صفات شخصیت (1) (2) به آن دسته از گرایشهای رفتاری گفته می شود که افراد آدمی به صورت کنش و واکنش و شیوه های خاص در برخورد با دیگران از خود ابراز می دارند. بعضیها صفات معینی را در حد بالایی از خود نشان می دهند و بعضی دیگر در حدی بسیار پایین؛ اما اکثر افراد آدمی صفات شخصیت را در حد متوسط از خود بروز می دهند. در واقع بیان صفات از منحنی پخش فراوانی پیروی می کند.
گوردون آلپورت (3)، روان شناس معروف آمریکایی (1897-1967) در سال 1961 طرح صفات شخصیت را تنظیم کرد. وی برای انجام دادن این منظور، با توجه به گفته ها و مطالب زبان روزانه ی رایج که برای توصیف اشخاص و اشیاء، به ویژه در آگهیهای تبلیغاتی به کار می بردند، به گردآوری و طبقه بندی صفات یا خصلتهای شخصیت پرداخت.
آلپورت با دقت از زبان روزانه واژه هایی را برای صفات شخصیت برگزید که دارای جنبه ی ثبات بودند و با رنگ پوست، چاقی و لاغری یا کوتاه قدی و بلند بالایی ارتباطی نداشتند. این پژوهشگر در روش خود بیشتر به توصیف تفاوتهای فردی می پرداخت، نه به توضیح و تشریح آنها. وی در توصیف واژه ها همانند یونانیان باستان به طبقه بندی صفات می پرداخت: سودایی، صفراوی، دموی و بلغمی.
آلپورت برای اجرای منظور خود از یک فرهنگ کامل انگلیسی واژه هایی برگزید که برای توصیف صفات آدمی به کار می رفتند. این واژه ها به 18000 بالغ گردید. وی آنگاه دریافت که بسیاری از این واژه ها می توانند زیر مجموعه ی یک واژه ی کلیتر قرار بگیرند، مانند واژه های شاد و خرم، اجتماعی، خوش خلق، مردم دار، بذله گو، نوع دوست و مانند اینها که همه زیر مجموعه ی واژه برون گرا هستند. در نتیجه این واژه ها به 4500 واژه کلی تقلیل یافتند.

صفات شخصیت از دیدگاه کتل

روان شناسان مدتها به دنبال دست یافتن به یک جدول کلیدی صفات شخصیت بودند. ریموند کتل (4) (1990) تصمیم گرفت که مهمترین صفات شخصیت را مشخص کند. اندازه بگیرد. شیوه ی کار او بر این روش استوار بود که افراد را از راههای گوناگونی بسنجد. برای این کار داده ها یا اطلاعات را از منابع مختلف، از جمله آزمونهای عینی، پیشینه های زندگی آزمودنیها و مشاهده ی رفتارشان در موقعیتهای ساختگی و غیر طبیعی به دست می آورد. آنگاه از یک برنامه ی کامپیوتری بهره می جست تا این داده ها با یکدیگر همبستگی پیدا کنند. این همبستگیها بیانگر آن بودند که بعضی از اطلاعات گروههای متشکلی به وجود می آورند. کتل این دسته از صفات را صفات سطحی (5) نامید، زیرا تشخیص آنها در این همبستگیها آسان بود. به علاوه برای کتل مسلم بود که این صفات سطحی به نوبه ی خود با یکدسته صفات محدودتر که آنها را صفات اصلی (6) می نامید وابستگی پیدا می کنند.
پرسشنامه ی عوامل شانزده گانه ی کتل (16PF) سطوح صفات فرد را می سنجد. به عقیده ی او همین 16 صفت می توانند برای توصیف صفات هر یک از ما به کار روند. اما میزان و سطح این صفات از شخصی به شخص دیگر فرق می کند که شاخص صفات هر یک از ما به صورت مثبت یا منفی تجسم می یابند. کتل معتقد است که شخصیت افراد آدمی از ترکیب این صفات 16 گانه تشکیل می شود (نمودار 1).

شخصیت از دیدگاه آیزنک

هَنس آیزنک (7) (1985)، روان شناس بریتانیایی، بیشتر علاقه داشت که بداند شخصیت چگونه سازمان می یابد. بر این اساس، وی نخست شخصیت را در سه گروه کلی برون گرایی – درون گرایی (8)، روان نژندی (9) و روان پریشی (10) مشخص می سازد. سپس، هر یک از این گروه ها را به دسته های کوچکتر تقسیم می کند و برای هر دسته صفت خاصی برمی شمارد.

اجتماعی
باهوش
خوددار، مسلط به خود
سلطه جو
سهل انگار
با وجدان (وظیفه شناس)
حادثه جو
سازگار، همنوا
بدگمان (شکاک)
خیالپرور
زیرک (رند)
بیمناک، دلواپس
تجربه گرا، نوجو
خودکفا
با انضباط
برانگیخته

مردم گریز
کودن
احساساتی
فرمانبردار
جدی
مصلحت جو
کناره گیر (بزدل)
یکدنده، خودرأی
مورد اعتماد
اهل عمل
رُک و راست (بی پرده)
از خود مطمئن
کهنه گرا (محافظه کار)
وابسته
بی انضباط
آرام، بی خیال

**توضیح تصویر
نمودار 1- صفات 16 گانه ی کتل
در گروه نخست، برون گرایان افرادی اجتماعی، فعال، خون گرم و مردم دارند؛ در صورتی که درون گرایان برعکس افرادی: آرام، کم تحرک خون سرد به شمار می آیند؛ اما بیشتر افراد جامعه میان این دو گروه قرار می گیرند.
به طور کلی روانشناسان نظریه های شخصیت را که براساس تقسیم بندی صفات به دسته های بزرگ و کوچک تنظیم گردیده اند، روش تحلیل عوامل (11) نامیده اند.
در گروه روان نژندی افراد ثبات عاطفی ندارند؛ بر شخصیت آنها، اضطراب، احساس گناه، کمبود عزت نفس و شرمندگی حاکم است. اما شخصیت روان پریش بیشتر با صفاتی، مانند پرخاشگری، گفتارها و کردارهای نسنجیده و ناپسند، شتابزدگی و ناهماهنگی سروکار دارد.

**توضیح تصویر
شکل 1- دو عامل شخصیّت. دو محور شمال و جنوب و شرق و غرب خیلی چیزها به ما می آموزند. آیزنک هم با بهره جویی از این طرح دو عامل اصلی شخصیّت برون گرایی- درون گرایی و پایداری و ناپایداری، ترکیبهای گوناگون صفات شخصیّت را تعیین می کند. طرح آیزنک بی شباهت به طرح بقراط حکیم قبل از میلاد نیست. نقل از Human Mind تألیف اشتبرک، صفحه 626

صفات مهم پنجگانه

با وجود کوششهای فراوان کتل و آیزنک در گردآوری صفات شخصیت، گلدبرگ (12)، یکی از روان شناسان آمریکا صفات شخصیت را در پنج گروه اصلی مورد بررسی قرار داد. متداولترین نامی را که برای این پنج صفت مهم برگزید عبارتند از برون گرایی (13)، مردم پسندی (14) (خوش مشربی)، وظیفه شناسی (15) (با وجدانی) روان نژندی (16) و تجربه پذیری (17) یا تجربه گرایی.
در مورد جامعیت این صفات پنجگانه دلایل و علل بسیاری ذکر شده است. روان شناسان طرفدار این تقسیم بندی معتقدند که این صفات، نه تنها در درجه بندی افسران نیروهای هوایی، برادران دینی، کارآموزان سپاه صلح (کوستا و مک کرا (18))، بلکه در بررسیهای افراد در همه دوره های سنی زنان و مردان، نژادها، زبانها و فرهنگهای مختلف به خوبی دارای کاربرد است.
البته، صفات خاصی مانند وجدان کار یا وظیفه شناسی در اجرای کارهای درست و بی نقص به افراد یاری می دهند. بَری و ماوْنت (19) نیز معتقدند که برون گرایی در اداره ی امور و در مدیریت با پیشرفت کارها ارتباط دارد. در واقع اهمیت صفات پنجگانه در این است که ابعادی اساسی برای توصیف شخصیت فراهم می آورد. اما گروهی از روان شناسان معتقدند که ضعف عمده ی آنها در این است که نمی توانند رفتار را آن گونه که باید توضیح دهند. به این معنا که نمی توانند روشن سازند چرا چنگیز پرخاشگر است و بهنام نوع دوست. ولی انتقاد شدیدی را که روان شناسان بر صفات شخصیت وارد کرده اند این است که این شیوه ی سنجش، نه تنها به ثبات رفتار، بلکه به نقش آن در صفات شخصیت اهمیت نمی دهد. در زیر به اختصار به بررسی آن می پردازیم.

ثبات رفتار در شخصیت

در سال 1928 دو تن از روان شناسان، هارت شُورْن و مارک می (20)، با بررسی رفتار اخلاقی یازده هزار شاگرد دبیرستان و اجرا و تحلیل یکدسته آزمونهای سنجش اخلاقی و نوع دوستی به این نتیجه رسیدند که همبستگی میان رفتارهای مختلف در موقعیتهای متفاوت بسیار پایین بود. این امر بیانگر آن است که میان صفات شخصیت و رفتار ثبات و استحکام لازم وجود ندارد.
جدول [1]
نام و توصیف صفات پنجگانه ی شخصیت

صفات پنجگانه

برون گرایی

برون گرا فردی سخن پرداز است که واژه ها و مفاهیم را با شیرینی و گویایی همراه با حرکات دست و سر بیان می کند و از نظر اجتماعی موجودی مردم دار، فعال، لطیفه گو و خوشبین است.

مردم پسندی

انسان مردم پسند نوع دوست، گرم خو و با ملاحظه است، سختگیر و ایرادگیر نیست؛ دوست دارد با دیگران داد و ستد فکری کند. مردم او را در همان برخوردهای نخستین دوست دارند و به او اعتماد می کنند، جوانمرد و بخشنده و یار و مددکار است.

وظیفه شناسی

فردی قابل اطمینان، منظم، دارای احساس مسئولیت، وظایف خود را به درستی و خوبی انجام می دهد و از رفتار اخلاقی و آرمانی بسیار بالایی بهره مند است.

روان نژندی

نگران از خودکفایی، دارای وضع و حالی ناپایدار و دستخوش دگرگونیها و هیجانهای منفی مانند خشم، احساس تقصیر و گناه و بیزاری است؛ برای پذیرش اندیشه های نامعقول آمادگی دارد و نمی تواند از هیجانها و فشارهای روانی جلوگیری کند.

تجربه گرایی

تجربه گرا علاقه مند به تجربه های جدید و بازتاب آنها در زمینه های فکری و معلوماتی و بهره جویی از آنها در برداشتهای آموزشی و پرورشی و هنری است، فردی درون جوست و به احساس و ادراک خود توجه دارد، روشنفکر و آفریننده است.

نقل از: پَترسون، د. جی. صفات مهم پنجگانه شخصیت از دیدگاه گلدبرگ، 1995.
والتر میشل (21) (1968) یکی دیگر از روان شناسان، با تحلیل آزمونها و گزارشهای تحقیقی خود پیشنهاد نمود که صفات شخصیت در هر موقعیتی تغییر می کنند و نمی توانند وضع ثابت و پایداری به وجود آورند. چنانکه یک پدر وقتی در محفل دوستان است طرز معاشرت و رفتارش با هنگامی که در خانواده است تفاوت دارد. به این جهت به عقیده ی والتر میشل «رفتار تابع موقعیتهاست، نه صفات.»
با وجود آنکه اظهارنظرهای میشل ضربه محکمی بر ثبات رفتار وارد ساخت، اما روان شناسانی مانند بِم و اَلِن (22) (1974) دلایلی درباره ی ثبات رفتار بیان داشتند. به عقیده ی آنان یک دلیل مهم این است که رفتار ما براساس ساخته های ذهنی قبلی انجام می شود. اگر کسی را که با شما رفتاری دوستانه دارد انسانی درستکار و شرافتمند بشناسید ممکن است نتیجه بگیرید هر کس که رفتاری دوستانه دارد آدم درستکار و شرافتمندی است.
به علاوه، بعضی از ویژگیها مانند هوش، واکنشهای هیجانی و صورت ظاهر افراد به مرور ثبات رفتاری پیدا می کنند. چنانکه کَرول ایزارد (23) و همکارانش (1993) دریافتند که گرایش در بروز بعضی از واکنشهای هیجانی، مانند خشم و شادی پس از گذشت سالها دارای وضع ثابت و یکسانی هستند. پس از نخستین دوره ی کودکی نمره های آزمون هوشی نیز تغییر نمی کنند و ثبات خود را حفظ می نمایند.
دلیل دیگر بر ثبات رفتار این است که حضور فرد معینی در یک مجلس موجب رفتارهای خاصی در حاضران می گردد که بدون حضور او چنین رفتارهایی پدید نمی آمدند. مانند اینکه اگر در مجلسی یک مرد روحانی حضور داشته باشد و اگر جوانان در این مهمانی به رقص علاقه داشته باشند به پاس احترام به او از رقصیدن خودداری می کنند.
لوئیس گُلدبرگ (24) نیز عقیده دارد کسانی که با ثبات صفات شخصیت مخالفند نظر خود را بر مبنای نادرستی قرار می دهند، زیرا با پاسخ یک فرد خاص می خواهند کل یک موقعیت را پیش بینی کنند. در واقع، تنها یک پاسخ را نمی توان مِلاک سنجش صفت شخصیت قرار داد. وقتی چند پاسخ یا رفتار به صورت یک الگوی کُلی درآیند آن وقت می توان نظر درستی درباره ی یک صفت ارائه داد.
اِپستاین (25) (1979، 1980) یکی دیگر از روان شناسان پیشنهاد می کند که در مورد ثبات صفات شخص بهتر است از روش جمعی یا انبوهی (26) بهره جوئیم، به این معنا که پس از گرد آوردن دلایل و مدارک کافی می توان به ثبات صفات پی برد.
بی شک هر موقعیتی در بروز رفتار نقش آفرین است، اما صفات هم دارای ثبات لازم می باشند به این جهت برای درک واقعیت باید به دو مورد زیر توجه داشت:
1- برای هر موقعیتی رفتار خاصی وجود دارد.
2- پاسخ افراد آدمی در اکثر موقعیتها با گرایشهای روشن و استواری سروکار دارد.
البته، رفتار تابع موقعیت است، اما صفات ثبات رفتار را توصیف می کنند. همان گونه که هر حرفی را در هر جایی نمی توان زد، هر رفتاری را نیز نمی توان در هر موقعیتی انجام داد. افراد درستکار و معتقد به کردار نیک در هر محیطی نیز پاکی و درستکاری خود را نشان می دهند و از هرگونه نادرستی پرهیز می کنند که دلیل روشنی بر ثابت صفات شخصیّت آنان است.
اسمال (27) و همکارانش با طرح آزمایشهایی درباره ی نوع دوستی و سلطه جویی نتیجه گرفتند که این دسته از افراد در هر موقعیتی به هر نحو ممکن نوع دوستی و سلطه جویی خود را در حد آشکار از خود ابراز می دارند. فاندر و کولوین (28) در پژوهشهای خود به این نتیجه رسیدند که میان رفتار و صفات شخصیت همبستگی وجود دارد و سطوح صفات فردی در طول عمر وضع ثابتی دارند. در ضمن موقعیتها نیز تأثیر مهمی در رفتار به جا می گذارند.

پی نوشت ها :

1. بعضی از همکاران برای traits ویژگیها، خصلتها و بعضی دیگر صفات را به کار برده اند، اما صفات برای شخصیت بیش از همه به کار رفته است.
2. traits
3. Allport, G. W. & Odbert, H. S., 1936
4. Cattell, R.B., 1973.
5. Surface traits.
6. Source traits.
7. Eysenck, H.J., 1985.
8. extroversion – interoversion.
9. neuroticism.
10. Psychoticism.
11. factor analysis.
12. Goldberg, L. R., 1995
13. extraversion
14. agreeableness
15. Conscientiousness
16. neuroticism
17. openness to experience
18. Costa, P. T. Jr. & Mc Crae, R. R., 1992 C.
19. Barrick, M. R. & Mount, M. K., 1993
20. Hartshorne, S. & May, M. A., 1928
21. Mischel, W., 1968
22. Bem, Darryl & Allen, Andrea, 1974
23. Izard, C. E., 1993
24. Goldberg, L. R., 1992
25. Epstein, S., 1980
26. aggregation
27. Small, S. A., Zeldin, S. & Savin – Williams, R. C., 1983
28. Funder, D. C. & Colvin, C. R., 1991

منبع مقاله :
پارسا، محمد؛ (1382)، بنیادهای روان شناسی، تهران: انتشارات سخن، چاپ دوم