با یک فرد افسرده چگونه برخورد نکنیم!؟

بارها شنیده ایم که خشونت همیشه آشکار نیست. یکی از انواع خشونت های خانگی که کمتر به آن پرداخته شده است، سوءرفتار با اعضای بیمار خانواده است. بیماری هم همیشه به شکل از کار افتادگی عضو سالمند خانواده یا بیماریهای رایج جسمی نیست. گاه عزیزان ما به هر دلیل دچار بیماریهایی میشوند که نخست روح و روان آنها را مورد هدف قرار میدهند و بعد به شکل سایکوسوماتیک تاثیر سوء خود را بر اندامهای مختلف یا سلامتی کل بدن نشان میدهند.

وقتی پای یکی از اعضای خانواده شکسته، یا یکی عمل جراحی کرده، یا دچار جراحت یا بیماری در اندامهای ظاهری شده است ،تکلیف اعضا خانواده غالبا مشخص است. اما وقتی پای اختلالات روحی مثل اضطراب، فوبیا، و رایج ترین آنها افسردگی به میان میاید، کار به این سادگیها نیست. افسردگی بیماری است که با وجود رواج بسیار زیاد، میزان آگاهی در مورد آن اندک است. اطرافیان نمیدانند با فرد افسرده چه کنند، نمیدانند اصلا او را چه میشود؟ نمیدانند کی خوب میشود؟ نمیدانند آیا اصلا خوب میشود؟ نمیدانند برای درمانش باید چکار کنند. از سوی دیگر زندگی با فردی که دارای افسردگی مزمن است، کار بسیار شاقی است که در بلند مدت کل سیستم خانواده را دچار نقص میکند. آنجاست که ممکن است در بعضی خانواده ها، تحمل ها به پایان برسد و شروع به بدرفتاری با عضو افسرده خود بکنند، بطوری که انگار کنترل بیماریش را خود او در دست دارد. اینهم نوعی از خشونت پنهان خانگی است.

خانواده درمانی برای افرادی که دچار افسردگی کلینیکی هستند، یک ضرورت است که اغلب مورد غفلت قرار میگیرد. افراد خانواده ، در بهبود یا تشدید افسردگی نقش بسزایی دارند. متاسفانه عدم همکاری افراد خانواده ، فرایند درمان افسردگی را طولانیتر و گاه نزدیک به غیر ممکن میکند. علت این مسئله هم بی مسئولیتی یا بدجنسی آنها نیست. علت به سادگی، ناآگاهی در ابعاد مختلف است. در حال حاضر بیش از 15 ملیون نفر در امریکا دچار افسردگی مزمن هستند. احتمالا این عده در میان 15 ملیون خانواده به سر میبرند. در مورد کشور ایران آمار رسمی که به شیوه علمی تهیه شده باشد، پیدا نکردم ولی در منابع مختلف ایران گاه پس از عراق دومین و گاه پس از عراق و افغانستان سومین کشور افسرده جهان به شمار میرود که زیاد هم دور از ذهن نیست. به این ترتیب در ایران هم میلیونها خانواده با مشکل افسردگی حداقل یک عضو خود، دست به گریبان هستند. آیا خانواده ها اطلاعات کافی در مورد این بیماری و راههای برخورد با آن را دارند؟

خود واژه افسردگی، در این میان نقش مخربی دارد. آنچه از شنیدن این واژه به ذهن میرسد، این است که افسردگی یک حالت روحی روانی شامل غم بسیار عمیق است. در حالی که افسردگی یک بیماری زیستی مثل سایر بیماریهای افراد ممکن است در طول زندگی به آنها مبتلا شوند، به شمار میرود.درست است که افسردگی با میزان استرس در زندگی، عوامل اقتصادی-اجتماعی، سوءرفتار، و تراما ارتباط دارد، ولی نهایتا یک بیماری بیولوژیک است که در اغلب موارد پایه های ژنتیک دارد. در میان مراجعین من لااقل تعداد کسانی که به این مطلب آگاهی داشتند، بسیار اندک است.

امکان درمان یک فرد افسرده، بدون مراجعه به روانشناس و روانپزشک تقریبا وجود ندارد. منظور از فرد افسرده در اینجا، کسی است که از لحاظ کلینیکی توسط یک متخصص دچار افسردگی مزمن تشخیص داده شده است. معضل دیگری که در این میان وجود دارد، تصور غلط مردم نسبت به افسردگی است. بسیار دیده شده که افراد به راحتی خود و یا نزدیکان خود را افسرده خطاب میکنند. غمگینی با افسردگی متفاوت است. تشخیص افسردگی کار یک روانپزشک یا یک روانشناس بالینی است و یک فرد باید هفت مورد از نه معیار افسردگی را حداقل به مدت دو هفته متوالی داشته باشد و در نتیجه آن موارد باید حداقل در یکی از حوزه های زندگی دچار افت کارکرد آشکار شده باشد.

از خانواده ها نمیتوان انتظار داشت که عضو افسرده خود را درمان کنند. ولی میتوان به آنها آموزش داد تا به بهبود فرد افسرده کمک کنند یا لااقل کاری نکنند که حال او بدتر بشود. متاسفانه مورد سوم در خانواده کم و بیش رایج است و علت آن همانگونه که قبلا گفته شد، عدم آگاهی است. اولین چیزی که این خانواده ها باید بدانند، این است که افسردگی ربطی به اخلاق فرد، ایمان به خدا، و اراده او در زندگی ندارد. هرکسی میتواند دچار افسردگی شود. پس از اشراف به این مطلب، بیاد داشته باشید که هرگز جملات ذیل را به یک فرد افسرده نگویید:

1- چرا به خودت کمک نمیکنی؟ تا خودت نخواهی افسردگی رهایت نمیکند. اینها همه تلقین است!
اطرافیان یک فرد افسرده همیشه از میزان انفعال او گله مند هستند. در جهانی که بطور مداوم شعارهای موفقیت ، اراده و تلاش به گوش همه میرسد، گفتن جملات فوق به یک فرد افسرده، دور از ذهن نیست. ولی باید بدانید که آنها تاثیر منفی زیادی بر او میگذارند. اعتماد بنفس و تصور از خود آنها، که در اثر افسردگی، خود بخود افت کرده است، با شنیدن این حرف به مراتب بدتر خواهد شد. باور کنید یک فرد افسرده نمیتواند آنطور که شما میگویید به خودش کمک کند. نخواستن در کار نیست.

2- آخر دردت در زندگی چیست؟نونت کمه؟ آبت کمه؟ باید خوشحال باشی که ….
مکانسیم های بیوشیمیایی مغز در زمان افسردگی به گونه ای عمل میکنند که بیمار فقط روی موارد منفی زندگی خود و دنیا تمرکز میکند.تعداد بیماران افسردگی که دارای ثروت، شهرت، دانش، و قدرت زیادی هستند، اصلا کم نیست. آنها هم فکر میکنند که خیلی بدبخت هستند و کاری به نظر شما در این مورد ندارند! مشاوره روانشناسی در این میان میتواند کارساز باشد، ولی شنیدن این جملات، حتی از زبان روانشناس، فقط حال بیمار را بدتر میکند و به او احساس گناه میدهد.

3- یکوقت دارو نخوری ها!
بسیاری از بیماران افسردگی، از ترس این باور عمومی غلط که داروهای روانپزشکی اعتیاد آور است و اثرات سوء آنها از فوایدشان بیشتر است، از مراجعه به متخصص اکراه دارند. واقعیت این است که نتایج تحقیقات بی شمار در سراسر دنیا نشان داده است که منافع استفاده از داروهای روانپزشکی بویژه در موارد افسردگی، از عوارض جانبی آنها بسیار کمتر است. نرخ درمان افسردگی در بیمارانی که دارو مصرف کرده بودند، گاه تا 80 درصد گزارش شده است. البته دارو درمانی به تنهایی کافی نیست و سبک زندگی هم در این میان بسیار موثر است. با این وجود در موارد افسردگی کلینیکی درمان بدون دارو اگر غیرممکن نباشد بی نهایت مشکل است. در کنار این ترس موهوم از دارو، برای خیلی از آنها مراجعه به یک غریبه و صحبت درباره مسائل خصوصی زندگیشان، بویژه در جوامع جمعگرا مثل ایران، مشکل است. چاره این مسئله هم مراجعه به یک روانشناس یا مشاور متخصص و مجاز است که پیش از درمان، بتواند یک رابطه گرم و ایمن را با بیمار برقرار نمیاد.

4- حال تو آنقدرها هم بد نیست! فلانی را ببین…
اصولا مقایسه با دیگران در مورد افسردگی کار خوبی نیست. افسردگی یک وضعیت کاملا شخصی است که از نفر به نفر میتواند متغیر باشد. نه تنها در مورد افسردگی ، بلکه در تمام موارد زندگی، صحبت هایی که رنج فرد را دست کم میگیرند، هیچ کمکی به او نمیکنند.

5- انقدر منفی باف نباش! حال همه را بد کردی!
زندگی در کنار یک فرد افسرده، اصلا آسان نیست. خلق و خوی اطرافیان بر انسان تاثیر دارد. گاه و بیگاه حوصله افراد خانواده از اینهمه اشک و آه و منفی بافی و بی حوصلگی عضو افسرده شان سر میرود و آشکارا به او اعتراض میکنند. واقعیت این است که یک فرد افسرده بدون این اعتراضها هم دل چندان خوشی از خودش ندارد و احساس بیهودگی و سرباری میکند. با شنیدن این حرفها ، احساسات مذکور در او به مراتب بدتر بروز میکند و افسردگیش شدیدتر میشود. افراد افسرده احساس تنهایی میکنند. وقتی از نزدیکان خود جملاتی از این دست را می شنوند، اغلب آنها سعی میکنند از دیگران دوری کنند تا افسردگیشان به آنها سرایت نکند و در نتیجه حالشان بدتر میشود.

بهترین کمکی که اطرافیان نزدیک یک بیمار افسرده میتوانند به او بکنند، فراهم کردن بهترین موقعیت های درمانی (مربع دارودرمانی، روان درمانی شامل خانواده درمانی، ورزش و تغذیه سالم) در کنار عشق بی قید و شرط، حمایت عاطفی، عدم قضاوت، عدم ارائه واکنشهای شخصی به رفتارهای آزارنده آنها، و کسب آگاهی هرچه بیشتر در این مورد است. در خاتمه باید به خانواده افراد افسرده توصیه کرد که مواظب سلامت روان خود باشند و در میان طوفان افسردگی عزیز خود، مراقبت از خود را به دست فراموشی نسپارند.