ابزارهاي ارزيابي فرافکن(2)

 

آزمون اندريافت موضوع

آزمون اندريافت موضوع که بيشتر با عنوان(TAT(459 مشهور است (موراي، 1943)، يکي ديگر از ابزارهاي فرافکن قديمي است که ماهيت نظري آن منطقي است. مواد محرک اين آزمون شامل 31 کارت است که يک کارت سفيد است و 30 کارت صحنه ها و افراد مختلف را نشان مي دهد. به طور استاندارد 20 کارت از اين آزمون بر حسب سن و جنسيت پاسخ دهنده انتخاب و مورد استفاده قرار مي گيرد، هرچند در موارد باليني خاص عمدتاً کمتر از 20 کارت ارايه مي شود. آزمون TAT به عنوان يک آزمون تخيلي(460) معروف است و در زمان ارايه هر کارت از پاسخ دهنده خواسته مي شود تا آنجا که امکان دارد يک داستان مهيج تعريف کند. بدين ترتيب، آزمودني چه زن و چه مرد تشويق مي شود که در بيان داستان خويش به ريشه وقايعي که منجر به تصوير مورد نظر شده است، اتفاقي که در همان لحظه روي مي دهد، چيزي که افراد داستان فکر يا احساس مي کنند و در انتها به پايان داستان اشاره کند. آزمونگر نقل قولهاي داستان را کلمه به کلمه ثبت مي کند. همچنين موراي (1943) پيشنهاد مي کند که آزمونگر بايد سعي کند پس از آزمون طي يک مصاحبه تعيين کند که آيا منابع داستانها از تجربيات شخصي، دوستان، يا کتابها و فيلمها نشأت گرفته است يا خير.
موراي اولين کسي نبود که روش تصوير- داستان را مورد استفاده قرار داد، اما حداکثر تلاش خود را کرد تا آن را هم به عنوان يک ابزار تحقيقي و هم به عنوان يک ابزار باليني مورد قبول عام قرار دهد. غير از يکي دو مطالعه جداگانه در دهه 1900، قديمي ترين کاربرد باليني روش تصوير- داستان استفاده شوارتز(461) (1932) از يک آزمون تصوير موقعيت اجتماعي به عنوان يک ابزار مکمل تشخيصي در کنار مصاحبه هاي روان پزشکي با نوجوانان بزهکار بود. آزمون TAT به عنوان روشي براي فراخواني مطالب تخيلي ناهشيار از ضمير بيماران در حيطه روان کاوي ساخته شد (مورگان(462)، موراي، 1935). در واقع، انتخاب نهايي کارتهاي TAT بر مبناي ميزان مطابقت اطلاعات حاصل از پاسخهاي TAT با درک ويژگيهاي شخصيتي فرد که قبلاً با روشهاي ديگر به تفصيل مورد مطالعه قرار گرفته بود، انجام گرفت.
کار اصلي موراي با TAT را دو فرض منطقي هدايت مي کرد: (الف) اينکه استنادهاي آزمودني به قهرمانان زن يا مرد داستان يا شخصيتهاي اصلي، نمايانگر تمايلات شخصيتي خود پاسخ دهنده است، و (ب) اين فرض که ويژگيهاي محيطي شخصيت اصلي داستان نمايانگر جنبه هاي مهم محيط خود پاسخ دهنده است. بنابراين، استفاده سنتي از روش تصوير- داستان عبارت است از: تجزيه و تحليل تفسيرهاي آزمونگر، اول از حالتهاي درون رواني فرد به گونه اي که در توصيفهاي وي از شخصيت داستان منعکس شده و دوم از فشارهاي محيطي تجربه شده او به گونه اي که در توصيفهاي او از محيط شخصيت تجلي يافته. به عنوان مثال، در کارت شماره يک TAT که پسري را در حال تماشاي دقيق يک ويلن نشان مي دهد، مي تواند داستان خشم يک پسر (يک حالت دروني) نسبت به والدينش را منعکس کند، که بر تمرين کردن او اصرار مي ورزند (يک فشار محيطي)، در حالي که او به فعاليت ديگري علاقه مند است. موراي در نظريه خود اين حالتهاي دروني را به عنوان “نيازها”، و فشارهاي محيطي يا خارجي را به عنوان “فشار” مورد بحث قرار مي دهد. با اين حال، استفاده از آزمون TAT نيازي به تطابق داشتن آن با نظام نظري موراي ندارد، از اين رو، اين ابزار را نمي توان به عنوان ابزاري تلقي کرد که از يک اساس نظري قوي برخوردار است.
در مورد TAT همانند آزمون رورشاخ، هم به منظور گسترش طرحهاي نمره گذاري کمّي و هم به قصد ساخ هنجارهاي رسمي براي اطلاعات حاصل از تحليل پاسخها، تلاشهايي صورت گرفته است. شايد مشهورترين نظام نمره گذاري از آنِ مک کللند(463) باشد (مک کللند و همکاران، 1953). مک کللند اصولاً بُعد پيشرفت نياز(464) و ارزيابي انگيزه را در کوششهاي پژوهشي گوناگون به جاي تشخيص باليني مد نظر قرار داد. نظام ديگر متعلق به اِرون است (زوبين، ارون و شامر، 1965)، که کارايي آن در انجام پژوهش نشان داده شده است، اما ظاهراً کاربرد باليني اندکي دارد. مورستاين(465) (1963) از مجموعه اي از طرحهاي مختلف نمره گذاري و تعبير و تفسير داستانهاي تصويري، خلاصه بسيار خوبي تهيه کرد. با وجود اين، استفاده باليني از TAT و ساير روشهاي تصوير- داستان بيشتر غيررسمي و به صورت يک طرز تفکر خاص باقي مي ماند.
شکل 2-4 ويژگيهاي محرک آزمون اندريافت موضوع را نشان مي دهد. طبق اظهار نظر هنري (1956) ويژگيهاي محرک کارتهاي TAT به شرح زير است:
توصيف موراي: تصوير يک زن جوان. يک پيرزن مرموز نيز با شالي بر سر و نگاهي موذيانه در بخش عقب تصوير قرار گرفته است.

شکل 2-4: تصوير يکي از کارتهاي محرکت TAT

(منبع: کپي شده از آزمون اندريافت موضوع ساخته هنري. اِ. موراي، 1943، کمبريج، MA انتشارات دانشگاه هاروارد. تجديد چاپ 1943 به وسيله رئيس اعضاي کالج هاروارد؛ تجديد چاپ 1971، توسط هنري اِ. موراي با کسب اجازه از ناشر) (توضيح عکس)
مقتضيات آشکار محرک(466): يک گزارش مناسب از اين دو تصوير، شامل اندکي توضيح درباره وضعيت در کنار هم قرار گرفتن اين دو نفر مي شود. به طور کلي، تفسير آزمودنيها تقريباً به همان گونه اي است که موراي ارايه مي دهد. با وجود اين، به تازگي در آزمودنيهاي زن بيش از هفتاد نوع تعبير و تفسير ديده شده است که در آنها “پيرزن مرموز” يک شخص ياري دهنده و با لبخندي بر لب توصيف شده است. بررسي دقيق چهره پيرزن گوياي اين است که واژه هاي “مرموز” و “نگاه موذيانه” اشارات ضروري نيستند.
مقتضيات شکل: بخشهاي اصلي کارت را فقط همان دو تصوير تشکيل مي دهند، که از ميان آنها ممکن است چهره پيرزن به گونه متفاوتي ادراک شود.
مقتضيات پنهان محرک(467): در آزمودنيهايي که در محدوده ميانسالي قرار دارند، ظاهراً رابطه تصوير پيرتر با جوانتر مد نظر قرار مي گيرد. بر اين اساس، براي يک زن بزرگسال، رفتار پيرزن برجسته تر به نظر مي رسد. در بزرگسالان کم سن و سالتر ادراک کنترل شده پيرزن برجسته تر مي شود. يک محرک عمده که توسط بسياري از آزمودنيها به ويژه زنها انتخاب مي شود، به گونه اي است که تصوير پيرزن به صورت نمونه اي تقريباً نمادي از زن جوانتر توصيف مي شود؛ مثلاً، خود شيطاني، زمان پيري او و غيره.
طرحهاي متداول(468): در اکثر موارد، زن جوانتر يک رابطه خانوادگي با پيرزن دارد، که در آن پيرزن به طريقي بر وي نفوذ داشته يا حکم مي راند. تقريباً در يک سوم از داستانها پيرزن به طور ناخوشايندي نافذ به نظر مي رسد. تقريباً در يک سوم داستانها طرح دومي مطرح مي شود که در آن پيرزن نمونه نمادي زن جوانتر است.
تغييرات معني دار: از موارد مهم اين بخش در اينجا اين موضوع است که آيا واقعاً آزمودنيها دو تصوير را در يک سطح واقعيت (مادر- دختر) مي بينند، يا يکي از آنها نمونه نمادي ديگري خواهد بود (خويشتن بد من، زمان پيري من و غيره). در ضمن چنانچه آزمودنيها به اين روش عمل کنند، مخصوصاً بايد طرز تفکر خاص آنها نسبت به خوب يا شرير بودن يا ساير جنبه هاي خود را در نظر گرفت. شايد از نظر بعضي از آزمودنيها، به ويژه آزمودنيهاي مسن تر، پيرزن به صورت فردي مهربان توصيف شود، اين گونه پاسخها احتمالاً بايد با دقت بيشتري مورد توجه قرار گيرند و به جاي مشاهده واقعيت، به زمينه هاي فرافکن از جمله واکنش سازي توجه شود (ص256-254).
داستان زير توسط همان زن 23 ساله اي که در آزمون رورشاخ شرکت کرده بود و شرح آن در همين فصل از نظرتان گذشت، ارايه شده است.
خوب، در جلوي شکل تصوير يک زن جوان ديده مي شود و در پشت آن يک زن مسن تر، و به نظر مي رسد که اين پيرزن تصميمي دارد که براي زن جوانتر که به نظر خيلي انسان ساده و بي ريايي است، زيان آور باشد. در واقع، پيرزن تصميم گرفته است زن جوانتر را اسير کند و تا پايان عمر او را وادار به خدمتگزاري براي خويش سازد. اما دختر جوان هم با همه سادگي و بي ريايي اش سرکش نيز هست؛ و با مطرح کردن خود نزد ديگران و گردآوردن گروهي از دوستان مي تواند خلاصي يابد، البته نه براي هميشه؛ ولي مي تواند حلقه اي را که پيرزن در اطراف وي ايجاد کرده است، در هم شکند. الان او تازه فهميده که در چنين موقعيتي قرار گرفته است، با اين حال، هنوز هم به شدت تحت کنترل پيرزن است، زيرا اين دو نفر از مدتها پيش با هم زندگي کرده اند. در واقع، اين زن جوان پرورش يافته پيرزن است و همان طور که گفتم هنوز به شدت تحت کنترل اوست؛ اين زن جوان شديداً احساس گناه مي کند، و از اينکه زندگي خود را اداره کند، مي هراسد. ولي خوشبختانه وي قدرت دوست يابي دارد و از اين روست که هنوز رابطه خود را قطع نکرده است و احساس سردرگمي بسيار مي کند، به طوري که خود را بين دو قطب مي بيند. سرانجام او مي تواند مستقل شود و دوستاني پيدا کند و با مردم و روشهاي مختلفي آشنا شود که از روشهاي پيرزن کاملاً متفاوت است؛ او مي تواند با موفقيت با پيرزن برخورد کند و زندگي مستقل خود را آغاز نمايد.
داستان فوق در حد قابل توجهي از مقتضيات محرک کارت ناشي مي شود؛ يعني، مراجع مانند اکثر افراد همسن و سال خود نسبت به کارت واکنش نشان داده است، گرچه بعضي از جنبه هاي داستان او مهيج تر از آن است که معمولاً ديگران ارايه مي دهند. اما بهتر اين است که ما با قضاوت سريع خود چنين نتيجه بگيريم که او در روابطش با ساير زنهاي مسن تر مشکل دارد. علاوه بر اين، يک الگوي نمونه کلي از تعبير و تفسير TAT از مطالب ده کارت يا بيشتر جمع آوري مي شود و هر فرضيه اي را که از داستان مذکور شکل مي گيرد به عنوان يک تجربه نسبي مورد توجه قرار مي گيرد که ممکن است به وسيله بقيه داستانها تأييد يا رد شود. تعبير و تفسيرهايي که در مورد داستان فوق در ادامه آورده شده است، مي تواند جالب باشد.
اِعمال کنترل پيرزن بر زن جوانتر از مدتها پيش وجود داشته و به عنوان دليلي براي وجود بعضي مشکلات شخصيتي محوري تلقي شده است. با اين حال، زن جوانتر به عنوان فردي فرض شده که در گسترش روابط خود با ديگران به منظور کسب حمايت عاطفي و بريدن از پيرزن که هدف نهايي اوست، داراي ابتکار عمل است. کاربرد کلمات “سرکش”، “احساس گناه” و “سردرگمي” نشان دهنده احساس دوسويه اين زن جوان در اجراي اين تصميمات است. ممکن است زن جوان تا حدودي کمتر از کسي که از ابتدا جهت خدمتگزاري و اجيرشدن براي ديگري آموزش ديده باشد، نسبت به پيرزن عصبانيت و خشم خود را ابراز کند؛ و اين شدت محدوديت، توأم با اظهار احساس گناه به جاي ابراز خشم توسط زن جوان نشانگر موقعيتي است که در آن خشم سرکوب شده، وجود دارد. تصميم و موفقيت نهايي زن جوان نيز، گرچه احتمالاً ناشي از مبارزه طلبيهاي پيرزن است، و نه حل تعارض خود، مجدداً مبيّن خشم و خشونت زياد فرد است؛ البته بيش از آن مقداري که عملاً وجود دارد.
اگرچه در داستانهايي که اشخاص جوانتر در مورد اين تصوير ارايه مي دهند، موضوعات اندريافت درباره اِعمال کنترل پيرزن تقريباً رايج است، ولي شدت تعارضي که به وسيله احساس گناه، اِعمال کنترل شديد، و فقدان تناسب اظهار خشم توسط زن جوان نشان داده شده، بيانگر اين فرض تجربي است که چنين تعارضي واقعاً در مراجع وجود دارد. عدم توانايي مراجع در حل موفقيت آميز اين تعارض فرض فوق را بيشتر حمايت مي کند. همچنين ممکن است يک تحليل گرTAT چنين اظهار نظر کند که توانايي مراجع در مطرح کردن يک طرح منطقي براي زن جوان در حالي که به سردرگمي خود اعتراف دارد، و سادگي وي، نشانگر ظرفيت خوب مراجع براي پيشرفت در روان درماني است. معمولاً يک متخصص باليني کارآزموده حمايت بيشتر اين فرض را در ساير پاسخهاي مراجع به TAT جستجو خواهد کرد.
اعتبار يا سودمندي آزمون TAT به عنوان يک روش ارزيابي شخصيت چقدر است؟ نوشته هاي بسيار زيادي درباره TAT وجود دارد، اما تثبيت موقعيت آن به عنوان يک ابزار مفيد باليني هنوز مورد ترديد است. بسياري از مشکلات مربوط به کاربرد باليني TAT، يعني، نداشتن روشهاي استاندارد شده، اطلاعات هنجاري رسمي، پايين بودن پايايي، جذابيت بيش از حد، مورد انتقاد بودن مقبوليت آن، و انحرافهاي برجسته تجربي درباره معاني مورد انتظار از پاسخ هاي خاص – در آزمون رورشاخ و ساير روشهاي ارزيابي ساختار نيافته نيز وجود دارد (کوهن(469)، سورليک(470) و اسميت، 1992).
يکي از مشکلات پر دردسر خاص TAT، تعيين اين نکته است که آيا ويژگي نياز يا خصوصيات شخصيت به خصوصي که اين آزمون نشان مي دهد در رفتار آشکار و شرايط زندگي واقعي او نيز مشاهده مي شوند يا صرفاً در خيالبافيها يا سطح ناهشيار آزمودني وجود دارند. مخصوصاً اين موضوع مهم است، زيرا هنوز هم معمولاً TAT به عنوان روشي مفيد براي درک محتوا يا پوياييهاي(471) رفتار تلقي مي شود. براي مثال، شخصي با نيازهاي شديد به مورد توجه بودن و مشهور بودن که آشکارا از لحاظ رفتاري در يک شخصيت والترميتي(472) (473) تجلي يافته است که به دليل بعضي مکانيزمهاي سرکوبي يا عادتي، اين نيازها در رفتار اين فرد ظاهر نشده است. مورستاين (1963) پژوهشهاي مربوط به يکي از جنبه هاي خاص اين مشکل را چنين خلاصه کرده است: بين خشونت فرضي قهرمانان زن يا مرد داستانهاي TAT و رفتار پرخاشگري آشکار آزمودني رابطه وجود دارد. وي نتيجه گرفت که اين رابطه مثبت است، اما با تأثير تعدادي از ساير متغيرها از قبيل احساس گناه ناشي از پرخاشگري، ميزان خصومت واقعي توصيف شده در تصاوير TAT، و تعيين رفتارهاي پرخاشگري در هم آميخته است. طبق اظهارات گروت مارنات (1990) پژوهش درباره رابطه بين داستاهاي TAT با رفتار در زندگي واقعي همچنان داراي نقاط ابهام است.
موضوع قابل ذکر ديگر مفروضه قهرمان(474) است که قبلاً توضيح داده شد. اعتبار اين فرض را ليندزلي و کالنينز(475) (1985) توانستند به دو شيوه بسيار مهم نشان دهند: اولاً آنها توانستند نشان دهند واقعي ترين چهره هايي که پاسخ دهندگان در يک مصاحبه باليني از خود ارايه مي دهند، در واقع شبيه قضاوتهايي است که در مورد قهرمانان زن يا مرد آزمون TAT ابراز مي کنند. ثانياً، پرخاشگري نسبت داده شده به قهرمانان زن يا مرد آزمون TAT بعداً موجب افزايش تجربه ناکامي آنها مي شد، اما در مورد پرخاشگري نسبت داده شده به ساير تصاوير اين چنين نبود. اين يافته موجب حمايت از اين فرض شد که قهرمان زن يا مرد داستان تصاوير، غالباً ويژگيهاي خود شخص گوينده داستان را مي رساند.
محبوبيت TAT باعث شد تا چندين آزمون داستاني ديگر ساخته شود. آزمون اندريافت موضوع براي کودکان (بلاک(476)، 1945) و آزمون تصاوير ميشيگان (هارتول(477)، هات(478)، اندرو(479)، والتون(480)، 1951)، از لحاظ روش شباهت زيادي به TAT دارند. در آزمون چهار تصوير (وان لنپ، 1951)، به طور همزمان به آزمودني چهار تصوير رنگي ارايه و از وي خواسته مي شود تا با استفاده از آنها يک داستان بسازند. به طور کلي، اين روشها بر مبناي فرضي مشابهي استوارند و مانند TAT مبناي تعبير و تفسير مشابهي دارند، هرچند کمتر پژوهش باارزشي در مورد آنها وجود دارد.
به طور خاص بايد از آزمون اندريافت روبرتز براي کودکان نام برد (RATC(481: مک آرتور(482) و روبرتز، 1982؛ سينس(483)، 1985)، که در آن سعي شده است به منظور بالا بردن پايايي و اعتبار، روش فرافکن با شيوه هاي روان سنجي ترکيب شود. اين آزمون داراي يک نظام نمره گذاري است که براي 13 مقياس محتوايي و سه مقياس اعتبار، در مورد چهار گروه سني مختلف و اعتبار کلي داده ها، ساخته شده است. علي رغم برتري آشکار ظرفيت RATC، نسبت به آزمونهاي داستان سازي متکي بر تعبير و تفسير ذهني، سينس (1985) اظهار داشته است که براي آزمون TAT هم چندين نظام کمّي تهيه شده است (نگاه کنيد به مورستاين، 1963)؛ اما اين آزمونها در عمل کاربرد اندکي داشته اند، از اين رو، RATC با آينده نامطمئني مواجه است.

فنون ترسيم تصوير

اين باور در سطح وسيعي وجود دارد که کارهاي خلاق (به ويژه در هنرهاي ظريف و مخصوصاً رسم و نقاشي) شخصيت هنرمند را انعکاس مي دهند. با وجود اين، اعتبار اين فرض در مورد هنرمندان آموزش ديده به معناي اين نيست که اين فرض مي تواند در مورد افرادي که آموزش اندکي ديده يا اصلاً هيچ آموزشي نديده اند، اعتبار داشته باشد. اين فرض اساس کاربرد تکنيکهاي رسم تصوير در ارزشيابي ويژگيهاي شخصيتي است.
استفاده از نقاشي در ارزيابي روان شناختي براي اولين بار توسط گوديناف (1926) رواج يافت، که به منظور ارزيابي هوش کودکان از نقاشي آدمک يک روش استاندارد تهيه کرد. در نتيجه گسترش علاقه به تعبير و تفسير جنبه هاي کيفي از اين قبيل نقاشيها دو تکنيک به طور گسترده اي مورد استفاده قرار گرفت: (الف) روش خانه- درخت- شخص باک(484) (a1948، b1948، 1949 يا HTP) که در آن از آزمودني خواسته مي شود ابتدا يک خانه، بعد يک درخت، و در آخر يک شخص را بر يک کاغذ سفيد به طور جداگانه رسم کند، و (ب) آزمون نقاشي آدمک مک اوور(485) (1949) يا (DAP(486، که در آن آزمودني ابتدا يک شخص شخص را چه زن و چه مرد نقاشي مي کند و بعد از وي خواسته مي شود تا جنس مخالف را رسم کند. در اينجا به منظور اختصار بحث به توضيح روش DAP مک اوور که اکثر ارزيابيهاي انجام شده به وسيله آن با آزمون HTP(487) و ساير روشهاي نقاشي برابر مي کند، اکتفا مي شود.
در روش اجراي DAP به پاسخ دهنده يک مداد و يک صفحه کاغذ سفيد به ابعاد 22 در 28 سانتي متر داده مي شود، و از او مي خواهند که “تصوير يک آدم” را رسم کند. آزمونگر به طور غيرمستقيم آزمودني را مورد مشاهده قرار مي دهد، بدين ترتيب که در تمام طول آزمون از کليه رفتارها يادداشت برداري مي کند تا نقاشي به پايان برسد. در اين ضمن، هر گونه رفتار خود به خودي و اظهارنظرهاي فرد و از اين قبيل هم ثبت مي شود. وقتي نقاشي به پايان رسيد، به آزمودني يک صفحه کاغذ سفيد ديگر داده مي شود و به وي گفته مي شود: “حالا يک مرد (يا زن) بکش”. مک اوور پيشنهاد مي کند در صورت لزوم بايد مجداً آزمودني را مطمئن ساخت که مهارتهاي نقاشي وي مد نظر نيست و ضمناً او را به رسم بخشهايي که به نظر حذف شده اند، تشويق کرد. همچنين توصيه شده است که به منظور تقويت تداعي آزاد در نقاشي، يک رشته سؤال از فرد پرسيده شود، از قبيل “شخصي را که کشيده اي چند سال دارد؟” و “آيا ازدواج کرده است يا خير؟”
بخش اصلي کتاب مک اوور(1949) به قواعد تعبير و تفسير جنبه هاي کيفي اين نقاشيها اختصاص يافته است. ظاهراً اين قواعد، با توجه به ملاحظات منطقي گوناگون از تجربه باليني نويسنده برگرفته شده که اکثراً يک جهت گيري روان کاوي را مي رساند. اين قواعد به منظور توصيف ويژگيهاي شخصيت پاسخ دهنده و با تأکيد فراوان بر آسيب شناسي رواني تهيه شده است. قواعد مذکور مجموعه اي ازمقولات زير را در بر مي گيرد: سر، بخشهاي مختلف صورت، حالت چهره، گردن، وضعيت اتصال اندامهاي بدن، پوشش، جنبه هاي ساختاري و صوري، نشانه هاي تعارض (پاک شده ها و سايه ها) و عوامل متمايزکننده شکل زن و مرد. يکي از قواعدي که به عنوان ملاک توجه به مبناي منطقي در نظر گرفته مي شود، عبارت است از: تعبير و تفسير نحوه رسم شانه ها، “وسعت و جمع شدگي شانه ها در اکثر نقاشيهاي عادي بيانگر قدرت فيزيکي و کمال مطلوب فيزيکي تعبير مي شود” (ص71). درک منطق زيربنايي بعضي از تعبير و تفسيرها مشکل تر است؛ براي مثال، ترسيم “سيب آدم… در نقاشيهاي پسران جوان، در اکثر موارد بيان کننده سايق مردانگي يا نيروي مردانگي قوي است. توجه خاص به سيب آدم مخصوص فردي است که ضعف جنسي دارد، بين صفات زنانه و مردانه تمايز اندکي قايل مي شود، و درباره نقش جنسي خود ترديد دارد” (ص58).
شکل 4-3 دو نقاشي را که به وسيله هامر(1968) – که يکي از پيشگامان برجسته در اين زمينه است – گزارش شده، و در عين حال، مورد تعبير و تفسير قرار گرفته است، نشان مي دهد. در اينجا تعبير و تفسيرهايي از اين دست ارايه مي شود.
شکل 3-4: نقاشيهاي رسم شده توسط يک پسر18 ساله، که سطوح ظاهري و دروني شخصيت او را نشان مي دهد
(منبع: هامر، 1968، ص163-162، با کسب اجازه از ناشر) (توضيح عکس)
زبان ظريف فرافکني در نقاشي به طور خاص براي بيان پيچيدگيها و تناقضهاي انسان، به گونه اي که در درون يک شخصيت منفرد تعادل يافته و به هم مربوط مي شوند، جاي گرفته است. در چنين مواقعي تناقضهاي آشکار مي تواند داراي يک هماهنگي دروني باشند، همان گونه که در عبارات متقابل يک قطعه موسيقي چنين است. شکل 3-4 توسط يک پسر 18 ساله اي رسم شده است که يک دستگاه تلويزيون را سرقت کرده است. در پشت تلاشهاي آشکار اين شکل براي نشان دادن دلاوري مردانه و احساس برانگيز، تمايلات ماهرانه تري از جنبه متضاد آن نيز نهفته است؛ يعني: بي کفايتي و بي ارزشي. ماهيچه هاي متورم اين تصوير بيش از حد نيرومند و به گونه اي پُف کرده و صاف است که گويي از يک بالن ساخته شده است؛ ساق پاها به طور غيرواقعي و غيرعادي آن چنان به سمت پايين فرو رفته که پاها ناپديد شده اند و يک کلاه نامتجانس روي سر قرار گرفته، و مشت زن به گونه مضحکي يکي از دستهايش را که دستکش دارد به عنوان علامت پيروزي بالا برده است… در يک دست که حاکي از حالت دفاعي اوست تصوير بدون رنگ يک مشت زن “بيست ساله” با ماهيچه هاي پيچيده و سنگين وزن آمده است. با وجود اين، درباره تصوير رنگي (که البته در اينجا سياه و سفيد نشان داده شده است) مي توان گفت – که هر چه غلظت رنگها بيشتر باشد نشانه رسوخ به سطوح عميقتر شخصيت است (هامر، 1958) – اين تصوير شبيه “يک پسر 6 ساله” و حتي بيشتر شبيه يک طفل به نظر مي رسد تا يک کودک: با مويي ژوليده و سيخ شده، گوشها به صورت مضحکي از سر فاصله گرفته اند، روي هم رفته نقاشي يک فرافکن کلي از يک طفل است، با ماهيتي خنده دار، تا اينکه برانگيزنده احساسات مردانه باشد، اين تصوير بيان اغراق آميزي از نسخه رنگي يک آدم است. در بطن تلاشهاي او براي نشان دادن مردانگي قوي (که ممکن است با نيرويي که کسب کرده به حداکثر حالت هجومي رسيده باشد)، در واقع، توصيف بيمار از خودش مانند يک بچه کوچک، وابسته و نيازمند مراقبت، نگهداري و محبت است (ص163).
سونسن(488) (1957، 1968) و روباک(489) (1968) در بررسيهاي خود از اعتبار ادبيات DAP، نتيجه گرفتند که براي فرضيه ها و تفسيرهاي مک اوور حمايت اندکي وجود دارد. در واقع، اطلاعات فراواني در دسترس است که به جاي حمايت، مستقيماً با اظهارات او تناقض دارند. بعداً، سونسن متذکر شد که مدارک موجود نشان مي دهد پاياييهايي که به روش بازآزمايي از محتواي گوناگون و جنبه هاي ساختاري نقاشيها به دست آمد خيلي اندک بودند، گرچه کيفيت عمومي نقاشيها (درجه بندي آنها بر طبق واقعيت يا مطالبقت داشتن با زندگي) ثبات نسبتاً خوبي داشت. همچنين بر اساس اين پژوهش قضاوت کلي درباره کيفيت نقاشيها به سطوح عمومي سازگاري آزمودني بستگي دارد، و اين يافته با کارهاي جديدتر تارينگر(490) و استارک(491) (1990) بيشتر حمايت شد. سونسن (1968) معتقد بود در صورت کنترل کيفيت عمومي نقاشيها ممکن است پژوهشهاي بعدي موجب يافته هاي رضايت بخشتري درباره متغيرهاي خاص شخصيتي شوند. با وجود اين، جانسون و گرين برگ (1978) با اينکه کيفيت نقاشيها را کنترل کردند، ولي همبستگيهاي شخصيتي معني داري پيدا نکردند.
يافته هاي جالب چندي به وسيله اوس(492) (1984) گزارش شده است. وي عمدتاً بر مبناي رفتار آزمودنيها که در نقاشي هايشان انعکاس يافته بود، نوعي نظام نمره گذاري را براي تکانش ورزي تهيه کرد. اين مقياس اندازه گيري قادر بود بين نوجوانان تکانش ورزر و ناتکانش ورز و نيز بين افراد عادي و بيماران تمايز قايل شود. اين توضيح که يک ويژگي رفتاري شخص را مي توان از ترسيم نقاشي انسان (آدمک) ارزيابي کرد، نمايانگر اين است که ساير ويژگيهايي را که داراي تعريف رفتاري هستند نيز مي توان به طور معتبري ارزيابي کرد. با اين حال، در مجموع اعتبار رسم تصوير بيشتر منفي است. گرچه کاربرد باليني فنون ترسيم تصوير(493) در سطح بسيار بالايي همچنان ادامه دارد (پيوتروسکي(494) و کلر(495)، 1989؛ سويني(496)،کلارکين(497)، و فيتزگيبون(498)، 1987). مطالعه چپمن و چپمن (1967) درباره پديده همبستگيهاي کاذب، که در فصل 9 مورد بحث قرار گرفته است، تا حدودي دلايل وجود محبوبيت اين روش را علي رغم شواهد اندک مربوط به اعتبار آن بيان مي کند.

آزمون تصاوير بلاکي(499)

در فصل دوم گفتيم که اکثر تلاشهاي انجام شده به منظور فراهم کردن روشهاي ارزيابي شخصيت بر مبناي نظريه بي ثمر بوده اند؛ گرچه توصيفهاي شخصيتي که از اين روشها ناشي مي شود بر مبناي بعضي از نظريه هاي خاص شخصيتي بيان مي گردند. براي اينکه يک روش ارزيابي، به عنوان روشي که داراي ريشه نظريه اي است تلقي شود، بايد محرک واقعي به کار گرفته شده براي استنتاج پاسخهاي مربوطه بر اساس يک نظريه شخصيتي معتبر انتخاب شده باشد؛ و به طور کامل، روش ارزيابي رابطه نزديک و تنگاتنگي با نظريه داشته باشد. همان طور که قبلاً ذکر شد، چون هيچ نظريه شخصيتي کاملاً دقيقي وجود ندارد، ما يک طبقه بندي کلي از آزمونهاي نظريه منطقي را به کار برده ايم؛ و در اين چهارچوب، بهترين آزمون ساخته شده در راستاي اهداف نظري، آزمون تصاوير بلاکي است که به وسيله بلام(500) (1949، 1950) تهيه شده است. گرچه امروزه اين آزمون به ندرت مورد استفاده قرار مي گيرد (لابين، لارسون و ماتارازو(501)، 1984)، ولي با اين حال به عنوان ابزاري که بر اساس نظريه شخصيت استوار شده، داراي ارزش است.
آزمون بلاکي بر مبناي رشد رواني- جنسي نظريه سنتي روان کاوي است. بر اساس اين ديدگاه، کودکان در رشد شخصيت خود نوعاً سه مرحله مهم بحراني و مجزا را پشت سر مي گذارند. در مرحله اول يا مرحله دهاني اشتغال ذهني عمده کودک با ارضاي دهاني است – خوردن، مکيدن، جويدن و ساير محرکهاي مربوط به دهان. مرحله مقعدي دوره اي است که طي آن کودک وادار به آگاهي يافتن از لزوم کنترل رفتارهاي تخليه مي شود و مي آموزد که به کنترل لازم دست يابد. در مرحله آلتي نوعي آگاهي از اندامهاي جنسي به عنوان منبع ارضا و اشتغال ذهني با آن وجود دارد. نظريه روان کاوي داراي پيچيدگيهاي بسياري است، اما چيزي که در اينجا مهم به نظر مي رسد اين طرز تفکر است که محروميت يا ارضاي بيش از حد در هر يک از اين مراحل ممکن است منجر به “تثبيت” کودک در آن مرحله شود؛ يعني، خصوصيات شخصيتي آتي، به ويژه روشهاي کنارآمدن با تعارضها ممکن است منعکس کننده انتظاراتي باشد که فرد در مرحله تثبيت شده دارد. بنابراين، شخصي که در دوران کودکي يا در مرحله دهاني بيش از حد ارضا شده ممکن است به يک شخصيت وابسته دهاني(502) تبديل شود. از چنين شخصي انتظار مي رود که در مواجهه با تعارضهاي روان شناختي با تلاش اندکي از جانب خويش نيازهايش را به کمک ديگران برآورده سازد، يا در بزرگسالي نقش يک طفل بي پناه شيرخوار را بازسازي کند. کودکي که در مرحله مقعدي از کسب لذت محروم شده ممکن است ويژگيهاي شخصيتي نگهدارنده مقعدي(503) را بروز دهد، از قبيل احساسات شديد مالکيت در مورد اشياي مادي، خيره سري، و رفتارهاي احتکاري. اين مثالها چگونگي بها دادن نظريه روان کاوي را به پايه ريزي ريشه هاي رفتار بزرگسالي در مرحله اوليه رشد رواني – جنسي کودکي نشان مي دهد.
از نظريه رشد رواني – جنسي فرويد اين گونه نتيجه گرفته مي شود که کشف واکنشهاي يک فرد و نگرشهاي مرتبط با جنبه هاي دهاني، مقعدي و آلتي رشد رواني – جنسي، اطلاعات مهمي را درباره شخصيت فرد و منابع آشکار يا پنهان تعارضهاي شخصيتي احتمالي فراهم مي آورد. تصاوير آزمون بلاکي با تأکيد خاص بر چنين اطلاعاتي طراحي شده است. مواد آزمون از 12 کاريکاتور تشکيل يافته است که زندگي بلاکي – توله سگي با جنسيت نامعلوم- و خانواده اش، متشکل از بابا، مامان و ساير خواهر و برادرها را بخوبي توصيف مي کند. هر تصوير به گونه اي طراحي شده است که بر اساس نظريه روان کاوي زمينه اي از تعارض بالقوه رشد رواني- جنسي را آشکار سازد. براي مثال، تصوير شماره 2 که به منظور ارزيابي ديگرآزاري دهاني(504) [پرخاشگري دهاني] طراحي شده است، توله سگي را نشان مي دهد که در حال خُرناس کشيدن گريبان مادرش را به شدت با دندانهايش تکان مي دهد. ساير تصاوير هم به همين شکل به منظور اندازه گيري اين قبيل مفاهيم رواني – جنسي طراحي شده اند، مانند ديگر آزاري مقعدي، غبطه آلتي، رقابت خواهري و برادري و احساسهاي گناه. هر يک از اين تصاوير به پاسخ دهنده ارايه مي شود و از وي خواسته مي شود درباره آنچه در تصوير مي گذرد و علت وقوع آن يک داستان بسازد؛ پس از آن يک رشته سؤالهاي چند گزينه اي درباره تصاوير از او پرسيده مي شود. همچنين از آزمودني سؤال مي شود که کدام يک از کارتها برايش خوشايند و کدام ناخوشايند است. فرض بر اين است که اين ارزيابيها به همراه گزارشهاي پاسخ دهندگان از حالت بلاکي، به صورت ناراحت، عصباني، ترسيده و از اين دست، نشان دهنده واکنشهاي خود پاسخ دهنده به اين زمينه هاي تعارض بالقوه هستند. چون رابطه بين مواد محرک آزمون و استنباطهاي پاسخ دهنده از تصاوير بسيار ظريف(505) است، و از آنجايي که درک عمومي بسيار اندکي از مفاهيم روان کاوي وجود دارد، آزمون بلاکي نيازي به خودآگاهي پاسخ دهنده ندارد، و نوعاً به عنوان يک روش فرافکن تلقي مي شود.
نمره گذاري و تعبير و تفسير پاسخهاي تصاوير بلاکي کار نسبتاً پيچيده اي است. بلام (1950، 1951) ابتدا براي ارزيابي نيرومندي(506)، 13 زمينه مختلف رواني – جنسي يکسري راهنماييهاي نمره گذاري فراهم و بعد، بر اساس پژوهش تحليل عامل از طرح نمره گذاري قبلي يک نظام نمره گذاري 30 متغيري را معرفي کرد (بلام، 1962). طبق بررسي ساپنفيلد(507) (1965) روش نمره گذاري آزمون بلاکي براي اهداف پژوهش پايايي کافي دارد، اما پايايي آن براي ارزيابي باليني فرد کافي نيست.
سودمندي يا اعتبار آزمون بلاکي چگونه است؟ اين آزمون براي نشان دادن اعتبار جنبه هاي خاصي از نظريه روان کاوي که يکي از اهداف اوليه ساخت آن بوده، کاربرد موفقيت آميزي داشته است. يک مطالعه در اين زمينه نشان داد که بين رشد زخم روده و تعارضهاي شهوت دهاني رابطه وجود دارد (بلام و کافمن(508)، 1952)؛ کاربرد پاسخهاي آزمون بلاکي در مورد پارانوئيدها و ساير بيماران روان پريش تأييد ديگري بر پيش بيني هاي نظريه روان کاوي درباره پارانوياست (آرنسون(509)، 1953).
براي حمايت از کاربرد اين آزمون به عنوان يک ابزار ارزشيابي باليني شواهد منتشر شده اندکي وجود دارد. با وجود اين، کامل بودن اين آزمون به عنوان يک ابزار داراي مبناي نظري مي تواند به عنوان روشي براي ساخت اين نوع آزمون به خدمت گرفته شود.

پي نوشت:

459- Tematic Apperception Test
460- test of imagination
461- Schwartz
462- Morgan
463- McClelland’
464- need achievement
465- Murstein
466- manifest stimulus demand
467- Latent stimulus demand
468- frequent plots
469- Cohen
470- Swerdlike
471- dynamics
472- Walter mitty.
473- يک فرد معمولي و بي عرضه که همواره در رؤياهاي خود رؤياي پيروزي و موفقيت دارد.
474- hero assumption
475- Kalnins
476- Bellak
477- Hartwell
478- Hutt
479- Andrew
480- Walton
481- Roberts Apperception Test for Children
482- McArthur
483- Sines
484- Buck
485- Machover
486- Draw-a-Person
487- House-Tree-Person
488- Swensen
489- Roback
490- Tharinger
491- Stark
492- Oas
493- picture-drawing
494- Piotrowski
495- Keller
496- Sweeney
497- Clarkin
498- Fitzgibbon
499- Blacky Pictures Test
500- Blum
501- Matarazzo
502- oral dependent
503- anal retentive
504- oral sadism
505- subtle
506- strength
507- Sappenfield
508- Kaufman
509- Aronson

 

نويسنده:آی . لانیون،ریچارد و دی فلئونارد
ترجمه:نقشبندی،سیامک

منبع:تالیف:آی . لانیون،ریچارد و دی فلئونارد ، ترجمه:نقشبندی،سیامک و …. «ارزيابي شخصيت» ، نشر روان ،1385