Angoisse
* لفظِ Angst در آلمانی به معنای نوعی ترس است که نمی توان مورد و عامل خاصی برای آن مشخص کرد. لذا اضطراب (1) برعکس ترس که حاصل خطری واقعی و آشکار است، حالتی اساساً مبهم دارد و دارای علتی درونی و نفسانی است. اضطراب احساسی است حاکی از افزایش خطر در بالا رفتن کمّی رانش ها و در تحلیل نهایی به تشویش ناشی از محرومیت از ذَکَر* باز می گردد.
حالات اضطراب آمیز را می توان از لحاظ روانی- حسی توصیف کرد: از یک سو تحریک اعصاب حرکتی و از سوی دیگر احساسی مرکب از لذت و درد. این احساسات روی هم رفته «لحن اساسی و پایه ای» اضطراب را به عنوان تشنجی نامطبوع نشان می دهند. با مطالعه ی بیشتر درمی یابیم که اضطراب مشروط به تهدیدهای درونی و رانشی است، بدین معنی که حاصل از افزایش تحریکاتی است که عنصر اصلی را در رانش* تشکیل می دهند.
** مسئله ی اضطراب تمام «تلاطماتی» را که نظریه ی رانش در طول حیات فکری فروید داشته، متحمل شده است.
اضطراب در نخستین نظریه ی فروید عبارت بود از تأثیراتی که از دگرگونی رانش یا لیبیدویی که به ارضاء نرسیده است، حاصل می شود. مطابق دومین نظریه ی او، اضطراب عبارت است از واقعه ای نفسانی که از افزایش خطر در ناحیه ی رانش ها هشدار می دهد و همچون «آژیر خطر» عمل می کند. بنابراین نظریه ی جدید (1926) اضطراب واکنشی از سوی مَنِ نفسانی* است که فرد را از بالا رفتن خطر رانشی آگاه می کند. فروید می گوید: «اصطلاح اضطراب به حالت نفسانی خاصی اشاره دارد که مشخصه ی آن انتظار در رسیدن خطری خاص است، به نحوی که گرچه مربوط به امری ناشناخته برای فرد است، مع الوصف او را برای مقابله با آن آماده می کند». لذا فروید از «آمادگی در مقابل اضطراب» صحبت می کند. او می نویسد: «اضطراب واکنشی است که در ابتدا فرد در مقابل درماندگی خود در پی واقعه ای آسیب زا بروز می دهد. به همین جهت است که بعدها هر موقع که در موقعیتی خطرناک قرار می گیرد، حالت هشدار و ‌آژیر را برای او پیدا می کند». در این معنا، اضطراب حالتی است که از فرد در مقابل وحشت (2) حمایت می کند، وحشتی که در مواجهه با خطری که برای آن آماده نبوده، حاصل شده است.
قابل توجه است که این نظریه رابطه ی میان اضطراب و واپس زدگی امیال را معکوس می کند. در نظریه ی اولیه ی فروید اساس بر آن بود که دفع یا واپس زدگی امیال به سوی ضمیر ناآگاه موجب اضطراب می شود، حال آن که در نظریه ی اخیر این اضطراب است که توسط منِ نفسانی به کار گرفته می شود و موجب دفع امیال می شود.
از این روست که فروید اضطراب فی البداهه (اتوماتیک)را- که واکنش بلافاصله ی فرد در مقابل خطر ناشی از رانش ها است- از اضطراب به عنوان «آژیر خطر» متمایز می کند. چه در مورد اخیر من نفسانی است که به فعالیت می افتد و در مقابل خطر ناشی از رانش ها قد علم می کند. اضطراب از درماندگی فرد و درد و هجران او ناشی می شود. لذا در احساس تهدید در محرومیت از ذَکَر است که ابعاد واقعی آن به خوبی ظاهر می شوند. ترسِ مرضی* پدیداری است که این امر را به خوبی روشن و واضح می کند. هنگام بروز ترسِ مرضی فرد با خطری واقعی مواجه است، یعنی مورد ترس او امری خارجی است و بدین علت اضطراب وارد عمل می شود.
*** اضطراب برای فروید نه حالت نفسانی ساده ای است نه نوعی نقصان در سازگاری فرد با محیط و نه تجربه ای متافیزیک یا ناشی از بحران وجودی او. اضطراب فرد را از وجود خطری درونی در رابطه با امیال و رانش هایش آگاه می کند و از این رو حالتی دفاعی و «نامطبوع» دارد. تناقض در این است که وجود اضطراب حاکی از چیزی جز وجود میل و آرزومندی نیست، میلی که فرد به عنوان تهدید نسبت به حفظ و حمایت وجود خود احساس می کند. ولی همین تهدید است که او را به آرزومندی اش می خواند.
مراجع:
-زیگموند فروید، درس هایی به عنوان درآمد بر روان کاوی(1917).
-زیگموند فروید، منع، عارضه و اضطراب.

پی‌نوشت‌ها:

1.Angst (به آلمانی)
2.Schreck (به آلمانی)

منبع مقاله:
اسون، پل-لوران؛ (1386)، واژگان فروید، ترجمه: کرامت موللی، تهران: نشر نی، چاپ سوم.