Narcissisme

* این اصطلاح که به افسانه ی نارسیس نوشته ی اُوید(1) بازمی گردد، حاکی از نوعی انحراف جنسی است که به واسطه ی آن فرد خود یا کالبد خویش را به عنوان مطلوب اصلی امیالش انتخاب می کند، درست به مانند نارسیس که تصویر انعکاس یافته ی خود را در آب به جای فردی دیگر گرفت و عاشق آن شد. فروید نارسیسیسم(2) را از نو تعریف می کند و آن را عبارت از ساحَتی اساسی در ساختمان نفسانی می داند که مکملِ جنسی غریزه ی بقای نفس است. نارسیسیسم درواقع لیبیدویی متمرکز بر من نفسانی است و هم از این روست که در اولین نظریه ی فروید در باب میل جنسی سهم بزرگی داشته است.
ولی در مُدل جدید(1914)، من نفسانی «مخزن بزرگی از لیبیدو در نظر گرفته می شود که انرژی روانی از طریق آن به سوی مطلوبات خارجی فرستاده می شود». در نارسیسیسم «تصرفات قلبیِ* موجود نسبت به منِ نفسانی همچنان ادامه می یابند و حتی مطلوبات خارجی حکم موجوداتی تک سلولی را برای آن پیدا می کنند که برای جا به جا شدن کاری جز ایجاد المثنایی کاذب از خود نمی کنند و به موجودی جز خود توجه ندارند».

** اصطلاح نارسیسیسم اولین بار در سال 1909 به کار گرفته شد، ولی فروید مفهوم قطعی آن را در سال 1914 روشن ساخت. نارسیسیسم فرضیه ای در علم ماوراءالنفس است که به خودی خود قابل مشاهده نیست. فروید آن را طی مباحثات خود با کارل گوستاو یونگ درباره ی من نفسانی و لیبیدو پرورش داد و وارد نظریات خویش ساخت. در این مباحثات مقولات زیر در رابطه با نارسیسیسم موردنظر قرار گرفتند:
-همجنس دوستی که طی آن فرد از آن جهت به انتخاب مطلوب می پردازد که مطلوبش به آن چه مادرش در وجود او دوست داشته است، شباهت دارد؛
-پسیکوز(3)، فروید اصطلاح نارسیسم را که بعداً به نارسیسیسم تبدیل شد، در مورد مطالعه ی فردی پسیکوتیک به نام شِربِر(4)به کار می گیرد؛
-هیپوکُندری(5) یا بیماری خیالی که حاکی از تمرکز لیبیدوی جنسی روی یکی از اعضای بدن است و به صورت شکایت از بیماری ظاهر می شود؛
-عشق یعنی انتخاب مطلوب آرزومندی به نحوی که معشوق چیزی جز تعلق و تصرف قلبی* مجدد فرد نسبت به خود نباشد. این پدیدار را ارزش بخشیدن بیش از حد به مطلوب جنسی می خوانند.
مفهوم نارسیسیسم اقتصاد روانیِ لیبیدو را بر پایه ی دو قطب اساسی دگرگون می کند. این دو قطب عبارتند از من نفسانی و مطلوب خارجی. می دانیم که این دو قطب درواقع یکی بیش نیستند و به مقوله ی اولی، یعنی من نفسانی، برمی گردند. باید توجه داشت که گرچه نارسیسیسم میانجی دو مقوله ی اصلی یعنی خود شهوی(6) و رابطه با مطلوب خارجی است، ولی در عین حال «عملی جدید است که وجودی خاص خود پیدا می کند».
از لحاظ علم ماوراءالنفس و مسائل بالینی، نتایجی مهم از مقوله ی نارسیسیسم حاصل می آید:
– در وهله ی اول ایجاب می کند که عنصری ایده آل را فرض کنیم که مانند فرامَن یا نفس لوّامه ضمیمه ای از وجود فرد باشد، یعنی مقوله ای چون «منِ ایده آل یا ایده آل من»(7).
– در وهله ی دوم باید مقوله ای چون رؤیا را در نظر گرفت که برای روان کاو حالتی است نارسیسیک که طی آن فرد از دنیای خارج و مطلوبات آن فاصله می گیرد. همین گوشه گیری را نسبت به مطلوبات خارجی در بیماری مالیخولیا مشاهده می کنیم. زیرا این بیماری پدیداری شبیه سوگواری است و به اضمحلال و فروکشی نارسیسیسم فردی برمی گردد که مطلوب خود را از دست داده باشد. عباراتی چون «مطلوبْ من نفسانی را از پای درآورده» یا «سایه ی سیاه مطلوب، من نفسانی را به کلی پوشیده» حکایت از چنین پدیداری می کند.
توپیک دوم* نارسیسیسم را بر پایه ی من نفسانی قرار می دهد و از نارسیسیسم اولیه و ثانویه بحث می کند.

*** نارسیسیسم مفهومی است که فروید در لحظه ای قاطع از ساخت و پرداخت های ماوراءالنفسانی خود در روان کاوی وارد می کند. فروید با گذاردن نارسیس در کنار اُدیپ اهمیت اساسی و ناآگاه عشق به خود را در تشکل تمنا و آرزومندی انسان نشان می دهد.

پی‌نوشت‌ها:

1.Ovide(Métamorphoses,III)
2.Narcissismus (به آلمانی)
3.Psychose
4.Daniel-Paul Schreber
5.Hypocondrie
6.Auto-érotisme
7.Moiidéal/Idéal du moi

مراجع:
-زیگموند فروید، برای وارد کردن مفهوم نارسیسیسم در روان کاوی(1914).

منبع مقاله:
اسون، پل-لوران؛ (1386)، واژگان فروید، ترجمه: کرامت موللی، تهران: نشر نی، چاپ سوم.