Complexe de castration

* عقده عبارت از مجموعه ی ساخته و پرداخته ای از تصورات است یا به عبارتی دیگر «مجموعه ای است خاص از افکار و علایقی که دارای قدرتی عاطفی باشند». فروید با ابداع تعبیری چون عقده ی کسترسیون(1)، یعنی محرومیت از ذَکَر، بر آن است که نشان بدهد چگونه جمعی از تصورات، احوال قلبی و اعمال گرد هم می آیند و در رابطه با اضطراب از کسترسیون در یکجا جمع می شوند و چنین عقده ای را در رابطه با وحشتی خیالی در از دست دادن آلت جنسی (ذَکَر) به وجود می آورند.

** فروید تعبیر عقده ی کسترسیون را برای اولین بار در مورد مطالعه ی ترس مرضیِ کودکی به نام هانس(2)(1908)به کار برد. در این نوشته فروید آن را در داخل گیومه می گذارد. در عارضه ی اصلی کودک یعنی در ترسِ مرضی* او می بینیم که خطر از دست دادن آلت جنسی به صورتی رمزی و سمبلیک در واقعیت خارجی کودک رخنه کرده موجب هراس او می شود.
به نظر فروید، اساس عقده ی کسترسیون را باید از یک سو در نظریه ی کودکان در باب جنسیت جست و جو کرد (چه آن ها تمامی افراد را واجد آلت تناسلی مردانه می دانند) و از سوی دیگر در کشف تفاوت جنسی شان با جنس مخالف. کشف این تمایز حالتی دوگانه در کودک پدید می آورد، زیرا با نظریه ی او در مورد شمول ذَکر مطابقت ندارد. لذا شکافی میان آن چه می بیند و پیشداوری اش در مورد عمومیت ذَکر ایجاد می شود. اما در هنگام تشکل رابطه ی ادیپی کودک با پدر است که عقده ی کسترسیون معنای حقیقی خود را به دست می آورد. لذا کسب قاطع معنای آن جنبه ی مابَعدی(3) دارد.
فرایند کسترسیون نتیجه ای از عقده ی ادیپ* است. زمانی کودک همچون ادیپ شهریار به تهدید به کسترسیون از طرف پدر مواجه می شود که رانش او به سوی مادر کشانده شده باشد. به عبارت دیگر، کودک از وجود پدر «استفاده» می کند و رابطه ی خود را با کسترسیون یعنی ترس از محرومیت از آلت جنسی مورد تجربه قرار می دهد. لذا تعارضی نارسیسیستی میان این عضو بدن و تحریکات آرزومندانه ی کودک ایجاد می شود. کودک برای «نجات دادن» ذَکَر است که منطق انصراف از آرزومندی را می پذیرد. این امر البته حاصلِ فرایندِ درونی ساختن ساحَت لوامه یا فرامَن* توسط کودک است، چه این ساحَت با چنین تهدیدی از هیچ گونه بی رحمی نسبت به طفل حذر نمی کند. همچنین باید به خاطر داشت که کسترسیون ممکن است برای فرد به صورت لذتی دربیاید و از او موجودیتی درد جو (مازوشیست)(4) بسازد، به نحوی که اضطراب حالت تمتع* را برای او پیدا کند.
فروید فرض را بر این می گیرد که مرحله ی ذکری میان دختران و پسران مشترک است. خصوصیت این مرحله اعتقاد به «اولویت ذکر»است. دو شق برای کودک وجود دارد: یا فرد دارای عضو جنسی مردانه است یا این که آن را از دست داده است. پسران هنگامی به عقده ی کسترسیون نائل می آیند که عقده ی ادیپ خود را حل کرده باشند. حال آن که برای دختران عقده ی کسترسیون حالت ورود آن ها را به عقده ی ادیپ دارد. عقده ی کسترسیون، یعنی ترس از محرومیت از ذکَر، نزد دختران به صورت میل به داشتن آن درمی آید و موجب قرابت آن ها نسبت به پدر می شود. اضطرابِ از دست دادن عشق نزد زنان معادل اضطراب از کسترسیون نزد مردان است، امری که وابستگی عاطفی آنان را نسبت به مردان تشکیل می دهد.

*** ساحت کسترسیون به ذات آدمی اشاره دارد. از این روست که فروید برای آن اهمیتی بسزا قائل بود، حال آن که امروزه روان کاوان بدان گرایش دارند که آن را جزو فرایند جدایی کودک از پدر و مادر بدانند.(5)

پی‌نوشت‌ها:

1. Kastrationkomplex (به آلمانی)
2.Hans
3.Dans l’après coup(Nachträglichkeit)
4.Masochiste
5.البته این امر در مورد پیروان لکان صادق نیست. نزد لکان، اولویت ذَکر و فرایند مترتب بر آن، یعنی کسترسیون، جزء لایتجزای ماهیت انسانی است و شرط اساسی را در دسترسی به زبان تکلم تشکیل می دهد.
هم از این روست که لکان ذات آدمی را در برزخ وجودی او می داند(تفصیل این مطلب در کتاب مبانی روان کاوی، فروید- لکان آمده است)- م.

مراجع:
-زیگموند فروید، تحلیل ترس مرضی کودکی پنج ساله (1909).
-زیگموند فروید، انحطاط عقده ی اودیپ (1923).

منبع مقاله:
اسون، پل-لوران؛ (1386)، واژگان فروید، ترجمه: کرامت موللی، تهران: نشر نی، چاپ سوم.