روان درماني با حيوانات دست آموز آپارتماني
از هنگامي که عبارت «درمان با جانوران و گياهان خانگي و آپارتماني» را به کارت بيانگر رويکردهاي درماني ام افزودم، با پرسش هاي فراواني روبه رو شدم.
و اين پرسش ها از سوي روان پزشکان و روان شناسان بيشتر بوده است تا ديگر مردمان اجتماع در حال گذارمان، که بسياري با رويکردها و گزينه هاي تجري و نه مستندات علمي پژوهش مدار خود بارها به نگهداري حيوانات خانگي و نزديکي احساسي-عاطفي به آن ها دست يازيده بودند.
شايد برگزيدن اين رويکرد درماني براي من در عمل با خريد کتابي منتشر شده از سوي انتشارات معتبر راتلج آغاز شد، اما در واقع يک عمر همدم و همدل بودنم با جانوران و گياهان-يعني برخورد نزديک و تجربي شخصي ام- از دوران کودکي سرشار و سازنده ام ماشه چنين شناخت و انديشه اي را کشيده است.
آدمي هر اندازه مسن تر مي شود، به لطف و توانگري آموزه هاي کودکي بيشتر و بيشتر پي مي برد. براي من نيز به يقين همين گونه بوده و هست. نخستين حيوانات دست آموزم کبوتر و سگ بودند و سپس همدل و غمخوار قناري، گاو، گوسفند، اسب، شامپانزه، آهو و ماهي شدم و لطف و غناي زندگي و اندوه و پليدي مرگ را براي نخستين بار در همين همدلي و تيمارداري آموختم.
هنوز طعم و لذت مرهم نهادن بر زخم فاخته نگون بختي که هم چون بسياري از کبوترانم اسير ساچمه تفنگ بادي پسرک همسايه شده بود، را در حافظه خود دارم. شايد سرشاري همين لذت بود که مرا به سوي پزشکي و روان پزشکي کشاند. همان گونه که هيچ گاه درد کشته شدن بچه آهويم به چنگ روستانشينان پيرامون مزرعه پدري در جان و روانم آرام نگرفت. نخستين زايمان را در هفت سالگي در زايش گوساله اي زيبا و دلنشين از ماده گاوي دردآلود به خاطر سپردم، همان جا که براي نخستين بار سرپرستي جوجه گنجشکي برهنه و ناتوان را بر دوش خويش نهادم جوجه تخس و عوري که از آشيانه به ددر زده بود!
آري من مرگ و زندگي و زايش را هم چون شادي و رنج از حيوانات آموختم؛ در ميان باغچه و باغ و گاوداري اي که ديگر هيچ کدام هيچ کجا-جز خاطرات ماندگار کودکي-نيستند. و مگر براي آدمي از زندگي زودگذر جز همين خاطرات شيرين کودکي چه مي ماند؟
بيان اين پيشگفتار را لازم دانستم تا حقيقت پنهان و نمايان در برگزيدن اين رويکرد درماني بر همگان-به ويژه همکاران ارجمند روان پزشک و روان شناس- هويدا شود.
اما اين پيشينه شخصي يگانه دليل گزينش اين رويکرد درماني نبوده و نيست! ماه ها پيش از خريد کتاب «دکتر سينتيا چندلر»، برخي از بيماران دچار اختلالات اعصاب و روانم را به خريد و نگهداري حيوانات خانگي دست آموز تشويق نموده بودم. نخستين مراجعاني که به گونه اي تجربي و شخصي از سوي من تحت «درمان با حيوانات دست آموز» قرار گرفتند، دختران جوان تنهايي بودند که به تازگي در يک رابطه عاطفي نزديک رانده و رنجور شده بودند. همه آنان از افسردگي شديد تا متوسط و اضطراب همراه آن رنج مي بردند و به گونه اي، سوگوار رابطه پر شور از دست رفته سرگردان و دردمند بودند.
برآمد افزودن اين رويکرد تجربي و آزمايشي به دارو درماني و روان درماني معمول شگفت انگيز بود. شمار داروها با شتابي افزون شده کاهش يافت و مراجعان بي دردسرهاي رايج، توانايي پايان بخشيدن به دارودرماني را آزمودند. پيوند و دلبستگي به حيوان، به خوبي جايگزين رابطه از دست رفته شده و اندازه و غناي آن از سوي مراجعان نسبت به رابطه هاي پرشور و گداز پيشين گران مايه تر و سرشارتر بيان مي شد.
طي چهار سال اين رويکرد را نه تنها به داغ ديدگان و سوگواران قديم و جديد، که به بسياري- و نه همه- بيماران دچار اختلالات خلقي (به ويژه افسردگي ژرف و شديد) و اختلالات اضطرابي و هستري (اختلال تبديلي) و نيز اختلالات جسماني سازي و خود بيمار انگاري پيشنهاد نمودم.
در بيماران داراي پيشينه خود کشي و خودزني به ويژه افراد داراي ويژگي هاي پررنگ و اختلال شخصيت مرزي-آشوبناک (بوردرلاين) برآمد و داده هاي درماني و حمايت مدارانه بسيار اميدوارانه بود. کردارهايي از گونه خودزني و ديگر کردارهاي تکانشي هم چون کوشش به خودکشي کاهشي چشمگير نشان مي داد.
پاسخ درماني بهتر و بيشتر در بيماران دچار اختلال بيش فعالي-کم توجهي بزرگسالان و جوانان به چشم نمايان مي شد. در سه مرود مراجع داراي ويژگي هاي پررنگ اسکيزوئيد-آسپرگر نيز برآمد درمان با حيوان خانگي بيش از انتظار بود.
به دليل آنکه از آغاز درمان اختلالات اعصاب و روان، کودکان دچار کاستي هوش و نيز سالمندان را از حيطه درماني خويش کنار گذاشته بودم، و موارد اندک سالمندان مراجعه کننده نيز امکان و توان نگهداري از حيوان دست آموز را نداشته و آگاهانه از اين کار سرباز زدند، من شخصا داده هاي ارزشمندي درباره سودمندي اين رويکرد درماني در اين دو گروه به چنگ نياوردم.
اما جدا از رويکرد شخصي و تجربي من- که بر بنياد فرهنگ جهاني نگهداري و تيمار داري حيوانات دست آموز و نيز تجربه ها، ديده ها و شنيده هاي شخصي استوار گشته بود-در اينترنت، به مقالات و کتاب هاي گوناگوني در اين باره برمي خوريد که همگي از ثمربخشي و سودمندي اين شيوه «کمکي» درمان سخن زبان رانده اند.
در کتاب «دکتر سينتيا چندلر» آثار درماني «سود جستن از حيوانات درماني در امر مشاوره و روان درماني» در اختلالات و مشکلات گوناگون به روشني و با بيان نمونه هاي فراوان مورد بحث قرار گرفته است، که از آن جمله مي توان به ديسترس و اختلالات اضطرابي، زوال عقل (دمانس، آلزايمر…)، افسردگي، کاستي انگيزش و اعتماد به خويشتن (به ويژه در افراد سالمند و يا دچار ناتواني و معلوليت)، مشکلات کودکان بستري شده در بيمارستان، کودکان دچار اختلالات رشد و تکامل (به ويژه اوتيزم و ديگر اختلالات فراگير رشد)، کودکان داراي مشکلات رفتاري و هيجاني، زنان و مردان سالمند ساکن خانه هاي نگهداري سالمندان، و بيماري هاي پيکري و اختلالت جدي روان پزشکي اشاره نمود.
همه اين آثار سودمند درماني همزمان با توصيف خود اين مشکلات و اختلالات در اين کارگاه-که برگزاري آن با ياري پروردگار راستي، مهر و خرد، آغازي از پرتو درخشان و دگرگون سازي خواهد شد- پس از بيان پيشينه و پيشگفتاري از اين شيوه درماني، مطرح شده و مورد بحث قرار خواهد گرفت. در پي آن، شيوه هاي گزينش حيوانات دست آموز و تکنيک هاي سود جستن از آن ها در اين شيوه درمان کمکي آموزش داده شده و مشکلات بر سر اين شيوه درمان – که سرچشمه گرفته از ديدگاه هاي متناقض و متعارض فرهنگي و جامعه شناختي جوامع گوناگون، به ويژه اجتماع هاي در حال گذار است- چاره جويي مي شود. چيستي و چرايي بحران هاي رخ داده در حين روند درمان خاطر نشان شده و چگونگي گذر بي دردسر از اين بحران هاي به چالش کشنده آموزش داده مي شود.
بايد دانست که نگرش نوين به نگهداري حيوانات دست آموز، به عنوان يک درمان ياري رسان همراه و همبسته با دارودرماني، و روان درماني هاي شناختي-رفتاري و نه لزوما جايگزين آن ها است.

هرچند اين شيوه به تنهايي توانسته است در موارد زير سودمندي و اثربخشي چشمگير داشته باشد:
*تنظيم (کاهش) فشار و قندخون بالا-از طريق کاهش کورتيزول و افزايش اندروفين، اکسي توسين، پرولاکتين، فنيل اکتيک اسيد و دوپامين؛
*فرو نشاندن تنش و اضطراب بيماران دچار اختلال خلقي و ديگر اختلالات روان پزشکي؛
*افزايش اجتماع گرايي و کاهش فشار خون، ضربان قلب، و کردارهاي پس رونده نامتناسب در بيماران دچار آلزايمر و ديگر دمانس ها؛
*کاهش و کنترل اپي زودهاي اختلال افسردگي و يا نشانه هاي آن در آزمون يک؛
*پديد آوردن انگيزش در راستاي پي گيري درمان؛
*افزايش اعتماد به خويشتن؛ ياري رساندن به سازگار شدن کودکان بستري شده با شرايط بيمارستان و بهبود خلق پايين آنان؛
*کاهش تکان ها، کردار و جهش هاي تکراري، چرخيدن گرد اشيا، فرياد و هياهو نمودن ها، وضعيت بخشي دست ها در کودکان اوتيستيک و افزايش پيوستن آن ها به درمانگر، و آغاز به کار انجام و باز انجام کنش هاي درماني و پاسخ دهي مناسب به آن ها؛
*کاهش مشکلات يادگيري در کودکان داراي ناتواني و کاستي هوشي و برانگيختن کنش ها و واکنش هاي کرداري گفتاري و ناگفتاري در آنان؛
*کاستن از حواس پرتي، درماندگي آموخته شده، اخم و قشقري، در عين افزايش تماس چشمي، و بهبود روابط هيجاني و رفتار با همسالان در کودکان داراي مشکلات هيجاني و کرداري؛
*کاهش فشار خون، ضربان قلب و افسردگي، و اجتماع گرايي، افزايش اميد و رضايت مندي از زندگي و بر هم کنش گفتاري در ساکنان خانه هاي نگهداري از سالمندان؛
*افزايش خود بسندگي و اطمينان به خود در بيماران دچار ناتواني هاي پيکري همچون مولتيپل اسکلروزيس (ام اس)، آسيب هاي بسته به سر، فلج مغزي، و گوژپشتي (اسکوليوزيس)؛
*افزايش کردارهاي پيش اجتماعي در افراد دچار اختلالات روان پزشکي همانند اسکيزوفرني، اختلال دوقطبي، روان پريشي هاي نامتمايز و افسردگي
-با فراهم آوردن امکان رشد و تکامل شخصيتي و رواني براي بالا بردن و نگه داشتن مهارت هاي سازگاري و چيرگي در فشارهاي اجتماعي و تجزيه الکل و مواد خياباني و مشکلات رفتاري و پرخاشگري در پي آن.
اما بايد دانست که آثار ارزشمند روان شناختي حيوانات دست آموز فقط درباره آدم هاي مشکل دارد و افراد دچار اختلال روان پزشکي صادق نيست. همدم بودن با حيوانات و گياهان خانگي مي تواند در رشد شناختي کودکان خردسال و نوجوان بسيار اثربخش و سودمند باشد. در عمل، بسياري از واقعيت هاي تلخ و شيرين زندگي و «جبر بيولوژيک» اين زندگي را نونهال «خود» با همدم و همبسته بودن با طبيعت جاري کنارش بسته به هوش خود، به سادگي مي تواند بياموزد. براي نمونه، اغلب پدران و مادران در آموزش واقعيت هاي ناگزير جنسي-آميزشي به کودکان و نوجوانان خود مشکل دارند و در اين زمينه سردرگم و درمانده مي شوند.