بحران هويت و عوارض آن

در شکل گيري هويت هر شخص، فلسفه، مذهب، جامعه، روان و جسم وي نقش دارند. بنابراين، جلوه هاي آسيب ديدگي هويت در مراحل گوناگون زندگي، به ويژه پس از نوجواني، به شدت اين آسيب، شدت عوامل زمينه ساز و سبب شونده ي اين آسيب و مرحله ي زندگي فرد بستگي دارد. با وجود اين، اغلب مطالعات جاري روان شناختي نشان داده اند که عوارض هويت را مي توان به دو گروه اصلي طبقه بندي کرد: يکي عوارضي که دنياي درون و روان شناختي شخص را متأثر مي سازند و ديگري، عوارضي که بر زندگي اجتماعي و روابط فرد با جامعه اثر مي گذارند. در اين مقاله، عوارض و پيامدهاي بحران هويت در دو زمينه ي فردي و اجتماعي بررسي مي شود.

پيامدهاي فردي بحران هويت

بارزترين نشانه ي تأثير بحران هويت در نوجوانان و جوانان، بروز افسردگي است. مطالعات ترکان (1373) و باقري يزدي و همکارانش (1374) و احمدي (1374) و ياگاماشي و شيموزوکي (1994) نشان داده اند که اين پديده بين دانشجويان و دانشگاه ها نيز شايع است. به همين علت، شيوع بالاي افسردگي در دانشجويان را بايد به منزله ي شاخصي براي تشخيص بحران هويت در ميان آن ها قلمداد کرد و اين پديده به جهات متفاوت درخور توجه وافر است.
در همين راستا، کوندر (1997، به نقل از خدارحيمي، 1380) بر ضرورت بررسي بحران آکادميک تأکيد کرده است. به اعتقاد وي، يکي از جلوه هاي بحران هويت جنبه ي آکادميک است که مي تواند، ماهيت يک رشته ي تحصيلي يا صاحب نظران آن را در معرض خطر جدي قرار دهد. در امر آموزش عالي، سياست گذاران بايد هميشه در مقابل بروز اين بحران و چگونگي رفع آن آمادگي داشته باشند. مطالعه ي ناگائو (1) (1997) نشان داده است، بحران هويت به شکل باليني در نوجوانان بروز مي کند، ولي شدت بروز اين تابلوي باليني، شاخص پيش بيني بروز آن در دوره ي بعدي زندگي است. به اعتقاد وي، طبق الگوي روان کاوي شخصيت، بحران هويت عاملي است که مي تواند، توانمندي «من» را مختل سازد. به عبارت ديگر، اين بحران سازگاري شخصي با واقعيت را در معرض خطر جدي قرار مي دهد. کرامر (1997، به نقل از خدارحيمي، 1380) نيز نشان داده است، بروز بحران هويت در دوره هاي پس از نوجواني و طي رشد، با ميزان استفاده ي فرد از ساز و کارهاي دفاعي رابطه ي مثبت دارد. بنابر نتايج مطالعات وي، استفاده ي بيش از حد از سازو کارهاي دفاعي و بروز علائم بحران هويت، پوشش روان شناختي پايين بودن عزت نفس شخص هستند.
در مطالعه اي ديگر نشان داده شده است، بحران هويت با خودکشي مرتبط است [آکيسکال (2) و آکيسکال] . به همين دليل، يکي از مباحث اساسي براي درمان و پيشگيري خودکشي، به ويژه در نوجوانان، بررسي علل بنيادي بحران هويت است. افزون بر اين، مطالعات نشان داده اند، بروز اين بحران با روابط صميمي درون خانوادگي نيز مرتبط است. در همين راستا، بارتل – هارينگ و استريمپل (3) (1996) دريافته اند، بروز بحران هويت در زنان مي تواند، صميميت زناشويي آنان را مختل سازد. در همين راستا نشان داده شده است، اين موضوع در خانواده هاي داراي فرزندخوانده اهميت بيش تري دارد [هاجال (4) ، 1996، به نقل از همان منبع] .
افزون بر اين، مطالعات موجود نشان مي دهند، عوارض بحران هويت فقط به دوره هاي نوجواني محدود نمي شود، بلکه تا بزرگ سالي، ميان سالي و سالمندي نيز ادامه دارد. استرنس و گراگ (5) (1998) نشان داده اند، عوارض اين بحران بر ميان سالي تأثير مي گذارد و به بحران ميان سالي منجر مي شود. بنابر يافته هاي اين مطالعه، چنين پيامدي بيش تر به شکل بحران شغلي ميان سالي بروز مي کند. کاريو، تروي و سرفاتي (6) (1991، به نقل از همان منبع) نيز نشان داده اند، تأثير بحران هويت تا سالمندي ادامه دارد؛ به طوري که مي تواند موجب تحليل کنش هاي ذهني شود. رويدادهاي با اهميت زندگي در سالمندي، مانند بازنشستگي و فقدان عزيزان، در ترکيب با عوارض ديرپاي اين بحران، ممکن است به شدت به افت کنش هاي شناختي بينجامد.
برخي از مطالعات نيز از جهت فردي، تأثير بحران هويت را در سلامت جسماني و سبک نادرست زندگي بررسي کرده اند. نورد (7) (1997) نشان داده است، آسيب هاي اجتماعي و آسيب ديدگي برخي از اعضاي بدن مي تواند موجب بحران هويت شود. به همين دليل، بيماري هاي مزمن مانند نشانگان نقص ايمني اکتسابي (ايدز) و سرطان، در نهايت به بحران هويت منجر مي شوند. اين موضوعي است که بايد در درمان و مراقبت بيماري هاي مزمن جسماني مورد توجه درمانگران و پزشکان قرار بگيرد. در همين راستا، سينگل (8) (1997) نشان داده، بحران هويت يکي از عوامل خطرساز ابتلا به مواد مخدر است. بنابراين، در جوامعي که شيوع مصرف مواد مخدر بالاست، نوعي همه گيرشناسي بحران هويت وجود دارد.

عوامل اجتماعي بحران هويت

بحران هويت پيامدهاي اجتماعي متفاوتي دارد و در همين حال، عوامل اجتماعي به اشکال متفاوتي موجب بروز بحران هويت مي شوند. مطالعه ي تامسون و کارتر (9) (1997) نشان داده است، فاصله ي طبقاتي اجتماعي و هويت گرايي نژادي در جامعه ممکن است باعث بروز بحران هويت فردي شود. براساس نتايج اين مطالعه، يکي از راهبردهاي علمي براي کاستن از بحران هويت در جامعه، زدايش پيش داوري هاست. هم چنين نشان داده شده است، فردگرايي افراطي در جامعه مي تواند به بحران هويت بينجامد و استحکام اجتماعي را متزلزل سازد [دالينگر و دالينگر (10) ، 1997، به نقل از همان منبع] .
از طرف ديگر، مطالعات اجتماعي نشان داده اند، گروه هاي اقليت که به هر دليل در جامعه در معرض برچسب خوردن و بدنامي قرار مي گيرند، به احتمال بيش تري دچار بحران هويت فردي و اجتماعي مي شوند [رادوسکي و سي گل(11) ، 1998 به نقل از: خدارحيمي، 1380] . افزون بر اين، پديده ي چند فرهنگي يا به عبارت ديگر وجود چندين خرده فرهنگ در کنار هم، به افراد کمک مي کند تا با گزينش جنبه هاي مثبت هر کدام از اين فرهنگ ها، با سهولت بيش تري به مقابله با تعارضات بپردازند و به آساني از کنار بحران هويت عبور کنند [اسمکي (12) ، 1998] . مطالعه ي اسمکي نشان داده است، نقش مثبت و سازنده ي پديده ي چند فرهنگي در يک جامعه براي حل تعارض بحران هويت فردي، بيش تر در ابعاد کنترل خشم و پرخاشگري، رقابت جويي سازنده و متعادل، مسئوليت پذيري و پرهيز از سنت گرايي افراطي قابل توجه است.
هم چنين مطالعات اجتماعي نشان داده اند، هويت ملي محصول زمينه هاي تاريخي و فرهنگي جامعه است. در واقع، فرايند ساخت زندگي در هر جامعه، نحوه ي تکوين و سلامت هويت ملي را تعيين مي کند. در همين زمينه، ريويل (13) (1997، به نقل از همان منبع) دريافته است، «بي هنجاري اجتماعي» (14) و روشن نبودن مرزهاي خوددوستي و دگر دوستي در بافت تاريخي و اجتماعي جامعه، مي تواند به بحران هويت ملي و فردي منجر شود. مطالعه ي پيک (15) (1997، به نقل از همان منبع) نيز نشان داده است، هر گونه شکست نظام اعتقادي و آشفتگي در ملاک هاي هويت ملي در جامعه ممکن است، به شدت هويت فردي افراد را نابود کند. کوئسيي (16) (1997، به نقل از همان منبع) نيز يافته است، بحران هويت و تغيير مذهب داراي رابطه ي مثبت هستند. بنابراين مي توان گفت در هر جامعه، بين نيروهاي فرهنگي، اجتماعي و تاريخي هر جامعه با هويت ملي و فردي و نيز بين هويت فردي و هويت ملي، رابطه اي متقابل وجود دارد. در همين زمينه، دنگ (17) (1999) شاخص هاي بحران هويت فردي و ملي را براساس معيارهاي نژاد، فرهنگ، زبان، مذهب و قوم گرايي مورد بررسي قرار داده است. بنابر يافته هاي وي، الگوي مطلوب براي تشخيص هويت ملي و فردي، با استناد به ملاک هاي فوق قابل تدوين است.
الدرينگ و نورث (18) (1997) ، در پيش بيني ملاک هاي هويت ملي و فردي، عوامل مهاجرت، ساختار خانواده، انتقال فرهنگي و تعارضات والدين – فرزند را به عنوان عوامل خطرساز مشخص کرده اند.
بنابر يافته هاي آن ها، حتي اگر شاخص هاي مقبول تعيين کننده ي هويت در جامعه دچار اشکال نباشند، وجود چنين عواملي در زمينه ي فردي مي تواند موجب شود تا جنبه هاي اجتماعي هويت فردي دچار اختلال و آشفتگي شود. سرانجام، سيلوا و لئونگ (19) (1996) پديده ي نشانگان دگرديسي دروني وارونه (20) را مطرح کرده اند. بنابر مطالعات اين پژوهشگران، جوامعي که دچار کثرت گرايي اعتقادي و بي هنجاري اجتماعي هستند و در آن ها خرده فرهنگ بزهکاري چيرگي دارد، اين عوامل کلان اجتماعي بر نظام ارزشي و اجتماعي و شاخص هاي اجتماعي – اقتصادي و شغلي والدين تأثير منفي مي گذارند. اين زنجيره در خردسالان و نوجوانان موجب نوعي همانندي نادرست مي شود که به شکل نشانگان دگرديسي دروني برگردان بروز مي کند.

پيشگيري از بحران هويت

بي شک پيشگيري از بحران هويت به مراتب آسان تر از درمان آن است. از آن جا که هويت فردي در نوجواني تحکيم مي شود، ولي بنيادهاي آن در دوران نوزادي ريشه دارد، با استناد به شواهد موجود پژوهشي، اعتقاد بر اين است که تکوين هويت، نوعي فرايند رشدي است. بنابراين، مهم ترين نکته براي پيشگيري از بروز بحران هويت، کنترل بروز عوامل خطرساز اين بحران و همين طور، ايجاد نظام حمايت اجتماعي و فردي براي افراد در معرض خطر اين عوامل است.

درمان مشکلات هويت

درمان مشکلات هويت اساسا بايد با تشخيص نقطه ي توقف نوجوان در جريان تحول او از وابستگي کودکي به استقلال دوره ي نوجواني انجام شود. براي مثال، در برخورد با پسران جوان 20 ساله اي که درگير مشکلات مربوط به فاصله گرفتن طبيعي از سنين 15 تا 16 سالگي است، راهي نيست جز اين که دريچه هاي مبارزه ي آرام وي براي کسب استقلال، با حداقل تعارض و کشمکش گشوده شود. در چنين موردي مي توان به فرد کمک کرد تا نقش هايي را که در سن کودکي از او انتظار مي رفته است، برعهده گيرد.
تشخيص موقعيت نوجوان در فرايند رشد هويت و تعيين اين نکته که او در کدام يک از زير مرحله هاي اوايل، اواسط و اواخر دوره ي نوجواني (زير مرحله هاي فاصله گرفتن از پايگاه پيشين کودکي، جدايي براي تدارک استقلال و ورود مجدد به مناسبات اجتماعي به عنوان يک بزرگ سال) قرار گرفته است، راه را براي درمان مؤثر وي مي گشايد:
– اگر نوجوان در اوايل بلوغ و در دوره ي فاصله گرفتن از پايگاه کودکي است، مي توان به او کمک کرد تا راه هاي مناسب براي فاصله گرفتن از خانواده را در پيش گيرد؛ بدون آن که دچار تعارض شود يا از خود بيگانگي غيرضروري در وي به وجود آيد.
– اگر نوجوان در اواسط بلوغ و دوره ي جدايي و در تدارک براي استقلال است، مي توان به او کمک کرد تا به جاي آن که نقش هاي خطرناک يا مخاطره آميز را ايفا کند، ياد بگيرد که نقش هاي مولد و ثمربخش را برعهده گيرد.
– و بالاخره اگر نوجوان در اواخر بلوغ و دوره ي ورود مجدد به مناسبات اجتماعي به عنوان يک بزرگ سال است، مي توان اقداماتي را انجام داد که او بتواند، جنبه هاي گوناگون خود را که با خود تثبيت شده ي بزرگ سالي همانند باشد، قدم به قدم و به طور منظم کشف کند. البته درمان افراد اواخر دوره ي نوجواني، اساسا درماني شناختي و انتزاعي است.
اقدامات درماني براي رفع مشکلات هويت هميشه بايد بر نتايج تجربه ي رفتارها متمرکز باشد. بسيار مهم است که به نوجوان کمک شود تا از تفکر يک جانبه و سخت گيرانه فاصله بگيرد و به تفکر همه جانبه و چند بعدي مجهز شود تا بتواند، نتايج رفتار درست يا نادرست را بفهمد.
به علاوه، درمان مشکلات رشد هويت مستلزم کمک به نوجوان در راستاي پاسخ هايي است که او بايد در مقابل اين پرسش اساسي به خود بدهد که: «من مي خواهم چه جور آدمي باشم؟ » به نوجوان بايد کمک شود تا دريابد، ايفاي چه نقش هايي با خصوصيات، خلقيات و هدف هاي شخصي او هماهنگي دارند و چه نقش هايي با اين خصوصيات و هدف ها ناهماهنگ هستند. کمک به نوجوان براي اجتناب از رفتارهايي که نتيجه ي آن ها مغاير با خواسته ها و هدف هاي اوست، بخش ديگري از اين درمان است. نکته ي بسيار مهم اين است که درمان مشکلات هويت بايد به گونه اي باشد که پسر يا دختر جوان را به استقلال هويت برساند، نه اين که او در جريان وابستگي به شخص ديگري بخواهد هويت خويش را تحصيل کند: هويت سالم و مستقل بايد بتواند، با ديگران رابطه ي صميمانه برقرار کند و اين متفاوت از ارتباط گيري ناشي از وابستگي به ديگري است. تفاوت اساسي هويت وابسته و مستقل در همين نکته است [لطف آبادي، 1380] .
درمان بحران هويت نيز فرايندي يکپارچه است. بدين معني که درمان آن به بررسي زيربناي فلسفي، زيستي، مذهبي، جامعه شناختي و روان شناختي اين پديده نياز دارد. به عبارت ديگر، کارايي درمان بحران هويت تنها به توانمندي روان شناس باليني و ساير متخصصان مربوطه بستگي ندارد، بلکه پيامد و نتيجه ي درمان، تابع عوامل دروني فرد و شرايط اجتماعي حاکم بر او در ابعاد مختلف است. به همين دليل، درمان هاي روان شناختي معطوف به اجتماع و محيط درماني، به همراه درمان انفرادي، کارامدي بهتر دارند.
مسلم است، تشخيص زودرس و به هنگام اين بحران مي تواند درمان آن را تسهيل کند. چنان چه اين بحران در سنين 11 تا 14 سالگي تشخيص داده شود، بهترين هدف درماني، آموزش فاصله گيري از خانواده به نوجوان است. در اين مرحله، «مهارت آموزي» بهترين روش است. هدف اين آموزش آن است که به نوجوان آموخته شود، به روش درست از خانواده فاصله بگيرد و مرزهاي بين خودش و خانواده را در عمل ترسيم کند که اين مرحله «جداسازي عاطفي» (21) ناميده مي شود.
وقتي بحران هويت در سنين 14 تا 17 سالگي تشخيص داده شود، هدف درمان بايد استقلال و خودمختاري نوجوان باشد. به اين منظور، در اين مرحله جايگزين کردن نقش هاي مولد و ثمربخش به جاي نقش هاي مخاطره آميز، با شيوه هاي تدريجي و گام به گام، بهترين راهبرد است. هدف اصلي به کارگيري اين راهبرد ايجاد استقلال و تمرين اراده ي آگاهانه در نوجوان است. سرانجام، چنان چه اين بحران پس از 17 سالگي تشخيص داده شود، هدف درماني بايد وارد ساختن دوباره ي فرد به مناسبات اجتماعي باشد. به عبارت ديگر، بايد به او بياموزيم تا خودش را به عنوان يک بزرگ سال تجربه کند.
بديهي است که در اين مرحله، ترکيبي از شيوه هاي ايفاي نقش، انعکاس عواطف، بحث و گفتمان منطقي، «جرئت ورزي» (22) ، کنترل خويشتن و آموزش مهارت هاي اجتماعي براي دست يابي به هدف درماني، مورد استفاده قرار مي گيرند. نکته ي با اهميت اين است که در هر سه مرحله لازم است، استقلال نوجوان به عنوان نتيجه و پيامد درمان مورد توجه متخصص باليني قرار بگيرد.
براي درمان مشکلات هويتي افراد مي توان از روش هاي مشاوره ي فردي و گروهي استفاده کرد. در روش هاي فردي، به آنان که دچار مشکلات هويتي هستند کمک مي کنند تا از خويشتن بيش تر آگاه شوند. براي آگاهي از خويشتن لازم است، شرايط لازم از قبيل هماهنگي، تفاهم توأم با همدلي و پذيرش مثبت بدون قيد و شرط ايجاد شود. در اين صورت، فضايي به وجود مي آيد که در آن فرد به خودآگاهي مي رسد. استفاده از روش هاي معنا درماني و واقعيت درماني براي يافتن معنايي براي زندگي، و قبول مسئوليت و آموزش روش حل مسئله براي کشف راه حل ها و انتخاب آن ها مي تواند مفيد باشد و به فرد در رسيدن به هويت موفق کمک کند.

پي نوشتها:

1. Nagao
2. Akiskal
3. Bartle – Haring & Strimple
4. Hajal
5. Sterns & Grage
6. Garion, Troy & Serfaty
7. Nord
8. singol
9. Thompson & Carter
10. Dollinger
11. Radkowsky & Siegal
12. Smoke
13. Revilla
14. Anomie
15. Pick
16. Koese
17. Deng
18. Eldering & Knorth
19. Silva & Leong
20. Reverse Intermetamorphosis
21. Dettachment
22. Assertive Training

منبع: مجله مشاور مدرسه، شماره ي 12