب غربي باز هم در نمونه آورده نشده اند. به عنوان راه ديگري براي افزايش معنادار بودن مقياسهاي باليني، کميته معياريابي مجدد خاطرنشان ساخت که مقياسهاي باليني MMPI همگي از چولگي مثبت برخوردارند؛ اما از آنجايي که چولگي اين مقياسها با يکديگر فرق دارد، رتبه صدکي نمره T در يک مقياس خاص مثل رتبه صدکي يک مقياس ديگر نيست. براي آنکه معناي نمره ها T با يکديگر قابل مقايسه باشند، حد متوسط چولگي محاسبه شده و هر مقياس فقط به همان اندازه چولگي پيدا کرد. با استفاده از اين روش، نمره T65 معرف صدک نود و دوم در هر مقياس است؛ اين همان سطحي است که از لحاظ باليني معنادار است. استفاده از نمره هاي T يکنواخت(313) به اين شيوه خاص، به معناي آن است که الگوي نيمرخ MMPI-2 اندکي با همتاي آن در نيمرخ MMPI فرق دارد، اما پژوهشهاي جاري حاکي از آن هستند که، در بسياري موارد، تفاوت مزبور شديد نيست. بوچر، دالسترام، گراهام، تلگن، و کيمر(314) (1989) بر اين نکته تأکيد دارند که تغييرات MMPI-2 به گونه اي معنادار موجب افزايش پايايي نيمرخهاي آزمون شده است، و حکم کثير داده هاي مربوط به اعتبار MMPI را مي توان در مورد MMPI-2 نيز به کار برد.
همه مؤلفان موافق اين ديدگاه خوشبينانه نيستند. براي نمونه، هِلمز و رودون(315) (1993) در يک وارسي انتقادي چنين نتيجه گرفتند که تطبيق پذيري اين دو آزمون مشخص نشده است. ساير انتقاداتي که کماکان در مورد اين وسيله جديد وارد مي آيند، عبارت اند از: دشواري سطح خواندن ماده ها براي درمانجويان کم سواد (داک وورث(316)، 1991)؛ همپوشي ميان مقياسها، و هنجارهاي غيرمعرف. با وجود اين، MMPI-2 در مقايسه با سَلَف خود پيشرفتهاي معناداري داشته است و هنگامي که داده هاي مربوط به اعتبار آن فراهم آيد، کاربرد آن نيز مطمئن تر خواهد بود. کاربرد باليني کنوني MMPI-2 ذيلاً نشان داده مي شود. شکل 1-3 نيمرخ MMPI-2 درمانجوي مذکر بزرگسالي را که براي دريافت کمک به يک مرکز بهداشت رواني جامعه نگر(317) مراجعه کرده است، نشان مي دهد. نمره هاي مندرج در گوشه هاي نمودار معرف نظام نمره معيار با ميانگين 50 و انحراف معيار 10 است. به نمره هاي خام متعلق به مقياسهاي Pt، Sc، Ma، Hs، Pd نمره تصحيح K(318) اضافه شده است.
براي آنکه تفسير رضايت بخشي از اين پاسخها داشته باشيم بايد از ميزانهاي پايه(319) تا حدودي آگاه باشيم. ميزان پايه عبارت است از فراواني نسبي ويژگيهاي شخصي مختلف در جامعه مورد نظر. اين ويژگيها با استفاده از پاسخهايي که به آزمون داده مي شود، نشان داده مي شوند (از اين مفهوم به تفضيل در فصل هفت سخن خواهيم گفت). مهمترين ويژگيهاي رواني اشخاصي که نيمرخهاي آنها مثل نيمرخي است که در شکل 1-3 نشان داده شده (به اين الگو، الگوي “27” گفته مي شود، و نشانگر بالاترين مقياسهايي است که از سطح نمره 65=T گذشته است)، عبارت است از اضطراب و افسردگي. لذا، در
شکل 1-3: نيمرخ مربوط به MMPI-2 در خصوص اضطراب و افسردگي. (منبع: پرسشنامه چندجنبه اي شخصيت ميه سوتا، نسخه دوم، نيمرخ مقياسهاي اصلي.) (توضيح عکس)
يک مرکز بهداشت رواني جامعه نگر، که ميزان پايه اين ويژگيها نسبتاً بالاست، با اطمينان قابل ملاحظه اي مي توان اظهار داشت که اضطراب و افسردگي در زمره مشکلات رواني اصلي اين درمانجو قرار دارند. بدين ترتيب، اگر قرار باشد يک برچسب رواني براي آن در نظر بگيريم، احتمالاً طبقه اي مد نظر خواهد بود که اختلال افسردگي و اضطراب را در بر مي گيرد. اطلاعات مفصل راجع به چنين نيمرخهايي، که مبتني بر يافته هاي تجربي باليني هستند، از طريق بررسيهاي محاسباتي(320) مثل بررسيهاي گيلبرستات و ديوکر (1965) به دست آمده اند. داده هاي مرتبط با MMPI-2 را مي توان در کتابهاي بوچر (1990) و گراهام (1990) پيدا کرد. براي نمونه، بر طبق منابع گيلبرستات و ديوکر (1990) که مبتني بر خصوصيات بيماران مذکري است که در مرکز خدمات روان پزشکي يک بيمارستان متعلق به وزارت جنگ (VA)(321) ديده شده اند، رايجترين (و افتراقي ترين) شکايتهاي اين قبيل درمانجوها عبارت است از: بيخوابي، افکار وسواسي، اضطراب، عصبي بودن، تنش، نگراني، خستگي، و مشکلات معدي- روده اي(322). معمولاً، آنها معيارهاي بالايي براي عملکرد خود دارند. مي توانند پيوندهاي عاطفي خوبي به وجود آورند، و تحت موقعيتهايي که فشار رواني روي هم متراکم مي شود تمايل به آن دارند که مستأصل و به ديگران وابسته شوند. اما واقع گرايي آنها خوب است و، در محيطهاي بيمارستاني، معمولاً به سرعت بهبود مي يابند.

پرسشنامه رواني کاليفرنيا (CPI)(323)

“پرسشنامه رواني کاليفرنيا” (گاف، 1957، 1987) مخصوصاً براي توصيف چند بُعدي يا چندوجهي شخصيت بهنجار طراحي شده است – هدفي که MMPI نيز، اما با کارايي کمتر، براي آن در نظر گرفته شده بود. گاف که به ساخت اندازه هاي مرتبط با کارکردهاي گستره رواني و اجتماعي علاقه وافر داشت، رويکرد تجربي را روي گستره اي از گروههاي ملاک به کار برد. نسخه کنوني CPI، که در 1987 تجديدنظر شده است، حاوي 462 ماده آزمون به صورت جملات شخصي است. از اين ميان، حدود 200 ماده در MMPI نيز وجود دارند، در اينجا نيز همچون MMPI، آزمودني به سؤالات بايد پاسخ “دست- نادرست” يا “بلي – خير” بدهد.
از نمره هاي CPI 17 مقياس شخصيتي، 3 مقياس “ساختاري” و 3 مقياس مربوط به اعتبار يا سوداري پاسخ به دست مي آيد که اکثراً به طور تجربي ساخته شده اند. مقياسهاي تجربي شخصيت عبارت اند از: سلطه گري، منصب طلبي(324)، مردم آميزي(325)، همدلي، استقلال، مسئوليت پذيري، اجتماعي شدن (جامعه پذيري)(326)، تساهل و شکيبايي(327)، پيشرفت و موفقيت از طريق همرنگي، پيشرفت از طريق استقلال، کارايي ذهني يا هوشي(328)، و مادينگي(329). گروههاي ملاک در برخي از اين مقياسها با استفاده از يک شاخص رفتاري صريح الوصول تعيين مي شد؛ مثلاً، مقياس جامعه پذيري از طريق مقايسه پاسخهاي نوجوان متهم و موارد انضباطي دبيرستانها با پاسخ دانش آموزان دبيرستاني بهنجار به دست آمد (گاف و پيترسون، 1952)؛ همين طور، در مقياس پيشرفت از طريق استقلال، گروههاي ملاک را بر طبق نمره ها درسي تعيين کردند (گاف، 1953). براي ساير مقياسها، که گروههاي رفتاري را دشوارتر مي توانستند به دست آورند، گروههاي ملاک بر اساس درجه بندي داوران تعريف مي شدند. به عنوان نمونه، مقياس سلطه گري به اين صورت ساخته شد که از اعضاي انجمن برادري و انجمن خواهران خواسته مي شد 5 نفر از کساني که بيشترين و کمترين سلطه گري را در گروهشان داشتند، نام ببرند (گاف، مک کلاسکي، و ميل، 1951).
از ميان اين مقياسها، 4 مقياس از طريق تحليل همساني دروني و با استفاده از آميزه اي از روش گزينش عقلاني ماده آزمونها و اصلاح آماري خزانه آغازين سؤالات به وجود آمد. اين مقياسها عبارت اند از (الف) حضور اجتماعي(330)، (ب) خودپذيري(331)، (ج) خويشتنداري(332)، و (د) انعطاف پذيري(333). سودمندي اين مقياسها از طريق مقايسه نمره ها تعدادي از گروههاي رفتاري و شخصيتي ديگر نشان داده شده است. سه مقياس ساختاري، که در تجديد نظر 1987 اضافه شده اند، منعکس کننده صفات عمومي دروني بودن(334) در برابر بيروني بودن(335)، هنجارپذيري(336) در برابر هنجارستيزي(337)، و تحقق خويشتن (خودشکوفايي)(338) هستند. ظاهراً اين صفات به سه صفت پنج عامل عمده(339) تعلق دارند، هرچند که گاف تأکيدي بر اين پيوند ندارد. اين سه مقياس، که از طريق مجموعه پيچيده اي از تحليل ماده آزمونها تدوين شده اند، به لحاظ آماري مستقل از يکديگرند.
سه مقياس مربوط به اعتبار ماهيتي مشابه با مقياسهاي اعتباري MMPI دارند. مقياس بهزيستي(340) به منظور شناسايي کساني طرح شده است که در بداقباليهاي خود اغراق مي کنند. اين مقياس از طريق مقايسه پاسخ آزمودنيهاي بهنجاري که تظاهر به تعارضهاي شديد مي کردند با پاسخ بيماران رواني واقعي به روش تجربي ساخته شد. مقياس برداشت خوب(341)، نيز که به روش تجربي تدوين شده است، به منظور شناسايي اغراق آزمودني در ويژگيهاي شخصيتي خويش در جهت مثبت طراحي شده است. مقياس وجه مشترک(342)، مثل مقياس F در MMPI است. اين مقياس نشان دهنده درجه شباهت پاسخهاي آزمودني به پاسخهاي اکثر آزمودنيهاي بهنجار است.
براي تسهيل تفسير باليني نيمرخهاي انفرادي CPI، مقياسها ابتدا در چهار گروه يا خوشه سازماندهي مي شوند:
1- اندازه هاي برازندگي و متانت(343)، سلطه گري(344)، و اطمينان به نفس(345).
2- اندازه هاي جامعه پذيري، پختگي، و مسئوليت پذيري.
3- اندازه هاي توان پيشرفت و کارايي ذهني و هوشي.
4- اندازه هاي متعلق به شيوه هاي ذهني و علايق.
به طور کلي، اين گروه بندي مقايسها از سري بررسيهاي مستقل تحليلي عاملي CPI تأييد شده است (کرايتز(346)، بکتولت(347)، گودستاين(348)، هايلبران(349)، 1961؛ ميچل و پيرس- جونز، 1960). در نسخه تجديدنظر شده کماکان از صفحه شطرنجي نيمرخ براي ترسيم اين طرح استفاده مي شود که اينک شامل سه گروه است: (الف) کيفيات قابل مشاهده تعاملي يا اجتماعي، (ب) ارزشهاي دروني و سازوکارهاي مهارکننده(350)، و (براي دست کم دو خوشه) (ج) متغيرهاي مربوط به سبک(351) در خصوص شيوه هاي کارکردي مختلف (گاف، 1987، ص 5). سه مقياس ساختاري در برگه نيمرخ چاپ نشده اند. دو شيوه تفسير عبارت اند از؛ روش تفسير طرح که سه مقياس ساختاري را هم شامل مي شود و يا روش مبتني بر مقياسهاي منفرد شخصيتي. داده هاي مربوط به اعتبار آزمون در حد قابل توجهي در دسترس قرار دارند.
کاربرد باليني کنوني CPI در شکل 2-3 نشان داده شده است. در اين شکل، نيمرخ متعلق به يک پژوهشگر مذکر 41 ساله ديده مي شود. وي آزمون مزبور را به عنوان قسمتي از برنامه تربيت مديريت صنعتي اجرا کرده است. در اينجا نيز همچون MMPI، اعداد مندرج در طرفين نگاره معرّف نظام نمره گذاري معيار با ميانگين 50 و انحراف معيار 10 است. در روي محور افقي، 20 مقياس CPI به همان شکلي چيده شده اند که در آزمون فهرست بندي شده است.
با استفاده از قواعد تفسيري که قبلاً مطرح گرديد، اين مرد را مي توان فردي مطمئن به نفس، برازنده و موقر، و شخصي نيرومند همراه با اندکي ترديد نسبت به خويشتن تصور کرد. در عين حال، احساس مسئوليت پذيري، اشتياق به پذيرش قواعد و اقتدار، و خويشتنداري وي رشد کمتري داشته است. پيشرفتهاي او، در هر دو زمينه توفيق از طريق همنوايي و استقلال در حد متوسط قرار دارد. او در برابر ديگران کاملاً حساس و پاسخگوست و از احساسات و افکار ديگران آگاهي دارد، تغييرات را با گشاده رويي مي پذيرد و حتي ممکن است فردي جزم انديش و در ارتباط با ديگران ناشکيبا باشد، به ويژه هنگامي که احساس مي کند اصول او را زير پا گذاشته اند. شايد بتوان چنين نتيجه گرفت که اين مرد فردي جاه طلب و برخوردار از مهارت اجتماعي باشد که فاقد مهار تکانه و وجدان لازم براي تشخيص اين جاه طلبي است. حساسيت او در برابر ديگران، به همراه بي رغبتي يا ناتواني در ارايه واکنش مناسب به اين آگاهي، مي تواند باعث شود که ديگران او را فردي ملعبه گر و کنترل کننده به شمار آورند.
اين توصيف شباهت فراواني به ارزيابيهاي سرپرستان اين مرد دارد. آنها اظهار داشته بودند که او “هرگز توان بالقوه خودش را به عنوان يک دانشمند نشناخته است”. اين ارزيابيها همچنين بيانگر نياز بسيار شديد او براي خود پيروي بودند، چيزي که باعث مي شد تا او در نشنيدن يا پذيرش پسخوراندهاي سرپرستان مشکلات فراواني داشته باشد. تکانشوري و روابط بين فردي مخدوش او موجب مشکلات مختلف در آزمايشگاه مي شد و او را عموماً به عنوان فردي تصور مي کردند که براي مناصب بالاتر مديريت يا ارتقا از توان اندکي برخوردار است.

پرسشنامه سنجش شخصيت (PAI)(352)

با اينکه PAI بيشتر بر مبناي عقلاني شکل گرفته است تا مبناي تجربي، اما در اين قسمت از کتاب معرفي مي شود، زيرا از لحاظ اهداف و ساختار به MMPI-2 شباهت دارد. اين وسيله جديد (موري(353)، 1991)
شکل 2-3: نيمرخ CPI با مشکلات شخصيت خفيف. تجديد چاپ از شرکت روان شناسان مشاوره، پالو آلتو، کاليفرنيا. (توضيح عکس)
براي سنجش باليني آسيب رواني طراحي شده است. مقياسهاي 22 گانه اين آزمون شامل بسياري از نشانگانهاي باليني هستند که در MMPI يافت مي شود، مثل افسردگي و اسکيزوفرنيا. برخلاف MMPI-2 که بالاترين هدفش آن بود که بتواند بدون در هم ريختن کاربردپذيري مباني اعتباري گسترده MMPI آن را به روز درآورد، پرورش و گسترش اين وسيله دقيقاً با بسياري از روشهاي جکسون(1967) انطباق داشت. از جمله موارد مورد نظر مي توان به اين موارد اشاره کرد: اقدامات و روشهاي الحاقي مثل استفاده از مقياسهاي درجه بندي چهار درجه اي به جاي شکل متعارف پاسخهاي درست- نادرست، و هنجارهاي ملي معرّف. به شيوه آزمون NEO-PI-R و شخصيت سنج هوگان(354) (به ادامه اين بحث مراجعه کنيد)، بسياري از مقياسها شامل چندين خرده مقياس همگن هستند؛ در اين آزمون، ويژگيهاي فراواني وجود دارند که سودمندي آن را بالا مي برد. راهنماي PAI (موري، 1991) پيچيده و گسترده است، و بيانگر جزئيات فراواني است که پرورش و گسترش اين آزمون را در سرتاسر گامهاي مختلف اش به نمايش مي گذارند.
داده هاي مربوط به اعتبار در کتابچه راهنما مشتمل است بر همبستگي نمره ها آزمون با ساير آزمونها، ليکن هيچ گونه داده اي در خصوص ساير مواردي نظير رفتارهاي آشکار، درجه بندي مشاهده گران، يا تشخيصهاي مستقل وجود ندارد. محدوديت ديگر آن است که ميان مقياسها و خرده مقياسها موارد زايد و حشو قابل ملاحظه اي به چشم مي خورد که اين موضوع در ماتريس همبستگيهاي بين چند متغير(355) و بار عاملي(356) نيز ديده مي شود، اما اين موارد در مقايسه با درجه بالاي دقت و پيچيدگي به کار رفته در تدوين اين دستاورد نهايي ابزارهاي سنجشي، انتقادات نسبتاً ناچيزي به شمار مي آيند. اساساً به خاطر تازگي اين آزمون، هيچ گونه ادبيات فني خاصي بجز کتابچه راهنما در دست نيست؛ با وجود اين PAI، در آينده توانايي تبديل شدن به يک ابزار عمده در سنجش باليني را داراست.

پي نوشت:

271- predictive value
272- dominance
273- operational definition
274- questionnaire
275- sign
276- type one error
277- empirical derivation
278- test response
279- psychodiagnostic
280- The Eleventh Mental Measurement Yearbook
281- Kramer
282- Conoley
283- Hathaway
284- Mckiniley
285- Welsh
286- Dahlstrom
287- la belle
288- infrequency
289- suppressor
290- Lachar
291- Wiggins Content Scales
292- Applebaum
293- psyciatric inpatients
294- Jarnecke
295- Kincannon
296- Mini- Mult
297- Midi- Mult
298- Dean
299- Overall
300- Gomez- Mont
301- Fashing Bauer
302- MaLaughlin
303- Howe
304- Rand
305- Block
306- Meehl
307- restandarization
308- Type A
309- supplementary
310- test- taking set
311- Variable Respinse Inconsistency
312- True Response Inconsistency
313- uniform T-scores
314- Kaemmer
315- Reddon
316- Duckworth
317- community mental health center
318- K-correction
319- base rates
320- actuarial studies
321- Veterans Administration
322- gastroinstestinal
323- California Psychological Inventory
324- capacity for status
325- sociability
326- socialization
327- tolerance
328- psychological mindedness
329- feminity
330- social presence
331- self-acceptance
332- self- control
333- flexibility
334- internality
335- externality
336- norm-faviring
337- norm-doubting
338- self-realization
339- big five
340- well-being
341- good impression
342- communality
343- poise
344- ascendancy
345- self-assurance
346- Crites
347- Becthtoldt
348- Goodstein
349- Heilbrun
350- control mechanisms
351- stylistic variables
352- Personality Assessment Inventory
353- Morey
354- Hogan Personality Inventory
355- intercorrelation
356- factor loading

منبع:تالیف:آی . لانیون،ریچارد و دی فلئونارد ، ترجمه:نقشبندی،سیامک و …. «ارزيابي شخصيت» ، نشر روان ،1385