شرح حال- كرت لوين (1)

در ماه سپتامبر 1890 ميلادي در آلمان به دنيا آمد و در دوران جواني تحصيلات عال خود را در دانشگاه هاي فريبور (2) و مونيخ و برلن به پايان رسانيد و در 1914 از دانشگاه اخير به دريافت درجه ي دكتري نائل گرديد. لوين در جنگ جهاني اول در ارتش آلمان خدمت كرد. او كه در 1928 همسر اختيار كرده بود داراي چهار فرزند شد. از سال 1921 تا سال 1925 در دانشگاه برلن به تدريس پرداخت و در اين مدت با دو تن از پيشروان مكتب گشتالت (3) ورتايمر (4) و كهلر (5)- همكاري داشت. در 1933 جلاي وطن كرد و در امريكا رحل اقامت انداخت و تا آخر عمر- 1947- در دانشگاه هاي استنفورد (6) و كرنل (7) و جز آن اوقات خود را به تدريس و تحقيق گذراند. تحقيقات و نوشته هاي او در توسعه ي روان شناسي تأثيري انكارناپذير داشته اند.

ساخت شخصيت

لوين انسان را، كه موجودي مجزا وممتاز از ساير حيوانات تعريف مي شود، با يك شكل هندسي مجسم مي كند و در توجيه اين عمل خود مي گويد: در تعريف و توصيف رفتار آدمي معمولاً واژه هائي به كار مي برند و براي توضيح معني هر واژه ناچار به استعمال واژه يا واژه هاي ديگر مي شوند، و سرانجام اين توصيفهاي لفظي احياناً مخالف با واقع درمي آيند يا لااقل مبهم مي باشند. بنابراين بهتر است به جاي علائم لفظي علامت هائي از نوع ديگر- مثلاً علائم فضائي يا هندسي كه حدود معين و دقيق دارند- به كار برده شوند، به خصوص كه اين علائم يا تصاوير برخلاف علامت هاي لفظي قابل پذيرفتن عمليات رياضي مي باشند.
با توجه به اين مقدمه نظريه ي لوين درباره ي شخصيت، كه مبتني بر روان شناسي گشتالت (8) است و نظريه ميداني (9) نام دارد، در سه اصل كلي زير خلاصه مي شود:
1- رفتار آدمي تابع چگونگي ميداني است كه به هنگام وقوع آن رفتار وجود دارد. مقصود لوين از ميدان مجموع اموري است كه با هم در يك زمان وجود و داراي بستگي متقابل هستند.
2- تجربه با كل وضعيتي كه اجزايش با آن متفاوت هستند آغاز مي شود.
3- شخص معين در وضعيت معين ممكن است به كمك موضع شناسي (10) كه شعبه اي از رياضيات است مجسم و معين گردد. لوين بر پايه ي اين اصول براي مطالعه ي شخصيت به طريق زير عمل مي كند:
1- جدائي و امتياز شخص آدمي را از بقيه ي عالم با يك شكل هندسي بسته، مثلاً به شكل يك دايره تصوير مي كند. آنچه در اندرون دايره است خود شخص است و آنچه بيرون دايره است به جز شخص است ( شكل 1)؛ به عبارت ديگر شخص با يك خط مرزي متصل ( در اين مورد دايره ) از بقيه ي عالم جدا است. ولي در عين حال محاط است در پهنه ي وسيع گيتي، يعني در عالم خارج يا طبيعت. پس هم بجز عالم خارج است و هم جزء آن است و با آن ارتباط دارد.
2- آن قسمت از عالم خارج كه مستقيماً شخص را در برگرفته است، ودر واقع محيط زندگي او را تشكيل مي دهد، ممكن است به وسيله ي يك شكل هندسي ديگر، مثلاً با يك شكل بيضي، نموده شود (شكل 2 ). نوع شكل مهم نيست، مهم آن است كه


شکل 1

خطوط مرزي اين دو شكل در هيچ نقطه اي با هم تماس پيدا نكنند و ميان آن خط ها فاصله اي باشند. لوين اين فاصله يا اين منطقه را محيط رواني نام مي گذارد و تمام فضاي بيضي و دايره را بر روي هم فضاي زندگي مي خواند. بنابراين اگر شخص را با حرف ش و محيط رواني را با حرف م و فضاي زندگي را با حرف ف بنمائيم، اين فرمول به دست مي آيد: ش+م= ف. ( شكل 2 )
3- آنچه شكل بيضي را احاطه كرده است بقيه ي عالم است كه جنبه ي رواني ندارد و مي تواند آن را با حرف خ نشان داد. ( شكل 2 )


شکل 2

لوين معتقداست كه تحقيق درباره ي شخصيت هر كس بايد از اين تصوير كلي واقعيت آغاز شود. اگر بررسي و پژوهش در اين قسمت دقيق و صحيح نباشد تصوير جزء يا اجزاء آن نتيجه دقيق و صحيح به دست نخواهد داد. به عبارت ديگر فضاي زندگي پژوهشگاه يا صحنه ي فعاليت روان شناسي است، زيرا تمام واقعيت رواني در آن قرار دارد و شامل همه ي اموري است كه مي تواند رفتار آدمي را معين كنند و معلوم بدارند. باري رفتار تابعي است از فضاي زندگي ( رفتار= ت ( ف ) ). اين معني را لوين به اين عبارت بيان مي كند:
« وظيفه ي روان شناسي تحركي (11) اين است كه رفتار فرد معين را به دقت از كل امور رواني كه در زماني معين در فضاي زندگي موجودند مكشوف بدارند. » (12)

عالم خارج يا طبيعت:

فضاي زندگي احاطه شده است از عالم خارج يا طبيعت، ولي جزء آن نيست. اين فضا و آن قسمتي از عالم خارج كه نزديك به آن است و هاله وار ان را در برگرفته است با يكديگر و با فضاي بي كران گيتي كه از آن احاطه شده اند فرق دارند.
نكته ي مهم اين است كه خطوط مرزي فضاي زندگي ( شكل بيضي ) و محيط دايره ي داخلي قابل نفوذ هستند. از اين رو امور (13) محيط مي توانند در شخص اثر كنند ( ش= ت ( م ) )، و همچنين امور شخص قادرند به اينكه در محيط رواني مؤثر واقع شوند ( م= ت ( ش ) )، و نيز هاله ي خارجي فضاي زندگي مي تواند عملاً در محيط رواني تأثير داشته باشد، يعني امور رواني- مانند وصول خبر درگذشت يكي از بستگان، تصادف اتومبيل، دست يافتن ناگهاني به ثروتي هنگفت و نظائر آن … مي توانند در امور رواني تصرف كنند و جريان زندگي آدمي را تغيير دهند. بنابراين تحقيق درباره ي اموري كه در خطوط مرزي فضاي زندگي جريان دارند و تعيين ماهيت آنها بسيار مهم است، زيرا معلوم مي دارد چه چيز از آن فضاي هاله وار ممكن است در فضاي زندگي منعكس گردد يا منعكس نگردد. امور محيط رواني، به نوبه ي خود، مي توانند در عالم خارج تأثير داشته باشند. ولي بايد متوجه بود كه عالم خارج نمي توانند مستقيماً هيچ ارتباطي با شخص ( دايره ) داشته باشد و شخص هم نمي تواند مستقيماً با عالم خارج مربوط باشد، بلكه بايد امري نخست در محيط رواني به وجود بيايد تا بعد بر روي شخص اثر بگذارد يا از شخص متأثر گردد.

كثرت شخص در عين وحدت: (14)

شخص را با يك دايره تصوير نموديم، ولي بايد بدانيم اين دايره محتوياتي دارد كه هم كثيرند هم متنوع و در عين حال مربوط و وابسته به يكديگرند. در داخل اين دايره مي توان دايره ي كوچكتري رسم نمود. حلقه اي كه بدين طريق ميان دو دايره پديد مي آيد منطقه ي حس و حركت است، و منطقه ي درون دايره كوچك، منطقه ي شخص دروني يا خويشتن شخص است ( شكل 3 ).


شکل 3

ارتباط شخص دروني ( ش د ) يا « خويشتن » با محيط رواني به واسطه ي حلقه، يعني منطقه ي حس و حركت ( ح ك ) صورت مي گيرد، نه به طور مستقيم و منطقه ي شخص دروني يا خويشتن از سلولهاي بسيار تشكيل يافته است. آن دسته از اين سلولها كه نزديك منطقه ي حسي و حركتي اند سلولهاي سطحي (15) ( وسط )، و سلولهاي ديگر سلولهاي مركزي (16) ناميده مي شوند.
عمل ناحيه ي حس و حركت بدين طريق است كه هرگاه جهت تأثير از محيط رواني متوجه شخص باشد، منطقه ي حس و حركت ( ح ك ) فعاليتهاي احساسي نشان مي دهد؛ و هرگاه جهت تأثير از شخص ( ش ) متوجه محيط رواني باشد، همان منطقه منشاء حركت قرار مي گيرد.

كثرت محيط رواني و ارتباط مناطق:

محيط رواني كه شخص را دربرگرفته است يك دست و متجانس نيست. اگر چنين مي بود لازم مي آمد كه تمام اموري كه در آن هستند تأثيرشان در شخص يكسان باشد، و شخص كه هيچ مانعي و رادعي در پيش ندارد در حركت خود از كمال آزادي برخوردار باشد، و حال آنكه چنين نيست. بنابراين محيط رواني را هم بايد به مناطقي تقسيم نمود. اين تقسيمات با تقسيماتي كه در شخص ( ش ) صورت مي گيرد فرق دارند، زيرا آنها همانند يكديگرند و از اين رو به هر صورتي ممكن است ترسيم شوند. فقط بايد در نظر داشت كه براي درك رفتار شخص معين در وضع رواني معين و در زمان معين لازم است كه شماره ي دقيق و وضع نسبي قسمتهاي جزئي محيط، و همچنين شماره ي دقيق و وضع نسبي منطقه ي شخص دروني ( ش د ) بخوبي معلوم بوده باشد. شكل 4 تقسيمات فضاي زندگي ( م+ ش ) را به خوبي نشان مي دهد.


شکل 4

شكل 4- تقسيماتي فضاي زندگي
خطوطي كه مناطق مختلف فضاي زندگي ( م+ ش ) را از يكديگر جدا مي سازند قابل نفوذ هستند و از اين رو فضاي زندگي شبكه اي است از مناطقي كه با يكديگر داراي بستگي و تأثير متقابل هستند. چنانكه مثلاً امري از محيط رواني ( م ) مي تواند اموري را در شخص ( ش ) تغيير دهد، شدت بخشد يا تضعيف كند. سهولت ارتباط و بستگي ميان دو منطقه را مي توان به سه طريق درنظر آورد:

1- نزديكي و دوري: (17)

هر قدر فاصله ي دو منطقه كمتر باشد ارتباط و تأثير متقابل آنها آسانتر خواهد بود. در شكل 5 ارتباط الف و ب آسانتر صورت مي گيرد تا ارتباط آنها در شكل 6 بنابراين امر ناشي از محيط رواني، آسانتر مي تواند با امري از منطقه حسي و حركتي ارتباط و بستگي پيدا كند تا با امري از سلولهاي مركزي ( ش د ).


شکل 5                                             شکل 6

2- قوت و ضعف:

هر قدر خطوط مرزي مناطق، قابليت نفوذشان بيشتر باشد ارتباط و وابستگي امور آسانتر خواهد بود، هرچند كه آن امور از هم دور باشند. و بر عكس هر اندازه آن خطوط قوي باشند ارتباط دشوارتر خواهد بود، هرچند كه امور نزديك بيكديگر بوده باشند. براي رساندن اين معني خطوط معني درشت تر، و خطوط ضعيف قابل نفوذ، نازكتر رسم شده اند ( شكل 7 ).

3- سستي و سختي:

مناطق مختلف فضاي زندگي به نسبت محتويات خود ممكن است سست باشند يا سخت. منطقه ي سست قابل پذيرفتن هر نوع اثر است، و منطقه ي سخت اثر نمي پذيرد يا به سختي مي پذيرد. شكل 8 نمودار اين معني است.
با مفاهيم سه گانه ي يادشده ( نزديكي و دوري، قوت و ضعف، سستي و سختي ) بسياري از وابستگي هاي متقابل در فضاي زندگي قابل تصوير مي باشند. به عبارت ديگر، با ملحوظ داشتن آن مفاهيم مي توان وضع و حال هر فرد آدمي را در زمان معين معلوم داشت. به عنوان مثال در شكل 9، بيضي كه نمودار فضاي زندگي است خط محيطش بسيار ضخيم است و اين مي رساند كه عالم خارج چندان نفوذي در فضاي زندگي ندارد و نفوذ فضاي زندگي هم در عالم خارج ناچيز است. كسي كه فضاي زندگيش اين چنين باشد گوئي در محيط رواني خود محبوس است و چندان تماسي با عالم خارج ( طبيعت ) ندارد، اين درست در وضع و حال كسي است كه مبتلا به پريشاني شخصيت ( شيزوفرني ) است، يا اينكه در خواب است و خواب مي بيند. برعكس آن است كسي كه شكل 10 نمودار فضاي زندگي او باشد. در اينجا محيط بيضي بسيار قابل نفوذ است و اين مي رساند كه آن كس با عالم خارج ارتباط فراوان دارد: هم تغييرات عالم خارج در فضاي زندگي او تأثير دارند و هم تغييرات اين فضا در آن عالم بي اثر نمي باشند. و نيز
كوچكترين تغيير در هاله ي خارجي بي درنگ موجب تغييري در محيط رواني مي شود.
شكل 11 معرف كسي است كه ديواري ضخيم او را از خارج جدا ساخته است، و شكل 12 برعكس نمودار كسي است كه آزادانه با محيط رواني در ارتباط است.
شكل 13- ساختمان پيچيده تري را در شخص نشان مي دهد در اينجا سلولهاي سطحي 1 و 2 ( سط 1 و سط 2) با هم وابستگي نزديك دارند در صورتي كه سلولهاي سطحي 2 و 3 ( سط 2 و سط 3 ) با يك خط مرزي غير قابل نفوذ از هم جدا شده اند. ناحيه ي م با هيچ يك از نواحي ديگر يا رابطه ندارد يا رابطه اش بسيار كم است و گوئي اين قسمت از ساير قسمتهاي شخصي بكلي مجزا گرديده است. سلولي كه با خطوط متقاطع نموده است به واسطه سختي سطحش در پناه تأثير و نفوذ قرار گرفته است، در صورتي كه سلول تعبيه شده ي با نقطه چين به آساني تأثيرپذير مي باشد ناحيه ي سط 4 از دور با سط 1 و سط 3 ارتباط پيدا مي كند.


شکل 7                                             شکل 8

بايد در نظر داشت كه اين نقوش نمودار وضعيت هاي موقت آدمي هستند و بر اثر نيروهاي تحركي پيوسته در معرض دگرگوني مي باشند. به عبارت ديگر، به اعتقاد لوين، خصال و صفات و عادات مختلف شخصيت ثبات و دوامي ندارند و پايدار نمي مانند. عده ي نواحي يا سلولها دائماً در حال كم و زياد شدن هستند و خطوط مرزي آنها هم به مناسب موقع و مقام سست يا سخت مي گردند. عده ي مناطق در فضاي زندگي بسته به عده ي امور رواني است كه در هر زمان معين وجود پيدا مي كنند. مثلاً چنانكه احساس گرسنگي تنها امر موجود باشد، انوقت ناحيه ي شخص دروني ( ش د ) فقط داراي يك منطقه خواهد بود. ولي اگر علاوه بر گرسنگي احتياج باشد به اينكه كاري انجام گردد، آن گاه آن ناحيه به دو منطقه تقسيم خواهد شد. و بر همين قياس … همچنين اگر در محيط رواني فقط دو امر موجود باشند. مثلاً كار و بازي- آن وقت آن محيط دو منطقه خواهد داشت، و اگر امور بيشتري در ميان باشند به همان نسبت تقسيمات محيط افزايش خواهند يافت.

نياز و ارزش:

عمده ترين امور ناحيه ي شخص دروني نياز (18) خواهند بود، در صورتي كه امور محيط رواني ارزش (19) نام دارند. هر نيازي يك سلول جداگانه اي در ناحيه ي شخص دروني دارد، و هر ارزشي ناحيه ي جداگانه اي را در محيط رواني تصرف كرده است.

حركت و ارتباط:

در محيط روان شناسي عبور از يك ناحيه به ناحيه ي ديگر را لوين حركت مي خواند. اين حركت ممكن است مادي و بدني باشد، يعني در فضا صورت گيرد؛ يا رواني باشد. شخص از نظر رواني به هر منطقه اي از مناطق محيط رواني كه نزديكتر باشد اثر آن منطقه در او بيشتر خواهد بود، يعني حركت به سوي آن منطقه آسانتر صورت خواهد گرفت. مثلاً دانشجو با اينكه در كلاس درس نشسته و ظاهراً به درس استاد توجه دارد، ممكن است خود را در ميدان بازي فوتبال ببيند، يا به مناسبت شنيدن جمله اي يا كلمه اي به ياد يكي از دوستان كه تازه ازدواج كرده است بيفتد. اين انتقال فكر از ناحيه اي به ناحيه ي ديگر رالوين حركت (19) مي خواند. حل يك مسأله ي رياضي، يا فهم كردن يك مطلب علمي، يا قبول عضويت در فلان انجمن، يا گرفتن رتبه در اداره و نظاير آن نمونه هايي از انواع حركت هستند.
هر قدر دو ناحيه ي بيشتر با يكديگر نزديكي و ارتباط و قابليت نفوذ متقابل داشته باشند. حركت ميان آنها آسانتر صورت مي گيرد. البته عوامل تحركي هم، چنانكه بعد خواهيم ديد، در اين كيفيت دخالت دارند.
مناطق مختلف شخص ( ش ) با يكديگر در ارتباط هستند. منطقه ي احساس با منطقه ي سلولهاي دروني و سلولهاي دروني با سلولهاي مركزي و سلولهاي شخص دروني ( ش د ) با يكديگر ارتباط دارند. چگونگي اين ارتباط، هم با خطوط مرزي و اموري كه واسطه قرار گرفته اند بستگي دارد و هم با عوامل مختلف تحركي.
حركت و ارتباط، يعني رفتار آدمي يا رويدادهاي زندگي او كه نتيجه ي عمل متقابل امور ( هر منطقه اي نمودار يك امر است ) هستند تابع سه اصل مي باشند: ارتباط، واقعيت، همزماني.

1- اصل ارتباط: (21)

هيچ امري ( منطقه اي ) نمي تواند به تنهايي سبب رفتار ( رويداد ) شود؛ بلكه هر رفتار يا رويداد مستلزم وجود لااقل دو امر است كه با هم ارتباط داشته باشند. مثلاً بايد شخص و محيط همكاري داشته باشند تا حركتي صورت بپذيرد.

2- اصل واقعيت:(22)

موجبات رفتار انسان ( رويدادها ) امور واقعي هستند نه امور احتمالي، يعني نه اموري كه در آينده ممكن است به وقوع بپيوندد ولي فعلاً ناموجود هستند.

3- اصل همزماني:(23)

اموري موجب رفتار هستند كه در زمان حال وجود داشته باشند. اموري كه درگذشته بوده اند ولي ديگر نيستند تأثيري در زمان حال ندارند. بنابراين امور مربوط به دوران خردسالي و كودكي در رفتار و اعمال فرد بزرگسال بي اثرند، مگر اينكه در طي سالهاي گذشته به وجهي از وجوه باقي مانده باشند. به عبارت ديگر از احساسات عاطفي و افكار… گذشته و همچنين از آينده- آنچه كه در زمان حال ذهن آدمي را فراگرفته اند در رفتار او تأثير دارند.
حركات، به معني كه لوين به آنها مي دهد، ممكن است واقعي باشند يا خيالي. مثلاً دراز كردن دست براي برداشتن چيزي حركت است، و خيال برداشتن آن چيز نيز حركت است. حركت در امور خيالي خيلي آسانتر صورت مي گيرد، يا به عبارت ديگر، هر قدر آدمي از واقعيت دورتر باشد خطوط مرزي مناطق مختلف قابليت نفوذشان بيشتر خواهد بود.

تحرك شخصيت

نقشه ي فضاي زندگي ( ف )، يعني شخص و محيط رواني او ( ش+م )، چنانكه به اجمال بيان گرديد، شامل همه ي اموري است كه دانستن آنها براي بيش بيني رفتاري كه ممكن است روي دهد لازم خواهد بود. ولي همان گونه كه نقشه ي راه نمي تواند معلوم بدارد كه ما فعلاً به چه مسافرتي تصميم خواهيم گرفت، نقشه ي مفصل فضاي زندگي نيز قادر نيست به اينكه نشان دهد آدمي در شرف اتخاذ چه تصميمي است. براي اين نوع اطلاع مفاهيم تحركي ضرورت دارند. عمده ترين اين مفاهيم را لوين عبارت مي داند از نياز، تنيدگي، ارزش نسبي و نيروي فشار، به بياني كه خواهد آمد.

نياز:

ميل به دست آوردن چيزي يا وصول به مقصود و هدفي، نياز خوانده مي شود. نياز ممكن است بدني باشد، مانند گرسنگي، تشنگي، ميل جنسي … يا بدني نباشد، مانند ميل رسيدن به فلان مقام، يا به انجام دادن فلان كار، يا به دانستن فلان مطلب … بنابراين واژه ي نياز از حيث معني مترادف است با واژه هاي محرك، انگيزه، ميل، امر الزام آور، و نظاير آن.
لوين نيازها را از شماره بيرون مي راند، و بهرحال از دادن فهرست آنها خودداري مي كند و معتقد است به اينكه هر نيازي امري است معين و ممتاز تا زماني كه با تمام ويژگيها و جزئياتش توصيف نشده است كسي نمي تواند از نظر روان شناسي به واقعيت آن پي ببرد. لوين نيازها را دو دسته مي كند. يك دسته نيازهاي واقعي و دسته ي ديگر شبه نيازها. نيازهاي واقعي ناشي از حالت دروني خود شخص هستند، مانند نياز به غذا ( رفع گرسنگي )، در صورتي كه شبه نياز قصد و نيت خاصي را مي رساند، مثلاً رفع گرسنگي در فلان رستوران معين. لوين معتقد است كه بسياري از نيازهاي آدمي را عوامل اجتماعي تعيين مي كنند.
نياز حالتي است اختصاصي شخص ( ش ) و مركزي است كه ساير مفاهيم يا عوامل تحريكي كه خواهند آمد، ناشي از آن هستند. مهمترين اين عوامل عبارتند از تنيدگي، ارزش نسبي و نيروي فشار.

تنيدگي:

نياز در منطقه اي از شخص دروني ( ش د ) ظهور مي كند و موجب تنيدگي (24) آن منطقه نسبت به مناطق ديگر مي شود، و از اين رو تعادل شخص را بر هم مي زند و چون اين تعادل بايد دوباره برقرار گردد، تنيدگي موجود به مناطق ديگر سرايت مي كند و طبق قانون فيزيكي ظروف مرتبطه، در همه جا پخش مي شود و تعادل صورت مي گيرد. اين تعادل، يعني يكسان شدن تنيدگي، فعاليت رواني خوانده مي شود. به يادآوردن چيزي، انديشيدن، عملي انجام دادن … فعاليت هاي رواني هستند.
اگر بخواهيم، يعني نياز داشته باشيم به اين كه مطلبي را بفهميم يا كلمه اي را بياد آوريم، اين امر در منطقه اي تنيدگي به وجود مي آورد و حافظه و عاقله ( هوش و خرد ) به كار مي افتند تا اينكه كلمه به ياد بيايد يا مطلب فهميده شود ( فعاليت رواني )؛ در اين هنگام تنيدگي از بين مي رود. در شكل 14 تنيدگي كه در منطقه ي الف به وجود آمده است در شكل 16 به مناطق ديگر، كه تنيدگي كمتري داشته اند و خطوط مرزي آنها مقاومتي به خرج نمي داده است، سرايت كرده است. يعني فعاليت رواني صورت گرفته و تعادل برقرار گرديده است.
چگونگي پخش شدن تنيدگي بستگي دارد به قابليت نفوذ خطوط مرزي كه تنيدگي در آنجا به وقوع پيوسته است، و همچنين به درجه ي مقاومت مناطق ديگر. هر قدر مقاومت كمتر باشد پخش تنيدگي آسانتر و بهتر صورت مي گيرد. اگر خطوط مرزي تنيدگي سخت و مقاوم باشند و يا اگر تنيدگي به همان شدت در مناطق ديگر موجود


شکل 9                                             شکل 10

باشد، تنيدگي مزبور نمي تواند پخش گردد، بلكه در محل خود محصور و محبوس باقي مي ماند ( شكل 16 ).


شکل 11                                             شکل 12

بايد در نظر داشت كه تنيدگي مستقيماً باعث حركت نمي شود. ظاهر اين است كه وقتي نيروي ناشي از شخص دروني ( ش د ) به قسمت حسي و حركتي ( ح ك ) رسيد فوراً حركت به وقوع مي پيوندد. لوين اين عقيده را ندارد و مي گويد تنيدگي كه بر خطوط مرزي شخص ( ش ) فشار مي آورد نمي تواند موجب حركت شود، بلكه نياز كه ايجاد تنيدگي كرده است با بعضي از خصوصيات محيط رواني و ارزشهاي نسبي آن محيط بستگي دارد و اين محيط رواني است كه نوع حركتي را كه صورت خواهد گرفت معين مي كند.

ارزش نسبي: (25)

مناطق محيط رواني هر كدام نسبت به نيازمنديهاي شخص ( ش ) داراي جاذبيت و ارزشي هستند. اين ارزش ممكن است مثبت باشد يا منفي. مثبت است اگر وقتي شخص متوجه آن شود و به آن برسد تنيدگي او رفع گردد يا تخفيف يابد، مانند منطقه اي كه محتوي خوراكي است براي شخص گرسنه ( شكل 17 ).


شکل 13

ارزش نسبي منفي است اگر نتواند نياز و تنيدگي را از ميان ببرد، بلكه احياناً سبب تشديد آن گردد. مانند وجود سگ در منطقه اي از محيط براي كسي كه از سگ وحشت دارد ( شكل 18 ). ارزشهاي نسبي مثبت جلب كننده اند ارزشهاي نسبي منفي دور كننده.

نيروي فشار:

هرگاه نيروئي با شدت كافي بر روي شخص فشار بياورد، حركت به وقوع مي پيوندد. اين نيرو كه برخلاف نياز و تنيدگي جايش در محيط رواني است سه خصوصيت دارد كه عبارتند از جهت، شدت و هدف. اين سه خصوصيت را لوين بر روي هم با واژه ي وكتور (26) تغيير مي كند و ما در برابر آن نيروي فشار به كار مي بريم. نيروي فشار بستگي مستقيم با ارزش نسبي دارد: هرگاه ارزش نسبي منطقه اي از محيط رواني مثبت باشد نيروي فشار به آن جهت توجه مي دهد، و اگر آن ارزش منفي باشد، نيروي فشار به جهت مخالف متوجه مي سازد. درجه ي شدت نيروي فشار متناسب است با شدت ارزش نسبي و با فاصله ي رواني ميان شخص و آن ارزش، و همچنين با درجه ي نيروي ساير ارزشهاي نسبي.
حاصل اينكه نياز حالتي است كه باعث حركت شخص، يعني باعث عمل او مي شود به اين ترتيب كه نخست ايجاد تنيدگي مي كند، بعد ارزشهاي نسبي را به نظر مي آورد و سبب به كارافتادن نيروي فشار مي گردد.

دگرگوني هاي محيط رواني:

تغييراتي كه به دلائل مختلف، به خصوص بر اثر انديشه هاي تازه، در چگونگي تنيدگيها روي مي دهند- مانند هنگامي كه شخص راه تازه اي براي حل مشكل خود يافته، يا امر فراموش شده اي را بياد آورده، و يا چيز تازه اي در محيط كشف كرده است- مانع هستند از اينكه محيط رواني يكدست و يكنواخت ثابت بماند، بلكه پيوسته در آن تغييراتي به وجود مي آورند. ظهور عوامل خارجي ناشي از قسمت هاله وار محيط خارج، نيز در تغيير وضع محيط رواني بي تأثير نيست.
تغييراتي كه به علل ياد شده در محيط رواني و مناطق مختلف آن روي مي دهند به چهار وجهند، بدين قرار:
1- ارزش نسبي منطقه ممكن است از حيث كميت يا كيفيت تغيير كند. مثلاً از درجه ي منفي بودن آن بكاهد و بر درجه ي مثبت بودن آن بيفزايد، يا برعكس ( كميت ). يا اگر ارزش نسبي منفي است مثبت گردد ( كيفيت ).
2- نيروي فشار ممكن است از حيث شدت يا از حيث جهت، يا از هر دو جهت تغيير يابد.
3- خطوط مرزي ممكن است محكمتر يا ضعيفتر شوند، يا پديد آيند و يا ناپديد گردند.
4- در صفات ويژه ي يك منطقه، مثلاً در سستي يا سختي آن، ممكن است دگرگوني روي دهد.
حركت – با مجموعه ي مفاهيم يا عناصري كه به دست داده شد مي توان رفتار معيني را با يك طرح موضع شناسي ( توپولوژيك )، يعني با شكلهائي، مجسم نمود.
فرض كنيم كودكي از جلوي مغازه ي شيريني فروشي كه بستني هم دارد مي گذرد و ميل به بستني مي كند. بستني در او نيازي ايجاد مي نمايد، و اين نياز سه نتيجه به بار مي آورد:
الف- نيروئي رها مي كند و بر شدت تنيدگي، در منطقه اي از مناطق شخص دروني ( ش د ) كه مربوط به تمايل به بستني است، مي افزايد.
ب- به منطقه ي محيط رواني كه بستني آنجا قرار دارد ارزش نسبي مثبت مي دهد.
ج- نيروي فشار به وجود مي آورد و كودك را به سوي بستني مي كشاند. در اين هنگام سه مورد ممكن است پيش بيايد:
1- كودك پول دارد، داخل مغازه مي شود و بستني مي خرد. ( شكل 19 )
2- كودك پول ندارد، خط مرزي ميان او و بستني بسيار محكم و غيرقابل عبور است. ( شكل 20 ). كودك مي تواند خود را به بستني نزديك كند ولي به آن دسترسي ندارد.
3- كودك به خود مي گويد « بروم از مادرم پول بگيرم و با آن پول بستني بخرم. » در مورد سوم نياز تازه اي به وجود مي آيد كه عبارت است از گرفتن پول از مادر. اين نياز


شکل 14                                             شکل 15

جديد به نوبه ي خود موجب تنيدگي مي شود و به دنبال آن « نيروي فشار » و « ارزش نسبي » پديد مي آيند.
كودك كه نزد مادر مي رود يا از او پول مي گيرد و برمي گردد به مغازه و بستني مي خرد، ( شكل 21 ). يا اينكه مادر به او پول نمي دهد و در اين صورت ممكن است كودك نزديكي از دوستانش برود و از او پول قرض كند ( شكل 22 ). در اين شكل حدود مرزي كه با خط درشت رسم شده است نشان مي دهد كه حركت به سوي ناحيه اي كه مادر در آنجا است ميسر نيست.


شکل 16

هر يك از اين شكل ها حركت را در موردي معين نشان مي دهد.
فعاليت هاي رواني هميشه به سادگي مثال بالا نيستند ولي هر قدر پيچيده و بغرنج باشند مي توان آنها را با افزودن مناطق محيطي و خطوط مرزي با درجات مختلفي از سستي و سختي و نيازهاي اضافي و متعلقات آنها- يعني « نيروي فشار » و « ارزشهاي نسبي » و جز آن … در نظر آورد و ترسيم نمود.

بازگشت به حال تعادل:

چنانكه پيش از اين اشاره شد حركت وسيله ي برقراري تعادلي است كه ظهور نيازي آن را بر هم زده بوده است. اين حركت ممكن است مناسب باشد و تعادل را برقرار كند، مانند مثالي كه درباره ي كودك و بستني ذكر گرديد؛ يا تعويضي باشد، و آن در صورتي است كه دو نياز چنان با يكديگر بستگي دارند كه ارضاء يكي از آنها تنيدگي را كه نياز ديگر موجب شده است از بين مي برد؛ يا كاملاً خيالي باشد، مانند مورد كسي كه در عالم خيال به آرزوي خود مي رسد و تنيدگيش از بين مي رود و در او تعادل برقرار مي گردد. بسياري از خيالبافي ها به صورت داستان و رمان و نمايشنامه ها و فيلمهاي سينما … در مي آيند و غالباً سبب تخفيف تنيدگي هاي ما مي شوند.
هرگاه حد مرزي شخص دروني ( ش د ) و ناحيه ي حسي و حركتي ( ح ك ) بسيار قابل نفوذ باشد، چنانكه در كودك نوزاد چنين است، پخش تنيدگي به آساني صورت مي گيرد ( چنانكه نوزاد هنگامي كه گرسنه است به جنبش و حركت درمي آيد ). در بزرگسالان پخش تنيدگي دشوارتر صورت مي گيرد، زيرا خطوط مرزي و عوامل گوناگون ديگر ( شخصي، محيطي، اجتماعي ) مانع سهولت پخش آن مي باشند. هرگاه اين تنيدگي زياد باشد ممكن است در ناحيه ي حسي و حركتي انعكاس شديد داشته باشد، مثلاً بواسطه ي پرخاشگري و خشم نمودار گردد.

رشد و تحول شخصيت:

لوين از وراثت و رشد و تأثير آنها در تحول شخصيت به صراحت چيزي نمي گويد، زيرا آنها در قلمرو امور زيستي هستند و از اين رو بيرون از فضاي زندگي قرار دارند. با اينهمه او گاه بگاه از تأثير تغييرات بدني در فعاليتهاي رواني سخن به ميان مي آورد؛ ولي بيشتر توجه او به تغييراتي معطوف است كه در شخص و در محيط رواني او روي مي دهند.
رشد آدمي در نظر لوين كيفيتي است مستمر، و از اين رو تعيين مراحل آن دشوار خواهد بود. تغييرات مهم در حدود سه سالگي روي مي دهند. از آن پس تا سن نوجواني كودك دوراني را مي گذراند كه داراي ثبات نسبي است. بعد از نوجواني، جواني و بزرگسالي خواهد بود. تغييرات مهم در جريان اين رشد عبارتند از افزايش تعداد مناطق مختلف در شخص ( ش ) و در محيط رواني ( م ) او. همچنين از كاهش قابليت نفوذ خطوط مرزي مناطق مختلف. باري لوين رشد رفتار آدمي را تابع شخص و محيط رواني او مي داند ( رشد= ت ( ش م ).

كشمكش دروني، بازگشت، سطح آرزو:

از مفاهيم ديگري كه در نظريه ي لوين جلب توجه مي كنند كشمكش دروني، بازگشت و سطح آرزو هستند.

1- كشمكش دروني:

كشمكش دروني (27) سه نوع است: نزديكي دو امر با يكديگر، دوري دو امر از يكديگر، نزديكي و دوري دو امر نسبت به يكديگر. در مور اول آدمي دو چيز را در آن واحد مي خواهد و در برگزيدن يكي از آنها دچار اشكال است، مانند تمايل به تحصيل و به دست آوردن تخصص در دو رشته ي مختلف از علوم و دشواري در انتخاب يكي از آنها. در مورد دوم شخص به هيچيك از دو امر تمايل ندارد، ولي ناچار بايد يكي از آنها را برگزيند. مثال: كسي كه گرسنه است و دو نوع غذائي در دسترس دارد كه هيچكدام را دوست نمي دارد. در مورد سوم شخص چيزي را مي خواهد ولي براي به دست آوردن آن بايد از مرحله اي دشوار و نامطبوع بگذرد، مانند مورد كسي كه طالب رسيدن به مقامي است ولي براي وصول به آن، راهي جز مداهنه و تملق گوئي در پيش ندارد، و از اين عمل بسيار متنفر است و آن را دون شرافت انساني خود مي داند.

2- بازگشت و بازگشت نو:

بازگشت (28) در اصطلاح لوين رفتاري است اصيل كه درگذشته سابقه اي نداشته است. بنابراين يك عمل وحشيانه بازگشت محسوب مي شود اگر در گذشته چنين رفتاري از شخص سرنزده باشد. بازگشت نو (29) رفتاري را مي رساند كه در گذشته عين آن را شخص صورت داده باشد.
سطح آرزو- سطح آرزو (30) در نظر لوين پيش بيني هدف و مقصودي است كه شخصي براي آينده در نظر دارد و رسيدن به آن رضايت خاطرش را فراهم مي سازد هر چند كه اين احتمال باشد كه وصول به هدف هميشه اين نتيجه را حاصل نكند. لوين اين هدف را دو نوع ذكر مي كند، يكي هدفهاي عملي و ديگر هدفهاي آرماني. هدف عملي، چنانكه اسمش مي رساند، كاري است كه عملاً صورت مي پذيرد؛ هدف آرماني آن است كه ارزش ذاتي دارد و بجا آوردنش تحسين و تمجيد را ايجاب مي كند.

انتقاد نظريه ميداني لوين

نظريه ي لوين موافقان و مخالفاني دارد. مخالفان در انتقاد خود بخصوص مي گويند لوين با اين نظريه مطلب تازه اي نياورده است، بلكه فقط مسائل معلوم و روان شناسي را به صورت اشكال و علامات رياضي درآورده است ولي نه روي اين اشكال عمليات رياضي انجام داده است و نه اصول و قوانيني به دست داده است كه بتوانند براي پيشگوئي رفتار آدمي كمكي باشند. مثلاً نگفته است فلان فضاي زندگي فردي و گروهي اگر به فلان صورت باشد فلان نوع رفتار را موجب مي گردد. با اينكه محيط خارج چگونه انعكاسي در فضاي زندگي دارد. حتي فائده اي را كه در مقدمه ي اين بحث به آن اشاره كرديم- مبني بر اينكه به كار بردن اشكال هندسي ما را از استعمال الفاظ، كه غالباً نارسا هستند، بي نياز مي سازد- نيز مخالفان مورد ترديد قرار داده و گفته اند اين علامات و اشكال به خودي خود معنائي ندارند و براي توضيح آنها بناچار بايد به زبان توسل جست، يعني بايد الفاظ به كار برد. از اين روي كاري كه لوين كرده است. به اين مي ماند كه براي بي نيازي از نيروي انساني، ماشين هائي تعبيه مي كنند ولي براي مراقبت و حسن كار آنها ناچار به نيروي انساني توسل جويند.
اما مدافعان و طرفداران نظريه ي ميداني يادآور مي شوند كه اين نظريه درهاي تازه اي به روي روان شناسان گشوده و سبب شده است كه آنها درباره ي مناطق شخصيت و تعويض و سطح آرزو و كشمكش دروني و بازگشت و انگيزش انساني و جز آن دست به تحقيقات دامنه داري بزنند و تاريكي هائي را روشن سازند. تأثير اين نظريه در روان شناسي اجتماعي نمايان است. تحرك گروه كه در اين روان شناسي عنواني دارد ناشي از نظريه ي ميداني لوين است.
اينك براي نمونه به بعضي از اين تحقيقات اشاره مي شود.

تحقيقات تجربي درباره ي نظريه ي ميداني لوين

اين تحقيقات را نخست لوين خود و همكاران و نزديكانش شروع كردند و پس از آن، پژوهندگان و محققان ديگر در تأييد نظريه ي ميداني به آزمايشهاي گوناگون پرداخته و مي پردازند، و در نتيجه نكات بسياري از اين نظريه مربوط به مسائلي كه در چند سطر پيش به آنها اشاره شد مورد قبول قاطبه ي روان شناسان قرار گرفته و در روان شناسي كلاسي عنوان پيدا كرده است.
لوين براي اينكه نظريه ي خود را به آزمايش در آورد تدبيري انديشيده و مطلبي را به اين شرح بيان كرده است. مي گويد: فرض كنيد مقداري مكعب هاي چوبي به كودكي داده و از او خواسته اند با آنها خانه اي بسازد. نيت ساختن خانه در كودك پيدا شده است. اين نيت ( با نياز ) در منطقه اي از شخص دروني ( ش د ) حالت تنيدگي به وجود آورده است. پيش از آنكه كودك كارش را انجام دهد و تنيدگي او كامل از بين برود، از ادامه ي آن كار بازش مي دارند و اسباب بازي ديگري، مثلاً از جنس پلاستيك، به او مي دهند و مي گويند با اين وسائل جديد مثلاً يك اسب درست كند. نيت جديد، ساختن اسب، معينش اين است كه در شخص دروني منطقه ي ديگري به حالت تنيدگي درآمده است. به كودك فرصت مي دهند كار دوم را تمام كند؛ آن گاه او مجال دارد كار اول، يعني ساختن خانه را كه نيمه تمام گذاشته است به پايان برساند. اگر او دو نباله ي كار اول را نگرفت و آن را همچنان نيمه تمام باقي گذاشت، اين را مي رساند كه تنيدگي منطقه ي نخست ش د با انجام كار دوم از بين رفته است. در اين صورت گفته مي شود كه كار دوم عوض كار اول است يعني تعويض (31) صورت گرفته است. اما اگر كودك دنباله ي كار اول را بگيرد معلوم مي شود كه تنيدگي مربوط به آن كار با ساختن اسب از بين نرفته و همچنان باقي مانده بوده است. از اين رو گوئيم كار دوم « ارزش تعويضي » (32) نداشته است. اين معني در شكلهاي 23 و 24 نشان داده شده است. در شكل 23 دو منطقه با يك خط مرزي قابل نفوذ از هم جدا شده اند، و اين مي رساند كه تنيدگي ناشي از كار اول ( خانه سازي ) به آساني در سيستم كار پلاستيكي ( ساختن اسب ) پخش گرديده و از بين رفته است. در شكل 24 دو منطقه را خط مرزي بسيار ضخيم و سخت از هم جدا كرده و مانع است از اينكه تنيدگي ناشي


شکل 17                                              شکل 18

شکل 19                                              شکل 20

از مكعب هاي چوبي از آن عبور كند؛ پس چون باقي مانده است كودك را براي ساختن خانه به آنجا برگردانده است. براي اينكه نتيجه ي آزمايش ترديد ناپذير باشد لازم است به كودكاني كاري بدهند و در وسط كار، آنها را متوقف سازند و ببيند آيا براي به پايان رساندن آن كار اقدام خواهند كرد يا نه، يعني مطمئن شوند كه با متوقف ساختن كار، آيا تنيدگي باقي هست يا نيست.
اين گونه آزمايشهاي مربوط به تحقيق درباره ي تعويض، فراوان صورت گرفته و از جمله نتايجي كه به دست داده است يكي اين است كه هر قدر دو كار همانندتر باشند تعويض پذيري بيشتر خواهند داشت، و هر چه کار دوم انجامش دشوارتر باشد ارزش تعويضي او بيشتر خواهد بود ( البته در شرايط مساوي ). اما تشخيص همانندي دو كار و همچنين درجه ي دشواري. كار دوم چندان آسان نيست. ممكن است در اين باره نظر آزماينده و نظر آزمودني با هم فرق داشته باشند.
در نظريه ي ميداني لوين اين اصل آمده است كه خطوط مرزي سلولهاي منطقه شخص دروني ( ش د ) در كوته خردان (33) سخت تر از آن كودكان بهنجار است. اگر اين فرض صحيح باشد لازم مي آيد كه تعويض پذيري در كودكان كوته خرد كمتر از كودكان بهنجار باشد. آزمايشهائي كه كوپكه (34)، از پيروان لوين، صورت داده است، اين اصل را تأييد كرده اند. حتي كارهاي بسيار همانند، چون كشيدن شكل يك گربه روي كاغذي به رنگ قرمز و كشيدن شكل همان حيوان روي كاغذي سبزرنگ، كه از كوته خردان خواسته اند و در وسط كار اول آنها را متوقف ساخته و به كار دوم گماشته اند، ديده شده است كه آنها تقريباً هميشه پس از اتمام كار دوم به كار اول رجوع كرده و آن را هم به پايان رسانيده اند: اين مي رساند كه تنيدگي سيستم اول از ميان نرفته و عمل تعويض صورت نگرفته است. شكل هاي 25 و 26 نمودار اين معني هستند و نشان مي دهند كه در كودكان كوته خرد خطوط مرزي در منطقه ي شخصي دروني قابليت نفوذشان كم است و تنيدگي در يك منطقه پديد مي آيد قابل پخش در مناطق ديگر نيست. برعكس آن است در كودكان بهنجار كه مناطق قابل نفوذ بيشتري دارند ( شكل 26 ). علاوه بر اين لوين معتقد است كه عده ي سلولهاي منطقه ي شخص دروي ( ش د ) در كودكان بهنجار خيلي بيشتر است تا در كودكان كوته خرد، چنانكه در شكل ها ديده مي شود.


شکل 21                                              شکل 22

شکل 23                                              شکل 24

شکل 25                                              شکل 26

درباره ي اصل تعويض مطالعات و تحقيقات فراوان صورت گرفته است. آنچه در بالا بيان گرديد خلاصه ي قسمتي از آن تحقيقات است. براي يك نظر اجمالي به كارهاي تجربي لوين و همكارانش مي توان به كتاب او موسوم به « كتاب روان شناسي كودك » مراجعه نمود.
در پايان ناگفته نماند كه رسالات و مقالات و كتابهائي كه در انتقاد نظريه ي لوين انتشار يافته است دلالت بر اهميت اين نظريه دارند. زيرا اهميت يك نظريه ي علمي به مقدار بحث و گفتگوئي است كه آن نظريه ميان موافقان و مخالفان خود به وجود مي آورد.

پي‌نوشت‌ها:

1- kurt Lewin
2- Freiburg
3- Gestalt
4- Wertheimer
5- kohler
6- Stanford
7- Cornell
8- گشتالت در روان شناسي به اين معني است كه هرچيزي را هيأت كلي كه شامل ان چيز است تعيين مي كند. به عبارت ديگر، چگونگي ادراك هر چيز را روابط ميان اجزاء آن چيز و ميدان ادراك تعيين مي نمايند نه خصوصيات و صفات آن اجزاء.
9- Field Theory
10- Topology
11- Dynamic Psychology
12- اصول روان شناسي توپولوژيك. چاپ نيويورك 1936
Principle of Topological Psychology
13- در اصطلاح لوين لفظ انگليسي Fact كه ما از آن به كلمه ي امر تعبير مي كنيم اطلاق مي شود هم به چيز محسوس و هم به چيزي نامحسوس كه وجودش را چيزي محسوس برساند. واژه ي Event كه حادثه يا رويداد باشد در نظر لوين نتيجه ي عمل چند امر است. چنانكه مثلاً يك ليوان آب و يك فرد آدمي هر كدام يك امر هستند جدا از يكديگر؛ ولي وقتي آب از طرف آن فرد نوشيده شود حادثه يا رويداد ( Event ) به وجود مي آيد.
14- Differentiated Person
15- Peripherial cells
16- Central cells
17- Nearness- remotness
18- Needs
19- Valences
20- Locomotion
21- Principle of relatedness
22- Principle of concreteness
23- Principle of contemporaity
24- Tension
25- Valence
26- Vector
27- Conflict
28- Regresion
29- Retrogression
30- Level of aspiration
31- substitution
32- Substitution value
33- Feable minded
34- kopke

منبع مقاله :
سياسي، علي اکبر؛ (1390)، نظريه هاي شخصيت يا مکاتب روانشناسي، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم