اصول و عوامل مؤثر رشد

مقدمه

روان شناسي رشد، يکي از موضوع هاي اساسي و بنيادين است که توجه همگان را جلب کرده است و در متن نظام هاي گوناگون روان شناختي، جايگاهي محوري دارد. انسان از زمان تشکيل نطفه حرکت خود را آغاز مي کند و با گذراندن مراحل جنيني، کودکي، نوجواني، جواني و بزرگ سالي به اهداف خويش نزديک مي شود. اما آنچه در روان شناسي رشد مطرح مي شود، چگونگي طي اين مراحل و عوامل مؤثر بر آن و نيز بررسي ابعاد گوناگون رشد آدمي است. بنابراين، در اين فصل به طور کلي، دگرگوني هاي ابعاد گوناگون رشد را بر مي رسيم.

تعريف رشد

به دليل وجود ديدگاه هاي گوناگون، تعريف هاي متعددي از رشد ارائه کرده اند. از مجموع تعريف هايي که براي اصطلاح رشد برشمرده اند.(1) مي توان به اين تعريف اشاره کرد: «رشد، تغييرات کمي و کيفي نسبتاً پايدار و مستمر موجود زنده است که با پيشرفت زمان در طبيعت، ساخت و رفتار موجود زنده حادث مي شود».(2)
بايد توجه داشت که مراد از رشد، تنها پيشرفت و نمو نيست، بلکه رکود و انحطاط را نيز شامل مي شود. رشد پس از انعقاد نطفه آغاز شده، پس از تولد کودک پيشرفت مي کند، اما در مرحله ي کهن سالي و پيري به ضعف و انحطاط روي مي گذارد.
از سوي ديگر، مفهوم «رشد» در منابع اسلامي با آنچه در روان شناسي مصطلح است تفاوت دارد. درحقيقت، اصطلاح رشد در قرآن و روايت ها ارزشي مثبت معرفي شده است؛ چنان که خداوند در قرآن بازگرداندن اموال يتيمان را به خودشان به يافتن رشد در آنان مشروط دانسته، مي فرمايد: «پس اگر در ايشان رشد [فکري] يافتيد اموالشان را به آنان رد کنيد».(3) همچنين مفسران، بيشتر واژه هاي رشد و مشتقات آن را در قرآن کمال، هدايت؛ رسيدن به واقع، پختگي عقل و راه درست ترجمه کرده اند؛(4) به ويژه آنکه رشد در برابر يک امر منفي مانند گمراهي قرار گرفته باشد؛ مانند: «در قبول دين اکراهي نيست؛[زيرا] راه درست از راه منحرف روشن شده است»،(5) يا «اگر راه هدايت را ببينند، راه خود را بر نمي گزينند و اگر راه گمراهي را ببينند، ر اه خود را برمي گزينند».(6) همچنين در روايت هاي معصومان(عليهم السلام)رشد به معناي هدايت آمده است؛ چنان که از زبان حضرت علي(عليه السلام) در نهج البلاغه آمده است: «عقل تو را کفايت مي کند؛ چرا که راه گمراهي را از رستگاري به تو نشان مي دهد».(7)
با توجه به آنچه درباره ي واژه ي رشد توضيح داديم، به نظر مي رسد که اگر اصطلاح Development را تحول معنا کنيم با معاني بيان شده بيشتر همخواني دارد؛ زيرا واژه تحول به هر نوع تغيير گفته مي شود.(8) به عبارت ديگر، هم تغييرهاي رو به افزايش و هم تغييرهاي رو به کاهش را شامل مي شود. بدين ترتيب، معناي رشد نيز بر اساس آيات، تنها جنبه ي ارزشي و رو به کمال خواهد داشت.
واژه هاي ديگري نيز هستند که درعين مترادف بودن با اصطلاح «رشد»، هريک معناي ويژه اي دارد. براي مثال، واژه «نمو» بيشتر براي اندازه گيري فيزيکي مانند افزايش قد و وزن استفاده مي شود. واژه «نضج» نيز بدین معناست که فرد به اندازه اي توانايي عملي يافته است که بتواند الگويي رفتاري را انجام دهد.(9)
با توجه به تبيين اصطلاح رشد، مي توان روان شناسي آن را اين گونه تعريف کرد: «روان شناسي رشد، علمي است که تحولات و تغييرات جسمي، ذهني، عاطفي و عملکرد اجتماعي فرد را در طول عمر – از لحظه ي انعقاد نطفه تا مرگ – مطالعه مي کند».(10)
روان شناسي رشد با نام هاي ديگري همچون روان شناسي کودک و روان شناسي ژنتيک نيز معرفي شده است که البته هريک ويژگي هاي خاصي دارند. موضوعاتي که در اين مقاله به آنها خواهيم پرداخت عبارت اند: اصول رشد، مراحل رشد، عوامل مؤثر بر رشد و ابعاد رشد.

اصول رشد

هدف اصلي از مطالعه ي رشد، ارائه ي الگويي طبيعي و مناسب براي رشد آدمي از انعقاد نطفه تا پايان عمر است. بر اساس اين الگو، پدر و مادر، مربيان و مجريان فرهنگي، افزون بر آشنايي با ويژگي هاي گوناگون انسان، نيازها، انتظارات و تفاوت هاي فردي ميان انسان ها، شيوه ي درست تربيت کودکان و نوجوانانشان را مي يابند. همچنين از اين راه در مي يابيم زماني که انحرافي در اين الگوي طبيعي پيش آمد، چه وظايف و مسئوليت هايي بر دوش ماست.(11) اين الگوي طبيعي از اصول و قوانين مشخصي پيروي مي کند که شناخت آنها براي فهم الگوي طبيعي ضروري است. در اين جا برخي از آنها را شرح مي دهيم:(12)

1. الگوي معين و پيش بيني پذير(13)

گرچه انسان ها تفاوت هاي گوناگوني دارند، طرح عمومي مراحل رشد آنان يک سان است و از الگو و طرحي پيروي مي کنند که از پيش تعيين شده و پيش بيني پذير است. اين طرح هم پيش از تولد و هم پس از تولد را شامل مي شود. خداوند نيز در قرآن به اين نکته بارها اشاره کرده است؛ چنان که در سوره ي حج پس از آنکه سير مراحل رشد پيش از تولد را بيان مي کند، مي فرمايد:«و جنين هايي را که بخواهيم، تا مدت معيني در رحم [مادران] قرار مي دهيم».(14)
اين اصل در همه ي ابعاد رشد، از جمله رشد حرکتي، عقلي و عاطفي – هيجاني جريان دارد. در رشد عاطفي – هيجاني، کودک در برابر اشياي غيرمعمول و عجيب، ترس مبهمي نشان مي دهد، ولي به تدريج اين ترس اختصاصي شده، با رفتارهاي گوناگون همچون گريه کردن، گريختن و مخفي کردن متمايز مي شود. در رشد عقلي نيز، کودک نخست مفهوم کل را درک مي کند و سپس مفهوم اجزا را در مي يابد. همچنين در رشد حرکتي، کودک براي گرفتن اشيا نخست همه ي دست خود را به کار مي گيرد، ولي به گذشت زمان و پيشرفت رشد، مي تواند از انگشتان و سپس بند انگشتانش استفاده کند.(15)
اين اصل از بعد جسمي پيرو دو قانون است:
الف) قانون سري – پايي(16)
بنابر اين قانون، آدمي نخست از ناحيه ي سر، تنه و سرانجام از ناحيه ي پا رشد مي کند. پس از تولد نيز ساختارهاي قسمت سر، زودتر از ديگر بخش هاي بدن رشد مي کند. کودک حرکت هاي سر خود را بيش از حرکت هاي دست يا پا کنترل مي کند.
ب) قانون مرکزي – پيراموني(17)
براساس اين قانون، مسير رشد جسمي از نزديک به دور است. به عبارت ديگر، رشد از محور مرکزي بدن آغاز و به سوي اطراف و انتهاي بدن پيش مي رود. براي مثال، در دوره ي پيش از تولد، سروتنه پيش از دست و پا با شتاب بيشتري رشد خود را آغاز مي کنند و پس از به وجود آمدن سر و تنه، بازوها دراز مي شوند. سپس دست ها و سرانجام انگشتان رشد مي کنند. پس از تولد نيز انگشتان کودک ديرتر از بازوهاي او رشد مي کنند.(18)
تصوير شماره ي 6: قوانين مربوط به جهات رشد
پيروي از الگوي معين تنها به بعد جسمي منحصر نمي شود، بلکه همه ي ابعاد وجودي انسان از قبيل رواني، عاطفي، اجتماعي، هيجاني و معنوي را دربرمي گيرد.(19)

2. مرحله اي يا پيوسته(20)

گرچه براي آغاز و انجام رشد انسان مي توان زمان معيني را در نظر گرفت، نبايد گذشته کودک را با وضع کنوني او به طور کلي ناديده گرفت.(21) در هر يک از فرايندهاي رشد آدمي، مرحله اي بودن و پيوستگي رشد، ديده مي شود. براي مثال، کودک به طور ناگهاني و دفعي توانايي سخن گفتن پيدا نمي کند، بلکه سخن گفتن او در مراحل خاصي با الفاظ نامفهوم آغاز مي شود. سپس واژه ها را به طور ناقص ادا کرده، پس از آن، کلمه را به کار مي برد تا به تدريج بتواند با جمله سازي مقصود خود را بيان کند. همين امر، در جنبه هاي ديگر رشد مانند راه رفتن، شناخت، ادراک و… وجود دارد.(22) بنابراين، مراحل رشد انسان در عين گذراندن مراحل، پيوستگي خاصي دارد.(23)
اين استمرار در تغيير گاهي در جهت پيشرفت و گاه کاهش و فرسودگي است. قرآن کريم نيز چندين بار، سير مراحل رشد آدمي را برمي شمارد. براي نمونه، خداوند مي فرمايد: «ما انسان را از عصاره اي از گل آفريديم. سپس او را نطفه اي در قرارگاه مطمئن (رحم) قرار داديم. آن گاه نطفه را به صورت علقه (خون بسته)، و علقه را به صورت مضغه (گوشت جويده شده)، و مضغه را به صورت استخوان هايي درآورديم و بر استخوان ها گوشت پوشانيديم. آن گاه آن را آفرينشي ديگر پديد آورديم. آفرين بر خداوند که نيکوترين آفرينشگران است».(24)
همچنين براي مراحل رشد پس از تولد، آيه هاي گوناگوني وجود دارد. براي نمونه، خداوند مي فرمايد:«او کسي است که شما را از خاک آفريد. آن گاه از نطفه، سپس از علقه (خون بسته)، آن گاه شما را به صورت طفلي از شکم مادر بيرون مي فرستند؛ سپس به مرحله ي کمال قوت خود مي رسيد و پس ازآن پير مي شويد».(25)

3. تفاوت هاي فردي(26)

همان گونه که گذشت، از يک سوي، طرح و الگوي عمومي يک ساني براي رشد همه ي انسان ها وجود دارد و ازسوي ديگر، هر فرد الگوي ويژه اي دارد که با سرعت و روش ويژه اي رشد مي کند.(27) براي مثال، برخي بلند قد و برخي کوتاه، گروهي چاق و عده اي لاغر، شماري تيزهوش و عده اي کم هوش اند. به طور کلي، انسان ها در ابعاد گوناگون رشد جسمي، عقلي و اجتماعي متفاوت اند و رشد يکساني ندارند که در اصطلاح به آن، تفاوت هاي فردي مي گويند. البته تفاوت هاي فردي درسال هاي آغازين کمتر تشخيص پذيراست و هرچه سن کودک افزايش مي يابد، اين تفاوت ها بيشتر آشکار مي شود.
تفاوت هاي فردي در رشد، بر اثر دو عامل مهم وراثت و محيط به وجود مي آيد که در بخش عوامل مؤثر بر رشد به آنها خواهيم پرداخت. وجود تفاوت هاي فردي درميزان رشد انسان، حکمت هايي دارد. خداوند اين گونه تفاوت ها را وسيله اي براي آزمايش آنان مي داند تا هريک بتواند با اختيار خويش از استعدادهايش استفاده کند؛ چنان که مي فرمايد: «او کسي است که شما را جانشينان [و نمايندگان خود] در زمين قرار داد، و برخي را بر برخي ديگر، درجاتي برتري داد تا شما را به آنچه در اختيارتان قرار داده، بيازمايد، بي شک، پروردگارت زود کيفر و همو آمرزنده ي مهربان است».(28) حضرت علي(عليه السلام)نيز مي فرمايد: «مردم تا زماني که با يکديگر متفاوت اند، همواره در خير به سر مي برند و اگر يکسان شوند هلاک خواهند شد».(29)
آگاهي از وجود تفاوت هاي فردي ميان کودکان و نوجوانان، به والدين و مربيان کمک بسيار بزرگ مي کند تا در برخورد با رشد آنان شيوه هاي يکساني نداشته باشند. بنابراين به نکته هاي زير بايد توجه کرد:
الف) نبايد انتظار داشت که همه ي کودکان هم سن، رفتارهاي معين و مشابهي داشته باشند. کودک رشديافته در محيطي فرهنگي و خانواده اي اهل علم با کودکي در همان سطح از هوش، ولي پرورش يافته در خانواده اي دچار فقر فرهنگي، بسيار متفاوت است. همچنين والدين نبايد از کودکان خود، انتظار يک ساني داشته باشند، زيرا آنان استعدادها و توانمندي هاي متفاوتي دارند.
ب) با توجه به تفاوت هاي فردي کودکان و نوجوانان، نمي توان از شيوه هاي يک ساني براي تربيت آنان استفاده کرد. گاه روشي که براي يک کودک مناسب است، براي ديگري نامناسب بوده، مربي با شکست روبه رو مي شود.(30) بنابراين، والدين و مربيان بايد افزون بر پرهيز از مقايسه ي دو کودک، از شيوه هاي مشابه در تربيت کودکان متفاوت استفاده نکنند.

4. منحني طبيعي روند رشد(31)

سرعت رشد در همه ي مراحل يک نواخت نيست، بلکه به صورت منحني اي بهنجار پيش مي رود. در آغاز، حرکت رشد پرشتاب است و در سال هاي مياني، مسير رشد کند، ولي يک نواخت مي شود. در سال هاي پاياني عمر نيز رفته رفته يا با سرعت به انحطاط روي مي گذارد. براي مثال، رشد جسماني در دوره ي نخست کودکي سريع تر است. همچنين اعضاي گوناگون بدن سرعت يک ساني ندارند. قد انسان بزرگ سال به طور تقريبي سه و نيم برابر زمان نوزادي است، در حالي که وزن بزرگ سال حدود بيست برابر نوزاد است.(32)
به طور کلي مي توان گفت رشد در دو دوره سرعت بيشتري دارد: دوره ي پيش از تولد و شش ماه نخست زندگي که در مجموع حدود پانزده ماه طول مي کشد و به «رشد ناگهاني کودک»(33) مشهور است. ديگري دوره ي بلوغ است که سرعت رشد آن از يک تا دو سال پيش از رسيدن به بلوغ جنسي و شش ماه تا يک سال پس از بلوغ جنسي ادامه دارد. اين دوره در مجموع حدود 1/5 تا 3 سال طول مي کشد که «رشد ناگهاني نوجواني»(34) ناميده شده است.(35)
تصوير شماره 7: تفاوت در نسبت هاي بدني از نوزادي به بزرگ سالي

5. وجود مقاطع تعادل و عدم تعادل(36)

مقاطع تعادل به تناوب در طول رشد کودک و نوجوان به چشم مي خورد. در دوران کودکي، معمولاً از ماه هجدهم تا شش سالگي اين تعادل و عدم تعادل هرشش ماه يک بار، پس از ديگري اتفاق مي افتد. از شش سالگي تا سن يازده سالگي، کودک زندگي آرام و متعادلي راخواهد داشت. پس از يازده سالگي – که تقريباً به بلوغ نزديک است – دوباره مقاطع تعادل و عدم تعادل آشکار مي شود.
مراد از تعادل، هماهنگي بين گرايش ها، نيازها و خواست هاي متفاوت و گاه متضاد است که در صورت تعادل، فرد، رشد بهنجاري دارد.(37) در دوره هاي تعادل، رفتارفرد از سازگاري بيشتر، همکاري، محبت و سودمندي حکايت دارد.(38)
تنش، اضطراب، عدم اطمينان و امنيت، از جمله ويژگي هاي رفتاري است که در وضعيت عدم تعادل، کودک به آنها دچار مي شود و نبايد آنها را رفتارهاي مشکل ساز به شمار آورد؛ چنان که درحالت عدم تعادل دوران بلوغ نيز برخي رفتارهاي غيرطبيعي ديده مي شود.(39) گفتني است که مقاطع تعادل و عدم تعادل ميان دختران و پسران اندکي متفاوت است.(40)
اگر بخواهيم با الگوي طبيعي رشد آدمي آشنا شويم، مي بايست از اصول و قوانين رشد آگاهي يابيم. روان شناسان اصولي را بيان کرده اند که مهم ترين آنها عبارتند از: الگوي معين و پيش بيني پذير، مرحله اي يا پيوسته، تفاوت هاي فردي، منحني طبيعي روند رشد، و وجود مقاطع تعادل وبي تعادلي.

عوامل مؤثر در رشد

چرا رفتار، حالت ها و چهره هاي افراد متفاوت است؟ چرا دو عضو يک خانواده مانند دو برادر يا دو خواهر، گاه حتي روحيه هاي متضاد دارند؟ چرا يکي دوست دارد در اجتماع فعالانه حضور داشته باشد، اما ديگري انزوا را مي پسندد؟ چرا فردي به آساني مشکلات خود را حل مي کند و ديگري کوچک ترين مشکل را نمي تواند تحمل کند؟ يکي همکاري با ديگران را دوست دارد، ولي ديگري حتي نمي داند چگونه با ديگران همکاري کند؟ و صدها پرسش که همه ي آنها به پرسشي کلي باز مي گردد: چرا مردم در زمينه هاي گوناگون متفاوت اند و روش همساني در زندگي ندارند؟ به عبارت ديگر، عوامل مؤثر در بروز اين تفاوت ها چيست؟
روان شناسان دو عامل را به منزله ي عوامل مؤثر در رشد مطرح مي کنند که آنها را عوامل زيستي و محيطي مي خوانيم. آنان بر اين باورند که عوامل بيولوژيکي و محيطي و به تعبيرديگر، وراثت و محيط، تعيين کننده ي همه ي رفتارها خواهند بود؛ درحالي که عامل ديگري نيز وجود دارد که بر برخي رفتارها حاکم است: اراده. بنابراين، مي توان گفت عوامل مؤثر بر رشد عبارت اند از وراثت، محيط و اراده، که هريک را توضيح مي دهيم.

1. پايه هاي زيستي

انسان ها در ويژگي هاي ظاهري، شباهت ها و تفاوت هايي با يکديگر دارند که به وسيله ي وراثت از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود. اين حقيقت، يکي از بزرگ ترين نشانه هاي آگاهي و قدرت پروردگار جهان است که ميلياردها آفريده ي او درعين داشتن اختلاف هاي رفتاري و ديگر ويژگي ها، شباهت هاي گوناگوني دارند که در قالب نژاد، مليت، خويشاوند و خانواده تجلي مي يابد.
کشف قوانين بيولوژيک اين مسئله، يکي از موضوع هاي مورد علاقه ي زيست شناسان بود. آنان در اين باره مطالعه هايي انجام دادند که به دو رشته از علوم زيستي انجاميد:
1. «علم ژنتيک»(41) که به تبيين پايه هاي زيستي مي پردازد و در پي کشف سبب به وجود آمدن ويژگي هاي همانند و ناهمانند در انسان هاست؛
2. «ژنتيک رفتار»(42) که تشخيص افتراقي ميان جنبه هاي موروثي و غيرموروثي رشد و تعيين مقدار تأثير عوامل ارثي است ايجاد تفاوت هاي نوعي ميان گونه هاي مختلف و تفاوت هاي فردي ميان افراد يک گونه را بررسي مي کند.(43) متخصصان در ژنتيک رفتار، برخلاف آنچه تصور مي شود، بيشتر تفاوت هاي رفتاري بين انواع را مطالعه مي کنند؛ بدون آنکه با مسائل وراثتي مانند ژن و کروموزوم سر و کاري داشته باشند.(44) در اين گونه موارد فرزند خوانده ها يا دوقلوها بررسي مي شوند. در اينجا علم ژنتيک يا موضوع وراثت را برمي رسيم.

وراثت(45)

همان گونه که گذشت، ميان افراد خانواده و خويشاوندان شباهت هايي وجود دارد که در افراد غيرخويشاوند يا خانواده کمتر يک جا جمع مي شوند. اين شباهت ها از انتقال ارثي بين آنان حکايت دارد که آن را وراثت مي خوانيم. از اين روي، وراثت را مي توانيم چنين تعريف کنيم: «انتقال صفات از نسلي به نسل ديگر بدون يادگيري و آموزش». در اين تعريف چند اصل به چشم مي خورد:
1. انتقال ويژگي ها تنها از سوي پدر و مادر نيست، بلکه نسل هاي گذشته را نيز شامل مي شود؛
2. ويژگي هاي ارثي غيراکتسابي اند؛
3. همه ي عوامل ژنتيکي که هنگام انعقاد نطفه وجود دارد، در تعيين وراثت سهيم اند.(46)
دانشمندان در زمينه ي وراثت، پژوهش هاي فراواني انجام داده اند، اما با مطالعه ي گرگوريوجانس مندل(47) بر روي زايش گل ها و گياهان، در علم ژنتيک تحولي رخ داد. وي نظريه اي درباره ي انتقال صفات ارائه داد که با تکميل آن به دست ديگر گياه شناسان، به «قوانين مندل»(48) معروف شد. درپي کشف اين قوانين، مورگان(49) تحقيقات ديگري انجام داد که به کشف کروموزوم و ژن انجاميد.(50) امروزه علم ژنتيک در همه ي رشته هاي علوم حياتي، مانند پزشکي، کشاورزي و حتي علومي مانند روان شناسي گسترش يافته است.(51)

کروموزوم(52)

کروموزوم در لغت به معناي جسم رنگ پذير است و در اصطلاح به جسمي مي گويند که در هسته ي سلول قرار دارد و حامل ژن هاست. شمار کروموزوم هاي سلول هاي بدن انسان 46 عدد است که در همه ي افراد به طور ثابت وجود دارد و به صورت 23 جفت نشان داده مي شود.(53) هر جفت، وظايف ژنتيکي ويژه اي دارد که به جز جفت بيست و سوم بين زن و مرد تفاوتي وجود ندارد. جفت بيست و سوم در زنان شبيه XX و در مردان شبيه XY است که به دليل تعيين کننده بودن جنسيت، به کروموزوم جنسي معروف است.(54)
گفتني است که سلوله هاي موجود در بدن انسان به دو گروه تقسيم مي شود:
1. سلول هاي بدني که استخوان ها، ماهيچه ها و اندام هاي ظاهري و داخلي را تشکيل مي دهند؛
2. سلول هاي جنسي که وظيفه ي توليد مثل را به دوش دارند. سلول هاي جنسي مردان را اسپرم(55) و زنان را تخمک(56) مي نامند.(57)
عامل اصلي انتقال صفات از راه وراثت، ژن هايند. حامل ژن ها نيز جسمي به نام کروموزوم است. شمار آن در سلول هاي بدن انسان 46 عدد است که به صورت 23 جفت نشان داده مي شود.
زندگي انسان از زمان لقاح تخمک با اسپرم آغاز مي شود. پس از ورود اسپرم به تخمک، تخمک بارور شده، سلول واحدي را تشکيل مي دهد. درحقيقت هنگام لقاح، صفات ارثي تعيين، و طرح زيستي واحدي به نام موجود زنده ريخته مي شود. اين موجود زنده که از يک سلول جديد تشکيل شده، ويژگي هاي ژنتيکي خاصي دارد. اگر کروموزوم جنسي X مرد با کروموزم Xزن ترکيب شود، نوزاد، دختر، و اگر کروموزم Yمرد با کروموزم Xزن ترکيب شود، نوزاد پسر خواهد بود.(58)
تصوير شماره 8: کروموزوم ها. اين تصوير – که بسيار درشت نمايي شده – از 46 کروموزوم زني بهنجار است. کروموزوم هاي شماره ي 1 الي 22 مردها نظير همين جفت هاست؛ اما جفت بيست و سوم آنها به جاي XXبه صورت XYاست.(59)

1) اختلالات کروموزومي(60)

گفته شد که شمار کروموزوم هاي هرنوع، ثابت و مساوي است. اما گاهي به سبب اختلال در تقسيم کروموزومي، درشمار يا شکل کروموزوم تغييرهايي ايجاد مي شود که به آن ناهنجارهاي کروموزومي مي گويند. اين اختلالات گاهي درسلول هاي غيرجنسي و گاه در کروموزم هاي جنسي روي مي دهد. شکل هاي گوناگون ازاين ناهنجاري ها عبارت اند از:1. جابه جايي بخشي از کروموزوم؛ 2. حذف شدن بخشي از کروموزوم؛ 3. افزوده شدن بخشي به کروموزوم؛ 4. ترکيبي از سه نوع تغيير.(61) براي مثال، به دليل افزوده شدن يک کروموزوم به جفت بيست و يکم، شخص به بيماري داون(62) مبتلا مي شود(63) که به آن در اصطلاح منگوليسم(64) مي گويند. همچنين اضافه شدن Xغيرجنسي به جفت بيست و سوم کروموزوم ها درمردان سبب عقب ماندگي ذهني کودک مي شود.(65)
تصوير شماره ي 9: سندرم داون، رايج ترين اختلال کروموزومي است. سالانه 5000کودک امريکايي به اين سندرم دچار مي شوند.

ژن(66)

ژن، در لغت به معناي تعيين کننده و در اصطلاح، حامل وراثت و عامل تعيين کننده ي اصلي انتقال صفات است. ژن ها عناصري شيميايي هستند که در امتداد کروموزوم ها به صورت دانه هاي تسبيح قرار دارند. اين ژن ها اطلاعات و برنامه هايي را دربردارند که ويژگي هاي بيولوژيک فرد، اعم از جنس، استخوان بندي، وضعيت ظاهري و هورموني و ديگر ويژگي هاي فرد را تعيين مي کنند.(67) در هر کروموزوم، به طور متوسط، حدود بيست هزار ژن جاي دارد؛ يعني در هر هسته ي سلول بدن انسان، حدود يک ميليون ژن وجود دارد که همه ي ميراث بيولوژيک شخص از سوي والدين و نسل گذشته اش در آنها خلاصه مي شود.(68)
در روايت هاي معصومان(عليهم السلام)نيز به اين مهم اشاره شده است. ايشان واژه «عرق» را عامل وراثت معرفي و توصيه فرموده اند که به قانون وراثت توجه کرده، از آن غافل نباشيم. در روايتي، اميرمؤمنان(عليه السلام)مي فرمايند: «سجاياي اخلاقي، دليل پاکي وراثت و ريشه ي خانوادگي است».(69) در جنگ جمل، زماني که محمد حنفيه (يکي از فرزندان حضرت علي(عليه السلام)) علم دار لشکر بود، به سبب ضعف و ترس نتوانست پيشروي لازم را داشته باشد. هنگامي که حضرت نزديک او رسيدند، فرمودند:«اين ضعف و ترس را از مادرت به ارث برده اي».(70)

ژن هاي غالب(71) و مغلوب(72)

چرا رنگ چشم برخي از فرزندان با رنگ چشم والدينشان متفاوت است؟ اگر کار ژن ها انتقال صفات از والدين به فرزندان است، پس چرا در برخي موارد اين انتقال صورت نمي گيرد؟ پاسخ اين پرسش را بايد در آرايش ژنتيک والدين جست و جو کرد.
ژن ها دو گونه اند: ژن هاي غالب و مغلوب يا بارز و نهفته. درحقيقت، ژن هاي غالب و مغلوب به يکي از قوانين مندل باز مي گردد. برپايه ي قانون مندل، برخي ژن ها بيشتر براي ظهور قدرت دارند و برخي کمتر. بدين ترتيب، اگر ژني در مقابل خود، ژن غالب يا بارزي از همان صفت و ويژگي داشته باشد، آن ژن نهفته، غيرفعال و مغلوب خواهد بود. اما اگر همين ژن نهفته، در برابرخود ژن بارزي نداشته باشد، ويژگي مربوط به خود را ظاهر مي سازد.(73) بنابراين، مي توان گفت صفتي که تنها با يک ژن آشکار شود، صفت غالب و صفتي که ظهورش به وجود دو ژن (يک ژن از پدر و يک ژن از مادر) بسته است، صفت مغلوب ناميده مي شود.(74) با توجه به اين مقدمه مي توان دريافت که چگونه فرزندان يک خانواده با هم شباهت يا اختلاف دارند و چگونه ويژگي اي در آنان ديده مي شود که در والدين يا اجداد نزديک آنان يافت نمي شود.
براي روشن شدن مطلب به اين مثال توجه کنيد: اگرموشي سفيد با موشي خاکستري جفت گيري کند، همه ي موش هاي نسل نخست خاکستري خواهند بود. رنگ خاکستري، صفت غالب و بارزي است که در همه ي افراد نسل نخست ظاهر مي شود و رنگ سفيد به منزله ي صفت مغلوب يا نهفته ظاهر نمي شود. گرچه همه ي افراد اين نسل خاکستری اند، صفت سفيدي را نيز در خود دارند. حال اگر موش هاي نسل دوم با هم جفت گيري کنند، ترکيب آنها چنين خواهد بود: يک چهارم آنها خاکستري خالص، دو چهارم خاکستري، که رنگ سفيد را نيز در ژن خود دارند، و يک چهارم سفيد خالص. بنابراين، در اين نسل سه چهارم موش ها خاکستري، و يک چهارم سفيد خالص اند. در نسل سوم، موش هاي سفيد خالص، به طور صدرصد موش هاي سفيد خالص به دنيا مي آورند؛ همان گونه که موش سياه خالص نيز صدرصد موش هاي سفيد خالص به دنيا مي آورد، ولي باقي موش ها مثل نسل دوم، يک چهارم سفيد خالص، يک چهارم خاکستري خالص و دو چهارم دورگه خواهند بود. امام صادق(عليه السلام)مي فرمايند: «چون خداوند برآفرينش انساني اراده کند، ميان او و هرصورتي که از پدرش تا حضرت آدم(عليه السلام)وجود دارد، جمع مي کند. سپس او را به يکي از صورت ها مي آفريند. پس کسي نبايد بگويد: اين فرزند به من يا يکي از پدرانم شباهت ندارد».(75) در روايت ديگري آمده، شخصي نزد پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله)آمد و از شباهت نداشتن فرزندش به خويش و اجدادش شکايت داشت. حضرت در پاسخ چنين فرمودند:«… ميان او و حضرت آدم 99عرق وجود دارد که همه ي آنها در نسب فعال اند. وقتي نطفه در رحم قرار گرفت، اين عرق ها به اضطراب درمي آيند و نطفه درخواست تشبه به يکي از آنها را مي کند. اين فرزند از عرق ها (ژن ها)يي است که اجدادت و اجداد اجدادت آن را درک کرده اند…».(76) در پايان به برخي از صفات غالب و مغلوب اشاره مي شود:

صفات غالب (بارز)

صفات مغلوب (نهفته)

چشمان قهوه ای رنگ
موی سیاه
شنوایی عادی

چشمان خاکستری رنگ
موی روشن یا بور
کری مادرزادی

2. محيط

گفتيم که يکي از عوامل مؤثر در رشد، محيط است. محيط به منزله ي عامل مؤثر در رشد معناي ويژه اي دارد و به همه ي عواملي گفته مي شود که خارج از وجود فرد بوده، از آغاز انعقاد نطفه تا هنگام تولد و سپس تا مرگ، انسان را فرا گرفته، بر او تأثير مي گذارند يا از او تأثير مي پذيرند.(77) به تعبير ديگر، محيط هر امري است که انسان را احاطه کرده است. برپايه ي اين تعريف مي توان محيط را به دو بخش تقسيم کرد:(78) محيط پيش از تولد و محيط پس از تولد، که هريک را توضيح مي دهيم:

محيط پيش از تولد

گرچه عوامل محيطي پيش از تولد محدود است، بر موجود درون رحم بسيار تأثير دارد و غفلت از آن، گاهي خسارت هاي جبران ناپذيري در پي دارد. عواملي که بر رشد در محيط پيش از تولد مؤثرند عبارت اند از: موادغذايي، بيماري هاي مادر، سن مادر، سيگار، مواد مخدر، الکل، داروهاي شيميايي، اکسيژن، حرارت، حالات رواني مادر، تشعشعات راديواکتيو و اختلالات خوني، که برخي از آنها را توضيح مي دهيم:

عوامل مؤثر در رشد

1. مواد غذايي

يکي از شرايط آغازين سلامت نوزاد، تغذيه کافي و لازم مادر است. پيامبراکرم(صلي الله عليه و آله)مي فرمايد: «وقتي جنين در شکم مادر قرار گرفت،… دست هايش روي پيشاني، و چانه ي او مانند شخصي اندوهناک، روي زانوهاست. پس او چون اسيري است که به وسيله ي رشته اي از ناف خود به ناف مادرش مربوط است و به وسيله ي آن، تا زماني که براي تولد او معين شده است، از خوردني ها و آشاميدني هاي مادر استفاده مي کند».(79)
آنچه مهم است اينکه مواد غذايي هم از جنبه ي کيفي و هم از جنبه ي کمي در رشد جنين تأثير بسزايي دارد. همچنين تغذيه ناقص ممکن است در رشد جنين اختلال ايجاد کند. براي مثال، کمبود يد در مواد غذايي موجب ضخيم شدن غده ي تيروئيد مي شود که کاهش تيروکسين را پس از تولد در پي خواهد داشت، يا کمبود کلسيم سبب اختلال در استخوان ها مي شود. بنابراين، زنان باردار بايد از خوردن غذاهاي چرب، مايونز، چيپس، ماکاروني و مانند آن بپرهيزند. در برابر، خوردن غذاهايي چون شير، سبزيجات، ميوه، گوشت، ماهي و پرندگان ضروري است.(80) در روايت هاي اسلامي نيز درباره ي نوع ميوه و غذا براي زنان باردار سفارش شده است. براي مثال، از امام صادق(عليه السلام)نقل کرده اند: «اگر فرزند زيبا مي خواهيد، به بخوريد».(81)
همچنين داروهاي شيميايي به طور قطع بر جنين تأثير مي گذارد؛ زيرا مواد شيميايي از راه جفت وارد بدن جنين شده، رشد او را به خطر مي اندازد. براي مثال، مصرف منظم آسپرين، با کم وزنی هنگام تولد، مرگ نوزاد، رشد حرکتي ضعيف تر و نمره هاي هوشي پايين تر در آغاز کودکي ارتباط دارد. مصرف زياد داروهاي آرام بخش نيز در رشد مغز جنين اختلال ايجاد مي کند.(82)

2. حالات رواني مادر

گرچه برحسب ظاهر، ميان مادر و جنين ارتباط عصبي وجود ندارد، وضعيت عاطفي و هيجاني مادر تأثير بسزايي بر جنين مي گذارد. بنابراين، بايد عواملي که بر حالات روحي و رواني مادر تأثير مي گذارد، جست و جو کنيم. خوش حالي، ناراحتي، ترس و مانند آن بر نوزاد درون رحم به طور محسوسي اثر دارد. اختلافات خانوادگي، فعاليت هاي بيش از حد مادر و مشکلات اقتصادي و شغلي، از جمله عواملي اند که به وضعيت عاطفي و هيجاني مادر لطمه وارد مي کنند. پژوهش ها نشان داده است که فرزندان چنين مادراني حساس و کج خلق اند، و به اختلال در خواب و تغذيه دچار مي شوند.(83)

3. سيگار

سيگار يکي از عوامل بالقوه ي مرگ انسان هاست و فرد را به بيماري هاي قلبي – عروقي و سرطان ريه دچار مي کند. همچنين استعمال سيگار سبب تنفس بد، تغيير رنگ دندان ها و بوي بد دهان شده، مرگ زودهنگام را در پي دارد. سيگار کشيدن زنان باردار ممکن است سبب کم شدن وزن نوزاد هنگام تولد، تأخير در رشد مغزي جنين، ابتلاي نوزاد به غده ي بدخيم و مرگ ناگهاني وي شود.(84)

4. مواد مخدر

مصرف مواد مخدر از سوي مادران باردار، افزون بر زيان هايي که براي سيگار برشمرديم، بر حالات عاطفي نوزاد نيز تأثير مي گذارد. روي گرداني و انزوا، جزو حالاتي است که در نوزاد مادران معتاد به مواد مخدر مي توان ديد.(85)

5. الکل

عامل بسيار خطرناک ديگر براي جنين الکل است. اين عامل نيز مانند دو عامل سيگار و مواد مخدر، هم بر سيستم داخلي مادر و هم بر جنين تأثيرهايي منفي به جاي مي گذارد.(86) مصرف فراوان الکل ممکن است باعث نازايي شود. همچنين کودکان چنين مادراني به عقب ماندگي ذهني، اختلالات عصبي مرکزي و نابهنجاري چهره دچار مي شوند.(87) امامان معصوم(عليهم السلام)نيز هشدار داده اند: با کساني که شراب مي نوشند ازدواج نکنيد. امام رضا(عليه السلام)در روايتي مي فرمايند: «به شراب خوار زن ندهيد. همانا هر کس به شراب خوار همسر بدهد، گويا آن دختر را به سوي زنا راهنمايي کرده است».(88)

محيط پس از تولد

محيط پس از تولد را به سبب گستردگي آن مي توان به دو بخش کلي تقسيم کرد: محيط طبيعي و محيط اجتماعي.

محيط طبيعي

پژوهش ها نشان مي دهد که آب و هوا، منطقه جغرافيايي، نور، مسکن، خوراک و پوشاک از جمله عواملي اند که محيط طبيعي به شمار مي آيند. اين عوامل کم و بيش بر برخي از ويژگي هاي جسمي و شخصيتي فرد تأثير مي گذارند و از نظر اخلاقي، حالت هاي ويژه اي را در افراد ايجاد مي کنند. براي مثال، اغلب سخاوت و شجاعت در صحرانشينان، کسالت و تنبلي در محيط هاي گرم، علاقه به استقلال و بزرگواري در کوه نشينان، رضا و قناعت در محيط کشاورزي و علاقه به کوشش و کار در محيط هاي سردسير ديده مي شود.(89)
از ديگر مصاديق محيط طبيعي، تغذيه است. سفارش بيش از اندازه ي متخصصان به تغذيه با شير مادر، اهميت موضوع را مي رساند. اين مهم در گفتار معصومان نيز به چشم مي خورد.(90) همچنين پس از دو سالگي در جهت ايجاد عادت هاي مناسب خوردن، توصيه هايي شده است که به برخي از آنها اشاره مي شود: 1. به تدريج و به آرامي غذاهاي جامد را به کودک بدهيد؛ 2. غذاهاي متفاوت و سالمي را تهيه کنيد و از ارائه تنقلاتي مانند پفک و چيپس خودداري کنيد؛ 3. رژيم غذايي غيرمتعارف فرزند نوپاي خود را بپذيريد. اگر کودک گوشت يا سبزي را رد مي کند و در مقابل، بادام زميني يا پنير را ترجيح مي دهد، آرام باشيد؛ 4. صحنه ي غذا خوردن ميدان نبرد نيست؛ او را به خوردن مجبور نکنيد؛ 5. اجازه دهيد غذاهاي سالم را انتخاب کند.(91)

محيط اجتماعي

محيط اجتماعي از خانواده اي کوچک آغاز مي شود و سپس محيط هاي بزرگ تر مانند مدرسه، جامعه و مؤسسه هاي علمي و غيرعلمي را دربرمي گيرد. روابط درهم تنيده ميان عوامل محيطي و کنش هاي متقابل ميان فرد و محيط اجتماعي، از جمله دلايل پيچيدگي روابط اجتماعي است.(92) در اينجا به برخي از عوامل مهم محيط اجتماعي مي پردازيم:

خانواده

خانواده نخستين محيطي است که کودک با آن روبه رومي شود و در آن بسياري از عادت ها، نگرش ها، آداب و رسوم و ارزش هاي اخلاقي و اجتماعي را مي آموزد. والدين نقشي اساسي در شکل دادن شخصيت کودک ايفا مي کنند. درحقيقت، خانواده نخستين و قديمي ترين محل ارتباط اجتماعي افراد به شمار مي آيد.(93)
کودک به دليل سلسله نيازهايش، به خانواده، به ويژه مادر وابسته مي شود و مادر نخستين فردي است که با کودک به طور مستقيم ارتباط برقرار مي کند. نفوذ پدر و مادر و کودک تنها به جنبه هاي ارثي محدود نمي شود، بلکه چگونگي آشنايی و ارتباط کودک با بنيان هاي فرهنگي و تربيتي جامعه، به چگونگي ارتباط والدين و فرزندان وابسته است.(94) ازين روي، بيشترين مسئوليت تربيت فرزندان بر دوش والدين است. پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله)مي فرمايند: «خانه اي که از برنامه ي درست حکيمانه بي بهره باشد، ويرانه اي بيست نيست».(95) بنابراين، بر اساس پژوهش هاي دانشمندان علوم تربيتي و جامعه شناسي، خانواده، بهترين محيط براي تربيت کودک است. ارتباط ميان والدين و کودکان از هرگونه ارتباط آنان با ديگر عوامل اجتماعي نيرومندتر است.

همسالان

پس از خانواده، همسالان مؤثرترين عامل محيطي در اجتماع اند. اين عامل از آن روي اهميت دارد که ويژگي هاي مشترک ميان آنان موجب الگوگيري آنان از يکديگر مي شود. همچنين همسالان به سبب درک يکديگر، زمان زيادي را در بيان عقايد، سليقه ها، روش هاي زندگي و به طور کلي جنبه هاي مثبت و منفي شخصيت خود مي گذرانند. از اين روي، دانشمندان علوم تربيتي به اين گروه توجه ويژه اي داشته اند و به تفصيل، ويژگي ها، شرايط و راهکارهاي مناسب را براي هدايت و اصلاح آنان بيان کرده اند.
نقش همسالان با نقش خانواده متفاوت است. گرچه رابطه ي کودک با پدر و مادر عميق تر و بادوام تر از رابطه ي وي با همسالانش است، کنش هاي متقابل ميان همسالان، از آزادي و برابرنگري بيشتري برخوردار است.(96)
در منابع اسلامي نيز به اين مهم، بسيار توجه شده است؛ چنان که خداوند در قرآن مي فرمايد: «روزي که ستمکار، دو دستش را مي گزد و مي گويد: کاش با راهنمايي رسول راهي برگزيده بودم. اي کاش فلاني را دوست نمي گرفتم».(97) اين آيه به نتايج رفاقت و معاشرت با بدان اشاره دارد. رسول اکرم(صلي الله عليه و آله)مي فرمايند :«هرانساني از دين و روش دوست و هم نشين پيروي مي کند»؛(98) «کسي که خداوند خير او را مي خواهد، به او دوستي شايسته ارزاني مي کند،[که] اگر فراموش شد، به يادش آورد و اگر به يادش آورد، او را ياري دهد».(99) همچنين اميرمؤمنان(عليه السلام)دوست را بهترين ذخيره اي مي دانند که بدون آن، گويا فرد هيچ اندوخته اي ندارد.(100) در روايت ديگري، امام صادق(عليه السلام)سعادتمندترين مردم را کسي مي دانند که با مردم بزرگوار معاشرت داشته باشد.(101)

مراکز فرهنگي و مذهبي

از ديگر عوامل مؤثر در رشد، مراکز فرهنگي و مذهبي اند. منظور از اين مراکز، همه ي اجتماعاتي اند که به گونه اي با فرهنگ و مذهب ارتباط دارند. مدرسه، دانشگاه، مؤسسه هاي علمي، کانون هاي فرهنگي، کتابخانه، مسجد و حسينيه، از جمله مصاديق اين مراکزند.
عواملي که در اين گونه مراکز مؤثرند عبارت اند از: محيط فيزيکي، برنامه هاي درسي و مذهبي، ملعمان، مربيان، روحانيان، شاگردان و افرادي که به گونه هايی در انتقال بخش بزرگي از فرهنگ، آداب و رسوم و روش هاي زندگي و يادگيري سهيم اند تا بتوانند جامعه را به سوي زندگي سالم و صالح راهنمايي کنند.

وسايل ارتباط جمعي

از ديگر عواملي که بر رشد تأثير مي گذارند، وسايل ارتباط جمعي اند. راديو، تلويزيون، سينما، تئاتر، ارتباطات رايانه اي، مانند پست الکترونيکي و اينترنت و مطبوعات – اعم از مجله و روزنامه – در گسترش اطلاعات و جهت بخشيدن به افکار و احساسات، تأثير فراواني دارند.
با پيشرفت فناوري در امر اطلاع رساني، مي توان گفت وسايل ارتباط جمعي يکي از آسان ترين و سريع ترين عواملي است که هرگونه دانشي را در قالب نوشتار، صوت و تصوير در اختيار مردم مي گذارد. بنابراين، تأثيرپذيري از اين عوامل، نقشي اساسي در زندگي ايفا مي کند.
عوامل محيطي از جنبه هاي گوناگون بر رشد فرد تأثير مي گذارد که مهم ترين آنها را مي توان در موارد زير خلاصه کرد: 1. تأثير بر رشد و شکوفايي استعدادها؛ 2. شکل و جهت دهي به رفتار، 3. الگودهي، 4. آموزش؛ 5. انتقال ارزش هاي اخلاقي؛ 6. انتقال آداب و رسوم، ارزش ها و قانون هاي اجتماعي.(102)
پژوهشگران بر قدرت بيشتر تلويزيون در برابر ديگر رسانه ها تأکيد مي ورزند؛ چنان که با ورود يک دستگاه تلويزيون به خانه؛ تغييراتي در شيوه هاي رفتار افراد خانواده مي بينيم. از اين روي، توجه به چند نکته ضروري است:
از آنجا که معمولاً غذا کنار تلويزيون صرف مي شود و افراد خانواده، همراه تماشاي تلويزيون با يکديگر صحبت مي کنند، ارتباط آنان به کمترين حد مي رسد. بنابراين، والدين بايد زمان مفيدي را براي گفت و گو تدبير کنند؛ چرا که صحبت هاي کنار تلويزيون بريده بريده است و نمي تواند پيام هاي لازم را برساند.
والدين بايد زمان تماشاي تلويزيون بچه ها را محدود کنند تا آنان نتوانند براي مدت طولاني به اين کار سرگرم شده، از فعاليت هاي ديگر باز بمانند.
والدين بايد برنامه هايي را که فرزندان تماشا مي کنند، کنترل کنند تا از تقليد رفتارهاي خشونت آميز جلوگيري کنند. پژوهش ها نشان مي دهد که خشونت تلويزيوني، بچه ها را به رفتارهاي فيزيکي پرخاشگرانه تشويق مي کند و از حساسيت آنها به خشونت مي کاهد. همچنين، برخي برنامه ها اطلاعات مفيدي به کودکان مي دهد، درحالي که برخي برنامه ها، افکار و احساسات نامطلوبي را در آنان برمي انگيزد.
حضور فعال والدين در تماشاي تلويزيون همراه با فرزندان، موجب مي شود تا آنان بتوانند برنامه ها را ارزيابي کنند. براي مثال، برخي از شخصيت هاي فيلم را مي توان نقد کرد.(103)

وراثت – محيط

کدام يک از دو عامل وراثت يا محيط مهم تراست؟ اين پرسشي است که دانشمندان به آن پاسخ يک ساني نداده اند. برخي بيشتر به وراثت اهميت داده اند، درحالي که برخي ديگر، عامل محيط را بر وراثت ترجيح مي دهند. اين اختلاف ميان دانشمندان اسلامي نيز وجود دارد.(104)
گرچه در اينجا تأثير هر يک از دو عامل را جداگانه بيان کرديم، حقيقت آن است که در ديدگاه هاي دانشمندان معاصر به تعامل اين دو مي پردازيم. براي مثال، وودورث(105)اثر وراثت و محيط را به مساحت مستطيل تشبيه مي کند و مي گويد: همان گونه که مساحت مستطيل بر طول هر يک از قاعده و ارتفاع متوقف است، رشد انسان نيز بر تعامل اين دو عامل متوقف است.(106) اگر دو بذر را از دو جنس در زميني با شرايطي مساوي بکاريم، از بذر خوب، محصول خوب و از بذر نامناسب، نتيجه ي نامطلوب به دست مي آيد. حال اگر يک نوع بذر را در دو خاک و با شرايطي متفاوت بکاريم، از خاک مناسب، محصولي خوب و از خاک نامناسب، محصولي نامطلوب حاصل مي شود.
از منابع اسلامي چنين برمي آيد که برخي ويژگي ها مانند خلق و خو و رنگ پوست، بيشتر به واسطه ي عوامل ارثي تعيين مي شود؛ هرچند تأثير محيط نفي نمي شود. در برخي موارد، مانند هوش و استعداد، وراثت زمينه ساز است و عوامل محيط آنها را به فعليت مي رسانند. گاهي نيز تعامل اين دو، نقش تعيين کننده اي در رشد ندارند، بلکه عامل ديگري در اين زمينه نقش اساسي ايفا مي کند. اين همان اراده و انتخاب انسان است که آن را توضيح خواهيم داد.

3. اراده

امتياز انسان بر ديگر موجودات و وجه تمايز او، داشتن اراده و اختيار است. توانایي ويژه انسان که بر اساس آن، فرد تأثيرهاي زيستي و محيطي را در تسلط خود درآورده، آگاهانه مسيري را براي رشد برمي گزيند. روشن است که اعمالي چون ضربان قلب در قلمرو اختيار انسان نيستند و مراد از اراده، اعمالي است که از سر اختيار انجام بگيرد و انتخاب يک راه، از ميان مسيرهاي گوناگون است.
با توجه به اينکه اراده از نهاد آدمي سرچشمه مي گيرد، نداشتن اراده در روح انسان خلل ايجاد مي کند؛ زيرا در زندگي آدمي و مسير پيشرفت او موانعي است که جز با اراده نمي توان از آن گذشت. بنابراين، افرادي که نداي بي حالي، بي حوصلگي و نااميدي سر مي دهند، به راحتي نمي توانند از اين مسير بگذرند و اين اراده است که با پشتکار و مقاومت، آدمي را به مقصد مي رساند. از اين روي، برخي گفته اند: فرد با اراده، کسي است که هدفي معقول دارد که تا دستيابي به آن نااميد نمي شود و مشکلات، مانع پيشرفت او نخواهند شد. اراده به منزله ي آبشاري است که راه خود را از ميان سنگ هاي سخت و برنده باز مي کند و جلو مي رود. رهبران بااراده، هميشه راه خود را به سوي اهداف عالي باز مي کنند و سختي کار از پيشرفت آنان جلوگيري نمي کند.
بنابراين، هرچند تأثير وراثت و محيط – که بيشتر روان شناسان تنها به اين دو توجه کرده اند – بر رشد انسان انکارناپذير است، عامل ديگري به نام اراده و اختيار نيز بر برخي رفتارهاي انسان حاکم است. رشد برخي از ابعاد انسان مانند بعد اخلاقي – معنوي، بدون رفتارهاي ارادي امکان پذير نيست؛ چرا که کمال و سعادت جاوداني بشر با همين عمل اختياري او به دست مي آيد.(107) درحقيقت، اراده نقش تعيين کننده اي در ابعادي که رشد آنها به رفتارهاي آگاهانه وابسته است، دارد.

پي نوشت ها :

1. Paul H. Mussen, Carmichael’s Manual of Child Psychology, p.449.
2. R. David, Shaffer, Developmental Psychology Childhood and Adolescence, p.6-7.
محمدرضا شرفي، مراحل رشد و تحول انسان، ص15. براي آگاهي بيشتر از تعريف ها، ر.ک: علي مصباح و ديگران، روان شناسي رشد با نگرش به منابع اسلامي، ج1، ص77-78.
3. فان آنستم منهم فادفعوا اليهم اموالهم(نساء، 77).
4. براي آگاهي بيشتر، ر.ک: سيدمحمد حسين طباطبايي، الميزان في تفسيرالقرآن، ترجمه ي سيد محمد باقر موسوي همداني، ج4، ص274؛ ج8، ص299و ج13، ص474.
5. اکراه في الدين قد تبين الرشد من الغي (بقره، 256).
6. ان يروا سبيل الرشد لايتخذوه سبيلا وان يروا سبيل الغي يتخذوه سبيلا(اعراف، 146).
7. کفاک من عقلک ما اوضح لک سبل غيک من رشدک (نهج البلاغه، حکمت 421).
8. محمود منصور، روان شناسي ژنتيک، تحول رواني ازکودکي تا پيري، ص6.
9. علي مصباح و ديگران، روان شناسي رشد با نگرش به منابع اسلامي، ج1، ص77-78.
10. سوسن سيف و ديگران، روان شناسي رشد، ج1، ص3.
11. همان، ص10.
12. براي آگاهي بيشتر، ر.ک: علي مصباح و ديگران، روان شناسي رشد با نگرش به منابع اسلامي، ج1، ص98-145.
13. predictable pattern.
14. و نقر في الارحام مانشاء الي اجل مسمي(حج، 22).
15. علي مصباح وديگران، روان شناسي رشد با نگرش به منابع اسلامي، ج1، ص118.
16. cephalo caudal.
17. Proximodistal.
18. علي اکبري شعاري نژاد، روان شناسي رشد، ص111-112.
19. علي مصباح و ديگران، روان شناسي رشد با نگرش به منابع اسلامي، 1، ص108.
20. Continuity.
21. محمدپارسا، روان شناسي رشد، کودک و نوجوان، ص27.
22. مسعود آذربايجاني و محمدرضا سالاري فرد، روان شناسي عمومي، ص81.
23. E. Mavis Hetherington&Ross D.Parke, Child Psychology, p.2.
24. ولقد خلقنا الانسان من سلاله من طين* ثم جعلناه نطفه في قرار مکين* ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضغه عظاما فکسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقين (مومنون، 12-14).
25. هو الذي خلقکم من تراب ثم من نطفه ثم من علقه ثم يخرجکم طفلا ثم لتبلغوا اشدکم ثم لتکونوا شيوخا(غافر، 67).
26. indiviual differences.
27. G. Great, Fein Development and Personality, p.33.
28. و هوالذي جعلکم خلائف الارض ورفع بعضکم فوق بعض درجات ليبلوکم في ماآتاکم ان ربک سريع العقاب (انعام، 165).
29. لايزال الناس بخير تفاوتوا فاذا استووا هلکوا (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج77، ص385).
30. سوس سيف و ديگران، روان شناسي رشد، ص18.
31. Cumulative.
32. عبدالله شفيع آبادي، مباني روان شناسي رشد، ص18.
33. baby growth spurt.
34. adolescent frowth spurt.
35. رضا کرمي نوري و عليرضا مرادي، روان شناسي تربيتي، ص33.
36. equilibrium &disequilibrium.
37. علي ابوترابي، نقد ملاک هاي بهنجاري در روان شناسي بانگرش به منابع اسلامي، ص333.
38. علي مصباح و ديگران، روان شناسي رشد با نگرش به منابع اسلامي، ج1، ص113.
39. E. B. Hurlock, developmental psychology, p.28-29.
40. علي مصباح و ديگران، همان، ص122.
41. genetics science.
42. behavioral genetics.
43. علي مصباح و ديگران، روان شناسي رشد با نگرش به منابع اسلامي، ج1، ص182.
44. E. Mavis Hetherington & Ross D. Parke, Child Psychology.p.78.
45. Heredity.
46. علي مصباح و ديگران، روان شناسي رشد با نگرشي به منابع اسلامي، ج1، ص182.
47. Gregor Johannes Mendel.
48. The MMendelian Laws.
49. Morgan.
50. Paul H. Mussen, Child Development and Personality, p.42-43.
51. علي اصغر احمدي و محمد نقي فراهاني، روان شناسي عمومي، ص57.
52. Chromosome.
53. گرچه شمار کروموزوم ها در هر نوعي ثابت است، شمار آنها در انواع گوناگون حيوانات متفاوت است؛ مثلاً در هر سلول يک موش 36 کروموزوم و يک انسان 46 کروموزوم به طور ثابت وجود دارد (عبدالله شفيع آبادي، مباني روان شناسي رشد، ص26).
54. Paul H. Mussen carmichael’s, Manual of Child Psychology. p.43-44.
55. Sperm.
56. Ovum.
57. عبدالله شفيع آبادي، مباني روان شناسي رشد، ص25.
58. Peter K. Smith, Understanding Children’s Development, p.33.
59. برگرفته از: ريتا ال. اتکينسون زمينه ي روان شناسي هيلگارد، ترجمه ي محمدنقي براهني و ديگران، ج1، ص124.
60.chromosomal abnormalities.
61. Ibid, p.33-34.
62. Down.
63. E Mavis Hetherngton. & Ross D. Parke, Child Psychology, p.62.
64. Mongolism.
65. پاول اس. کاپلان، روان شناسي رشد، ترجمه ي مهرداد فيروزبخت، ص188.
66. Gene.
67. علي مصباح و ديگران، روان شناسي رشد با نگرش به منابع اسلامي، ج1، ص191.
68. علي اصغر احمدي و محمد نقي فراهاني، روان شناسي عمومي، ص57.
69. حسن الاخلاق برهان کرم الاعراق (عبدالواحد آمدي تميمي، غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص340)
70. ادرکک عرق من امک (محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج42، ص98).
71. Dominant.
72. Recessive.
73. G. Great Fein, Child Development and Personality. p.37-38.
74. پاول اس. کاپلان، روان شناسي رشد، ترجمه ي مهرداد فيروزبخت، ص151.
75. ان الله تبارک و تعالي اذا اراد ان يخلق خلقا جمع کل صوره بينه و بين آدم ثم خلقه علي صوره احداهن، فلايقولن احد لولده هذا لا يشبهني و لا يشبه شيئا من آبائي (محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج104، ص93).
76. ميرزا حسين نوري طبرسي، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج14، ص304.
77. سيد محمد باقر حجتي، اسلام و تعليم و تربيت، بخش اول، ص108.
78. محيط را به گونه هاي ديگري نيز تقسيم کرده اند؛ مانند محيط مادي و معنوي، با محيط انساني و غيرانساني. براي آگاهي بيشتر، ر. ک: همان، ص106-108.
79. اذا وقع الولد في جوف امه… يداه علي وجنتيه و ذقنه علي رکبتيه کهيئه الحزين المهموم فهو کالمصرور، منوط بمعاء من سرته الي سره امه فبتلک السره يغتذي من طعام امه و شرابها الي الوقت المقدر لولادته (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج60، ص352).
80. ر. ک: جواد فيض، من و کودک من، ص41-48.
81. ر. ک: محمدبن يعقوب کليني، فروع کافي، ج6، ص357.
82. لورا اي. برک، روان شناسي رشد، ترجمه ي يحيي سيدمحمدي، ج1، ص127.
83. رضا کرمي نوري و عليرضا مرادي، روان شناسي تربيتي، ص71.
84. ام. رابين ديماتئو، روان شناسي سلامت، ترجمه ي محمدکاوياني و ديگران، ج1، ص113.
85. علي مصباح و ديگران، روان شناسي رشد با نگرش به منابع اسلامي، ج1، ص304.
86. لورا اي. برک، روان شناسي رشد، ترجمه ي يحيي سيدمحمدي، ج1، ص130-132.
87. ام. رابين ديماتئو، روان شناسي سلامت، ترجمه ي محمد کاوياني و ديگران، ج1، ص121.
88. لا يتزوج شارب خمر. فان من فعل فکانما قادها الي الزنا(محمدباقرمجلسي، بحارالانوار، ج103، ص272).
89. سيدمحمدباقرحجتي، اسلام و تعليم و تربيت، بخش اول، ص108، به نقل از ابن خلدون.
90. ر. ک: محمدباقرمجلسي، همان، ص323-324.
91. لورا اي. برک، روان شناسي رشد، ترجمه ي يحيي سيدمحمدي، ج1، ص189.
92. علي مصباح و ديگران، روان شناسي رشد با نگرش به منابع اسلامي، ج1، ص220.
93. E. Mavis Hetherington & Ross D. Park, Chilld Psychology, p.485.
94. محمدرضا شرفي، مراحل رشد و تحول انسان، ص65.
95. مامن بيت ليس فيه شيءمن الحکمه الاکان خرابا(ابوعلي فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج1، ص659).
96. E. Mavis Hetherington & Ross D. Park, Chilld Psychology, p.537.
97. ويوم يعض الظالم علي يديه یقول يا ليتني اتخذت مع الرسول سبيلا * يا ويلتي ليتني لم اتخذ فلانا خليلا (فرقان، 27-28).
98. المرء علي دين خليله و قرينه (محمد بن يعقوب کليني، اصول کافي، ج2، ص75.
99. من اراد الله به خيرا رزقه خليلا صالحا ان نسي ذکره وان ذکراعانه (علي مشکيني، تحريرالمواعظ العدديه، ص174).
100. الصدق افضل الذخرين و من لاصديق له، لا ذخرله (محمد محمدي ري شهري، ميزان الحکمه، ج5، ص296).
101. اسعد الناس من خالط کرام الناس (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج74، ص185).
102. براي آگاهي بيشتر ر.ک: علي مصباح و ديگران، روان شناسي رشد با نگرش به منابع اسلامي، ج1، ص222-224.
103. ر. ک: بارباراکي پولند، پرسش هاي والدين، پاسخ هاي متخصص، ترجمه ي شهره عبدالهي، ص157، شهلااعزازي، خانواده و تلويزيون، ص52.
104. براي آگاهي بيشتر، ر. ک: شهلااعزازي، خانواده وتلويزيون، ص227-242.
105. Woodworth.
106. سيد محمدباقر حجتي، اسلام و تعليم و تربيت، بخش اول، ص125.
107. براي آگاهي بيشتر، ر. ک: محمد تقي مصباح يزدي، خودشناسي براي خودسازي، ص103-108.

منبع: کتاب روان شناسي کاربردي (1).