انگیزه ها که با نیازها وابستگی تمام دارند، از یک جهت به صورت انگیزه های نخستین (1) یا اصلی، انگیزه های ثانوی (2) یا فرعی، برون بنیاد (3)، درون بنیاد (4) و آگاه (5) یا ناآگاه (6) مطرح می شوند.

انگیزه های نخستین:

این دسته از انگیزه ها بر نیازهای زیستی (سایقها) استوارند و از نظر فردی و گروهی برای بقای موجود زنده بسیار کارسازند و در حفظ موجودیت او به طور مستقیم دخالت دارند، مانند هوا، آب، غذا و خواب. در صورتی که انگیزه های ثانوی به طور غیر مستقیم این وظیفه را به عهده دارند؛ مانند پس انداز پول در بانک، کار و فعالیتهای فوق برنامه و مانند اینها. انگیزه های ثانوی فراوان و بیشمارند و هر کس به شیوه های مختلف و بنا به سلیقه و توانایی خود به انگیزه های ثانوی میدان می دهد.

انگیزه های برون بنیاد:

این گونه انگیزه ها از محیط فرد و بیرون از وجود او پدید می آیند. ما به طور معمول کارهایی را انجام می دهیم که یا پاداش دهنده و یا تهدید کننده اند. وقتی داوطلبی برای ورود به دانشگاه به طور خستگی ناپذیری به کسب معلومات می پردازد. رفتار او، یعنی کوشش در کسب معلومات بیشتر دارای انگیزه برون بنیاد است.

انگیزه های درون بنیاد:

این گروه از انگیزه ها از خواست و علاقه های قلبی ناشی می شوند، و چنان است که فرد، بی آنکه برای دست یافتن به هدفی یا کسب امتیازی کارهایی انجام می دهد، زیرا از انجام دادن آنها لذت می برد. روان شناسان معتقدند که انگیزه های درون بنیاد از اهمیت بالایی برخوردارند و در موفقیت و پیشرفت کارها از انگیزه های برون بنیاد مؤثرترند.

انگیزه های آگاه و ناآگاه:

وقتی انسان بتواند دلایل موجهی برای رفتارهایش بیان کند می گویند علت رفتار مشخص است و چنین رفتاری دارای انگیزه ی آگاهانه است. در واقع هر قصد و نیتی که در عمل رفتار معینی به وجود آورد از انگیزه ی آگاه برخوردار است. بسیاری از رفتارها و فعالیتهای ما بر این گونه اند.
اما، انگیزه های ناآگاه انگیزه های خاصی نیستند، بلکه بعضی رفتارها بر اثر انگیزه های نامشخصی پدید می آیند که هیچ گونه دلیل روشنی برای آنها نمی توان بیان داشت. اما در حقیقت هر معلولی تابع علتی است و هیچ رفتاری بی سبب پدید نمی آید. اگر از علت رفتاری آگاه نباشیم، این به دلیل نادانی ماست. باید علت را جُست و جو کرد. فروید معتقد است که انگیزه های سر کوفته چون محلی در وجدان آگاه ندارند در وجدان ناخودآگاه باقی می مانند و گاهی همچون یک تیر شهاب در وجدان آگاه حضور پیدا می کنند و موجب رفتارهایی می شوند که فرد از علت واقعی آنها آگاه نیست. بعضی از علتها نیز بسیار پیچیده اند و شخص نمی تواند علت وقوع رفتار را به دقت مشخص سازد. آموخته های خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی، قوم و قبیله ای و دینی و مذهبی که به گونه ای ناآگاه بر رفتار تأثیر می گذارند از این گونه اند.

انگیزه ها از دیدگاه پژوهشگران

بعضی از روان شناسان معتقدند فقط یک نوع انگیزه بر رفتار آدمی حکمفرماست، مانند فروید (7) که لی بیدو (8) (زیست مایه) یا نیروی جنسی را علت اصلی بروز رفتار و کار و کوشش آدمی به شمار می آورد. به عقیده ی او لی بیدو به گونه ای غریزی، سنجیده یا نسنجیده بر وجدان آگاه فرمان می راند. گروههای دیگری از پژوهندگان، مانند هرمان هسه (9) مفهوم دوگانگی (10) را در انگیزش به کار برده اند. از دیدگاه آنان تعامل یا داد و ستد میان دو نیروی متضاد، مانند نر و ماده، خیر و شر (خوبی و بدی) به رفتار ما نیرو و جهت می بخشد. گروههای دیگری نیز مانند مُورِیْ (11) و همکارانش انگیزه ها را به گونه های متفاوت و متعدد مطرح کرده اند که جای بحث آنها در اینجا نیست.
اما اکثر روان شناسان مهمترین انگیزه ها را به سه دسته زیستی (12)، اجتماعی (13) و شخصی (14) تقسیم کرده اند که در زیر به شرح هر دسته اقدام می شود.

انگیزه های زیستی

اکثر روان شناسان نیز انگیزه های زیستی یا فیزیولوژیکی را بنیادی ترین و اصلی ترین انگیزه ها دانسته اند و معتقدند که آنها نیروهای پویای درونی هستند و زمینه های اساسی رشد و بقای موجود زنده را فراهم می آورند. در اینجا به توضیح مهمترین انگیزه های زیستی می پردازیم.

انگیزه ی تشنگی

بیشتر از 75 درصد از وزن بدن انسان را آب تشکیل می دهد که تنظیم و حفظ چنین مقداری کار آسانی نیست. زیرا از راه ادرار و عرق کردن مقدار زیادی از آب بدن پیوسته کاهش می یابد. به این جهت تأمین آب بدن یک سایق انگیزشی مهم به شمار می آید. باید توجه داشت که بدون غذا انسان می تواند تا بیش از یک ماه زنده بماند، اما اگر چند روز از آب محروم بماند مرگ او حتمی است.
انگیزه ی تشنگی عاملی درونی است. وقتی دهان خشک می شود نشانه ی آن است که بدن ما به آب نیاز دارد. در واقع بر اثر دو مکانیزم یا ساز و کار (15) است که تشنگی پدید می آید. نخست تجمع نمک در یاخته های بدن تابعی از میزان آب در خون است و زمانی که این غلظت به حد معینی می رسد احساس کمبود آب بدن به هیپوتالاموس اعلام می گردد که در نتیجه دهان و گلو به اصطلاح خشک می شود. دومین ساز و کار عمده که سبب ایجاد تشنگی می شود کاهش کلی حجم آب در بدن است. وقتی بر اثر یک سانحه یا تصادف خونین مقدار زیادی خون از بدن خارج شود مواد باقی مانده در رگها نمی توانند به فعالیتهای عادی خود به درستی ادامه دهند، به این جهت در فرد مصدوم تشنگی شدید احساس می شود و اگر تا چند ساعت آب به او نرسد در همه ی بافتهای بدن التهاب و خشکی ایجاد می شود. افزایش درجه ی گرما در بدن و صرف انرژی زیاد نیز موجب عرق ریختن، غلظت خون و در نتیجه تشنگی می شود. اگر به وسیله ای غیر از دهان آب به معده ی حیوان تشنه ای برسد حدود 15 دقیقه طول می کشد تا آب جذب و تشنگی رفع شود. تجربه نشان داده است که هر موجود زنده ای به اندازه ی کمبود خود آب می نوشد.
بخش پسین هیپوفیز در تنظیم میزان آب بدن دخالت دارد. اختلال در کار این غده موجود زنده را به نوشیدن آب زیاد وادار می کند و ادرار او در نتیجه افزایش می یابد. در واقع هورمونی که از بخش پسین غدّه هیپوفیز تراوش می شود سبب تنظیم آب بدن می گردد، امّا گروهی از پژوهشگران معتقدند که هپیوتالاموس در تنظیم تشنگی و آب بدن دخالت دارد و با انجام دادن آزمایشهایی این امر را به اثبات رسانده اند. از سویی باید در نظر داشت که تراوش منظم غده ی هپیوفیز در تنظیم کار غده های دیگر و بسیاری از فعالیتهای بدنی مؤثر است.

انگیزه ی گرسنگی

گرسنگی یکی از انگیزه های بسیار نیرومند زیستی است و آن چنان است که انگیزه های دیگر را زیر تأثیر خود قرار می دهد و بیش از همه در جهان امروز از آن صحبت می شود. بنا به آمارهای جهانی بیشتر از یک سوم جمعیت جهان در حال نیم گرسنگی دایم به سر می برند و گرفتار انواع بیماریهای ناشی از آن هستند.
گرسنگی هنگامی پدید می آید که فرد به واسطه ی نبودن یا کمبود غذا درد یا فشار خاصّی را همراه با تشنج و انقباض معدی یا به اصطلاح مالش، احساس می کند. پژوهشگران را عقیده بر این است که گرسنگی در نتیجه ی کاهش در قند خون ایجاد می شود. تزریق گلوکز (16) گرسنگی را رفع می کند، اما تزریق انسولین (17) موجب بروز آن می شود. آزمایش دیگری نشان داده است که اگر خون سگ سیری را به سگ گرسنه ای تزریق کنند حالت گرسنگی او از بین می رود. به علاوه احساس گرسنگی به معده و حتی اعضایی که مغز و معده را پیوند می دهند بستگی ندارد. هنگامی که معده ی شخص را خارج کنند و ارتباط عصبی آن را با مغز قطع نمایند احساس گرسنگی در او از میان نمی رود. در آزمایشی با تحریک هیپوتالاموس موش به وسیله ی جریان ضعیف برق و در آزمایش دیگری یا برداشتن یک قسمت از هیپوتالاموس مشاهده گردید که حیوان، بی آنکه نیازی به غذا داشته باشد شروع به خوردن غذا می کند. این امر بیانگر آن است که هیپوتالاموس در تنظیم این احساس و خوردن غذا کارساز است.
اگر به بخش میان – بطنی هیپوتالاموس (18) در مغز صدمه ای برسد میزان تراوش انسولین بالا می رود و بر وزن فرد افزوده می شود، بیشتر مواد خوراکی به چربی تبدیل می شود و در یاخته ها اندوخته می گردد. به عقیده ی فریدمن و استریکر (19) اگر میزان گلوکز در خون کاهش یابد گرسنگی افزایش پیدا می کند. امّا اگر به بخش کناری هیپوتالاموس صدمه ای برسد اشتهای فرد به غذا کاهش می یابد و از وزنش کاسته می شود.
افرادی نیز که مبتلا به بیماری دیابت (مرض قند) هستند غذا زیاد می خورند، اما به وزنشان افزوده نمی شود. زیرا مواد غذایی نه تنها به مصرف یاخته ها نمی رسند، بلکه جذب یاخته های چربی نیز نمی شوند. در واقع بیشتر مواد غذایی دفع می شوند، بی آنکه به مصرف یاخته ها رسیده باشند.
به طور کلی بدن هر موجود زنده به مواد لازم غذایی نیاز دارد. کمبود هر یک از این مواد نیاز و میل به آن ماده را در او به وجود می آورد. به همین سبب تغذیه ی آزاد را بهترین نوع تغذیه دانسته اند. نه تنها انسان، بلکه جانوران نیز غذاهایی را برمی گزینند که بدنشان به آنها نیاز دارد. چنین وضعی در افراد آدمی نیز به خوبی احساس می شود. بو و مزه ی غذا نیز موجب اشتها و عدم اشتها به غذا می شود. این امر مؤید آن است که بدن به مواد موجود در غذا نیاز دارد یا ندارد.

سیری

مغز میزان گلوکز و مواد غذایی لازم را برای بدن تنظیم می کند. حالت سیری (20) زمانی حاصل می شود که نیازی به صرف غذا احساس نگردد. وقتی در معده غذا به اندازه ی کافی وجود داشته باشد احساس سیری پدید می آید. هنگامی که مواد خوراکی وارد روده های کوچک می شوند به احساس سیری یاری می دهند. اگر غذایی که صرف می شود از نظر مواد کالری زا کافی باشد موجود زنده از خوردن غذا دست می کشد.
اگر کسی 5 درصد بیشتر از میزان غذایی را که لازم دارد صرف کند هر سال حدود 7 کیلوگرم بر وزن او افزوده می شود، اما اگر 5 درصد از آن میزان کمتر مصرف کند گرفتار گرسنگی شدید خواهد شد (ژکویه (21) 1987).
وقتی انسان کاهش وزن پیدا می کند به هر دلیلی که باشد احساس گرسنگی در او پیدا می شود و آنقدر می خورد تا وزن از دست رفته را بازیابد. اما زمانی که بر وزن او افزوده می شود کمتر احساس گرسنگی می کند و از صرف مواد خوراکی پرهیز می کند تا وزنش به حال طبیعی بازگردد. همه ی این حالتها به گونه ای خود به خود انجام می گیرد، تقریباً در یک دوره ی چند ماهه وزن بدنی ثابتی پیدا می کنند. این وزن بدنی را نقطه تنظیم (22) نامیده اند. نقطه ی تنظیم مانند دماسنج یا ترموستات وزن بدن را تنظیم می کند. به این معنا که وقتی وزن بدن زیر نقطه تنظیم قرار بگیرد گرسنگی افزایش می یابد و از فعالیّت سوخت و ساز کاسته می شود تا وزن از دست رفته بازگردد.
وقتی کسی برای چند روز غذا نخورد اشتهایش زیاد می شود و هنگامی هم که در سورچرانیهای متعدّد به غذاهای مختلف روی می آورد، اشتهایش به خوراک کاهش می یابد. باید توجه داشت که تنظیم کننده های فیزیولوژیکی وزن ثابتی را حفظ می کنند، اما این امر دلیل بر آن نیست که آن وزن بهنجار است. اکثر بزرگسالان در چند سال وزن ثابتی دارند، مگر آنکه بیمار شوند، روش زندگی آنها تغییر کند یا تصمیم به کاهش وزن بگیرند.

فرهنگ و گرسنگی

فرهنگ نقش مهمی در انتخاب غذا دارد. غذای رایج در فرهنگ هر جامعه ای مذاق افراد را به بو، طعم، ترشی و شوری عادت می دهد. به این جهت، مردم غذای مرسوم خود را بر غذای محیطها و جامعه های ناآشنا ترجیح می دهند. در واقع فرهنگ و آداب و رسوم اجتماعی در ذائقه ی افراد تأثیر می گذارد. چنانکه بادیه نشینان از خوردن چشم شتر، ملخ و سوسمار لذت می برند در حالی که ایرانیها از چنین غذاهایی بیزاری نشان می دهند. در صورتی که در بعضی از کشورهای دیگر از خوردن گوشت آنها دوری می جویند. مسلمانان خوردن گوشت خوک را حرام و کثیف می دانند، اما در بعضی کشورها آن را حلال و حتی مطبوع می شناسند. گوشت گاو نیز در بسیاری از کشورهای جهان مورد علاقه ی مردم است. اما در هندوستان گاو موجودی مقدس و کشتن و خوردن گوشت آن فعلی حرام و نابخشودنی است. به طور کلی غذاهای خوب و مورد توجه آنهایی هستند که از بو، طعم و مزه ی خوب برخوردار باشند.

اختلالهای غذایی

بسیاری از افراد آدمی یک برنامه ی غذایی متعادل و سنجیده را اختیار می کنند و می کوشند وزنشان را در محدوده های طبیعی حفظ کنند. در بعضی افراد سازوکارهای انگیزشی به نتیجه نمی رسند، همواره احساس گرسنگی می کنند و به پرخوری می پردازند، یا در وضعی میان پرخوری و گرسنگی به سر می برند و یا با وجود احساس گرسنگی از خوردن پرهیز می کنند. بعضی از این اختلالها از نابهنجاریهای بدنی نتیجه می شوند و بعضی دیگر از عوامل مؤثر اجتماعی و شناختی حاصل می شوند که با عوامل فیزیولوژیکی رقابت می کنند.
یکی از اختلالهای غذایی بی اشتهایی عصبی (23) است. در این اختلال، شخصی که دارای وزن بهنجار و طبیعی است می کوشد با کم خوردن مواد غذایی یا حتی گرسنگی وزن خود را هرچه بیشتر پایین آورد. اما جوع عصبی (24) نوعی اختلال غذایی است که فرد در مهمانیها یا سورچرانیها پرخوری می کند و به صرف غذاهای پر کالری می پردازد، سپس برای آنکه چاق نشود از طریق مُسهل یا استفراغ به دفع غذا اقدام می کند که آن را پرخوری و دفع (25) نامیده اند.
باید توجه داشت که بی اشتهایی و کم خوری در زنها بیشتر از مردان است و در فرهنگهایی که مردم از وزن خود آگاهند اتفاق می افتد. بسیاری از مادران در فرهنگهای مختلف نگران وزن خود و دخترانشان هستند و به اختلالهای بی اشتهایی عصبی و جوع عصبی ادامه می دهند.

مشوّقهای برونی گرسنگی

بعضی افراد آدمی از دیدن غذا و بوی آن، به ویژه غذاهای پر جاذبه، تحریک می شوند و به پرخوری می پردازند. رادین (26) (1976) از بررسیهای خود چنین نتیجه گرفت که هرچه مواد غذایی بیشتر در معرض دید و دسترس افراد باشد، بدون توجه به نیازهای بدنی، به خوردن آنها گرایش نشان می دهند. این دسته از افراد را برون اشتها (27) نامیده اند. همچنین، وی (1984) در بررسیهای خود به این نتیجه رسید که فقط دیدن و بوی غذا میزان انسولین افراد برون اشتها را افزایش می دهد و سوخت و ساز بدنی را فعال می سازد.

چاقی و کنترل وزن

بعضی افراد با وجود خوردن غذاهای متنوّع و کالری دار چاق نمی شوند. اما بعضی دیگر با خوردن همین مقدار غذا یا حتی کمتر از آن چاق باقی می مانند. این امر به دلیل آن است که بدن بعضیها دارای سوخت و ساز (28) یا متابولیسم کامل است؛ در صورتی که سوخت و ساز دسته ی دوم ناقص است.
باید توجه داشت که چربی در حد معینی برای بدن کارساز و مطلوب است، زیرا اندوخته ی سوخت با کالری بالا را به وجود می آورد تا در زمانی که مواد غذایی کاهش می یابند به مصرف بدن برسند. این امر مقاومت بدن را هنگام قحطی و خشکسالی نیز افزایش می دهد. در واقع اندکی چاق بودن هیچ گونه خطری ندارد، بلکه سودمند و مؤثر هم هست.
اما چاقی بیش از اندازه پیامدهای ناگوار و ناخواسته ای به دنبال دارد. کسانی که چاق و دارای شکم بسیار برجسته و همچون یک سیب درشت، به اصطلاح سر و ته یکی هستند، گرفتار بیماریهایی مانند مرض قند، فشار خون بالا، ناراحتیهای قلبی، سنگ کیسه ی صفرا، ورم مفاصل و برخی از انواع سرطان می شوند.
چاقی تنها یک تهدید برای سلامت بدنی نیست، بلکه بیانگر نگرش منفی دیگران نسبت به انسان چاق نیز هست که به عنوان موجودی کُند، تنبل و کم تحرک شناخته شده است. این گونه افراد بیش از همه مورد استهزا و ریشخند دیگران قرار می گیرند و فرزندان آنان نیز از داشتن چنین پدر و مادری احساس شرمندگی می کنند. به عقیده گُرتمیکر (29) میزان درآمد افراد چاق نسبت به افراد عادی سالیانه در شرایط مساوی 7000 دلار کمتر است.

انگیزه ی جنسی

یکی دیگر از انگیزه های زیستی انگیزه ی جنسی (30) است که نیاز به ارضاء دارد، اما مانند انگیزه های تشنگی و گرسنگی آن چنان نیست که اگر ارضاء نشود موجودیت و زندگی انسان به خطر بیفتد. تسکین نیافتن انگیزه ی جنسی، گرچه ناراحتیهایی را در بردارد، ولی بقای فرد را به خطر نمی افکند. از سوی دیگر انگیزه ی جنسی برای تداوم نسل از اهمیت بالایی برخوردار است.

هورمونها و رفتار جنسی

هیپوتالاموس که در انگیزه ی گرسنگی نقش آفرین است در انگیزه ی جنسی نیز وظیفه ی مهمی را به عهده دارد. به این معنا که هیپوتالاموس غده ی هیپوفیز را تحریک می کند و بر اثر آن هورمونهایی تراوش می شوند که سبب ایجاد هورمون جنسی می شوند. هورمونهای عمده ی جنسی عبارتند از آندروژن (31) و استروژن (32). گرچه مرد و زن هر دو دارای هورمونهای آندروژن و استروژن هستند، اما هورمون آندروژن در مردها خیلی بیشتر از زنهاست و هورمون استروژن نیز در زنها خیلی بیشتر از مردها فعالیت دارد. به وسیله همین دوگونه هورمون است که ویژگیهای مردانه و زنانه پدید می آیند. اگر این هورمونها تراوش نشوند میل جنسی نیز از میان می رود.
هورمونهای جنسی به رشد ویژگیهای موجود نر و ماده یاری می دهند و رفتار جنسی پدید می آورند. در بیشتر پستانداران ارضای انگیزه ی جنسی با باروری و تولیدمثل همزمان می شود. به این معنا که جنس ماده برای نزدیکی آمادگی پیدا می کند و استروژن در جنس ماده موجب خروج تخمک از تخمدان می شود. در جانوران پستاندار این کار به آسانی انجام می گیرد. زیرا با تزریق هورمون استروژن جانور ماده برای فعالیت جنسی آماده می شود، اما در جانور نر نمی توان با تزریق هورمون آندروژن چنین آمادگی را فراهم آورد (فِدِر (33)، 1984). با وجود این کاپلان (34) در نتیجه ی آزمایشها و بررسیهای خود با موشهای نر دریافت وقتی بیضه های آنها را که هورمون تستوسترون تولید می کنند بردارند، علاقه ی خود را نسبت به آمیزش جنسی از دست می دهند، اما اگر به آنها هورمون تستوسترون تزریق کنند رفته رفته علاقه ی جنسی خود را بازمی یابند.
هورمونها تنها عامل تعیین کننده ی رفتار جنسی نیستند. میل جنسی زنها هنگام تخم گذاری قدری افزایش می یابد و با جنسهای ماده ی جانوران پستاندار متفاوت است. زیرا زنها نسبت به تستوسترون بیشتر از استروژن واکنش نشان می دهند. در واقع نوسانهای هورمونی بستگی به تحریک جنسی دارد. روان شناسان در آزمایشهای جداگانه ی دانشجویان پسر با پسر و پسر با دختر دریافتند که میزان تراوش تستوسترون در پسران هنگام گفت و گو با دختران بیشتر از گفت و گوی پسران با پسران است.
به عقیده ی پژوهشگران، به ویژه هاکروبین (35) تراوش کم هورمونهای جنسی تأثیر کمی بر میل جنسی به جا می گذارد، ولی تراوش زیاد تستوسترون موجب میل جنسی شدید می شود و گاهی فرد را به اعمال غیر انسانی و تجاوز بی رحمانه به زنان و کودکان وامی دارد. اختگی و مصرف داروی دپو – پروورا (36) به طور کلی از میزان تراوش تستوسترون می کاهد و در نتیجه میل جنسی و نزدیکی را از بین می برد.
هورمونها از طریق هیپوتالاموس موجب برانگیختگی جنسی می شوند. در موشها وقتی به بخشی از هیپوتالاموس صدمه وارد گردید به هر گونه فعالیت جنسی آنان پایان داده شد و تحریک آن به وسیله الکتریک و با تزریق کمی هورمون سبب فعالیت رفتار جنسی گردید.
هورمونهای جنسی، به ویژه تستوسترون را می توان با بنزین خودرو مقایسه کرد. اگر بنزینی در کار نباشد خودرو روشن نمی شود. بنابراین، سوخت هورمونی مهم و اساسی است، اما محرکهای روانی مانند عشق و جاذبه های دو طرف هستند که سایق جنسی را به فعالیت درمی آورند.

محرّکهای برونی جنسی

بسیاری از بررسیها بیانگر آنند که وقتی افراد آدمی موضوع یا داستان عاشقانه ای را می بینند، می شنوند یا می خوانند تحریک می شوند. شگفت انگیز اینکه بیشتر هواخواهان چنین مطالبی مردها هستند.
به طور کلی محرکهای برونی موجب برانگیختگی میل جنسی مردان و زنان می شوند. اگر در یک برنامه ی جنسی هدف آگاهی و آموزشی سازنده و سنجیده باشد بهره گیری از چنین برنامه ای کارساز و انسانی است و حتّی ممکن است به رفع نقص شیوه های نارسای آنان بینجامد، وگرنه سرانجامی جز کژ راهه و گمراهی در پی نخواهد داشت. اگر کششهای درونی هورمونی و جاذبه های روانی جنسی دست به دست هم بدهند می توانند یک زندگی شاد و کامبخش را فراهم آورند.

محرّکهای تخیّلی (37)

انگیزه جنسی از داد و ستد یا تعامل محیط و فیزیولوژی بدنی پدید می آید. اما محرکهایی که در مغز به وجود می آیند نیز میل و برانگیختگی جنسی را موجب می شوند، شکل (1). در واقع مغز عضو اصلی جنسی به شمار می آید. به عقیده ی ویلموت (38) صدمه رسیدن به دستگاه نخاعی هیچ گونه احساس تناسلی را برنمی انگیزد، اما میل جنسی را از بین نمی برد. گاهی خوابهای عاشقانه یا به اصطلاح خوابهای شیطانی سبب احتلام جوانان می شود. ولز (39) معتقد است که در خوابهای عاشقانه تقریباً همه ی مردان و حدود 40 درصد از زنان به اوج لذت جنسی و احتلام می رسند.
در بیداری نیز بعضیها شکل و شمایل، اندامها و نگاههایی را به یاد می آورند و به یاد آنها به ارضای انگیزه ی جنسی می پردازند. بنا به بررسیهای هانت (40) 19 درصد از زنان و 10 درصد از مردان کسانی را به یاد می آورند که با جبر و زور با آنها رابطه ی جنسی برقرار می کنند.

** توضیح تصویر
شکل (1): نیروهای مؤثر بر انگیزه ی جنسی: انگیزه ی جنسی از آمادگی، داد و ستد فیزیولوژیکی، محیط و خیالپروری ناشی می شود. از (Byrne, 1989)

ناتوانیهای جنسی

ناتوانیهای جنسی مسائلی هستند که عملکرد و اجرای وظایف جنسی را با ناکامی روبه رو می کنند. بعضیها، به ویژه با کمبود نیرو و برانگیختگی جنسی سر و کار پیدا می کنند. چنانکه در مردها پیش از نزدیکی حالت انزال به آنان دست می دهد و یا آنکه عِنّین می شوند، به این معنا که با راست نشدن آلت نمی توانند وظایف جنسی خود را به درستی و موفقیت انجام دهند. زنها نیز گرفتار سردمزاجی می شوند و برای ارضای انگیزه جنسی خود و شوهر تعلل می ورزند و یا هیچ گونه آمادگی و اشتیاقی نشان نمی دهند که گاهی به درگیری و جدایی می انجامد.
بنا به بررسیهای اسپی یس (41) و همکاران بعضی از جوانان نیز که قبل از نزدیکی گرفتار انزال می شوند بیشتر به علت آن است که مدتی طولانی از ارضای انگیزه جنسی محروم مانده یا خودداری کرده اند.
مسائل جنسی مانند همجنس بازی، نارسائیها، ضعف قوه ی باء بسیار گسترده اند که فرصت بحث آنها در اینجا وجود ندارد. فقط به مسئله انحرافهای جنسی در مبحث آسیبهای روانی اشاره خواهد شد.

انگیزه های اجتماعی

انگیزه های اجتماعی که بر نیازها استوارند پایه و بنیاد بسیاری از رفتارهای آدمی به شمار می آیند. به این جهت اجتماعی نامیده شده اند که از رفتارهای گروهی، به ویژه از خانواده، مدرسه، محیط زندگی، با همیاری دیگران به صورت رفتارهای خاص آموخته می شوند و به کار می روند. در واقع این انگیزه ها کوششی پایدار و خستگی ناپذیر به نظر می رسند.
چنانکه وقتی به دست می آیند هدفهای بالاتری را دنبال می کنند. برای نمونه، کسی که نیاز به ارتباط با دیگران دارد، این پیوند را فقط با یک نفر برقرار نمی سازد، بلکه می کوشد با افراد دیگری همین ارتباط را داشته باشد. بنابراین، انگیزه های اجتماعی یک هدف کلی و یک ویژگی پایدار و ماندگار را برای شخص فراهم می آورند و چون آموختنی هستند نیروی آنها از شخصی به شخص دیگر فرق می کند و ویژگی یا صفت ویژه شخصیت افراد را شکل می دهند. انگیزه های اجتماعی بسیارند. در اینجا تنها به تشریح سه مورد از آنها می پردازیم که عبارتند از انگیزه های موفّقیّت (42)، پیوند جویی (43) و قدرت طلبی (44).

انگیزه ی موفّقیّت

انگیزه ی موفقیت کوششی است که موجود آدمی در راه احراز شایستگی و اعتلای ذات به کار می برد. در افرادی که انگیزه ی موفّقیّت بالاست همواره می کوشند کار خود را به گونه ای شایسته و بی نقص انجام دهند تا با کار خوب و ارزشمند دیگران قابل مقایسه و توجّه باشد. این گونه افراد را کارمدار (45) نامیده اند. انگیزه ی موفقیت را می توان به آسانی در اموری مانند کشورداری، اداره ی مدرسه یا کلاس درس، خیاطی، هنرهای زیبا، مسابقه های ورزشی مشاهده نمود.
چون انگیزه های اجتماعی، از جمله ی انگیزه ی موفقیت، آموختنی هستند میزان اهمیت و قدرت آنها بستگی به نگرش جامعه، محیط زندگی و خانواده کودکان و نوجوانان نسبت به میزان و نحوه ی موفقیت دارد. در واقع کودکان از خواست و علاقه ی پدر و مادر خود و افراد مهّم و معروف جامعه سرمشق می گیرند. اَلبرت بندورا (46) معتقد است کودکان از راه مشاهده و تقلید، نه تنها مطالب درسی، بلکه نگرشها و انگیزه های موفقیت را نیز یاد می گیرند. افزون بر این، توقعات پدران و مادران نیز در رشد انگیزه ی موفقیت فرزندانشان با اهمیت و در خور توجهند و در راه پیشرفت آنان از هیچ اقدامی روی گردان نیستند و کودکان و نوجوانان هم می کوشند در حد توانشان آرزوهای والدین خود را برآورند.

خاستگاه انگیزه ی پیشرفت:

پدران و مادرانی که فرزندان حساس و انگیزش پذیر دارند از همان آغاز به آنان درس آزادگی و خودمختاری می دهند و از آنان می خواهند که خودشان لباس بپوشند، غذا بخورند و تکلیفهای درسی را خود به تنهایی انجام دهند. با این پیشرفتهاست که پدران و مادران به خود می بالند و از موفقیت فرزندانشان اظهار خوشوقتی و شادی می کنند. به عقیده ی دووِک و اِلیت (47) انگیزه ی پیشرفت دارای ریشه و خاستگاه عاطفی است؛ زیرا موفقیت و کامیابیهای کودکان را به عواطف مثبت نسبت می دهند. این انگیزه به جهت آنکه کودکان پیشرفت را در نتیجه شایستگی و کوشش خود می دانند می تواند دارای ریشه های شناختی نیز باشد.

انگیزه ی درون مایه و پیشرفت

در کلاس درس، در کارگاه و در میدانهای ورزشی دوگونه انگیزه ی پیشرفت مشاهده می شود. انگیزه ی درون مایه (48) (علاقه مستقیم) بر اشتیاق و رغبت درونی استوار است. با این انگیزه فرد می کوشد رفتار را به خاطر خودش انجام دهد. اما در انگیزه ی برون مایه (49) (علاقه ی غیر مستقیم) برای به دست آوردن پاداش و یا پرهیز از تنبیه کوشش و فعالیت می شود. برای مثال، شاگردی که دارای انگیزه ی برون مایه است توجهش بیشتر به نتایج برونی تکلیفهای درسی جلب می شود. زیرا اگر مطالب را نیاموزد ممکن است در امتحان مردود شود. به این جهت می کوشد با وجود آنکه به خود درس علاقه ای ندارد آن را بیاموزد تا در نزد خانواده و دوستان شرمنده نشود. اما کسی که دارای انگیزه ی درون مایه است می کوشد با همه ی توجه و توان خود مطالب را بیاموزد و از آن لذت ببرد و به امتحان و نمره اعتنایی ندارد،‌ بلکه آنچه برایش اهمیت دارد فهمیدن و آموختن مطالب است.
روان شناسان دریافته اند که در هر فعالیتی، حتی کارهای ورزشی، فشارها و مشوقها لذت انگیزه ی درون مایه را از بین می برند. دین رایَن (50) با بررسی وضع بازیکنان فوتبال به این نتیجه رسید که پیشرفت بازیکنان حرفه ای و لذتی که از بازی می برند کمتر از بازیکنان دوستار فوتبال است. در واقع آنچه برای ورزشکاران بیشتر اهمیت دارد علاقه و لذتی است که از خود ورزش به دست می آید و به تداوم آن می انجامد، نه انگیزه های برون مایه، مانند جایزه.
با توجّه به موارد بالا آنچه که رهبر، مدیر، مربی ورزش یا یک معلم می خواهد این است که چگونه و به چه وسیله هایی می تواند انگیزش، بهره وری (قدرت تولید) و خشنودی افراد را بالا ببرد؟ در واقع آن مدیر مسئولی موفّق است که بتواند چهار عامل کارساز به این قرار را از قوه به فعل درآورد: ایجاد انگیزه ی درون مایه، توجه به انگیزه های افراد، تعیین هدف ارزنده و اعمال یک رهبری شایسته و مؤثر. افزون بر این روان شناسان مدیریت صنعتی ویژگیهای رهبران یا مدیران موفق را این چنین برشمرده اند:
– افراد را به کارهایی می گمارند که علاقه و شایستگی آنها را داشته باشند.
– تربیت افراد علاقه مند با روحیه ی بالا در محیط مناسب به منظور کسب درآمد بیشتر.
– ارج دادن به عملکردها و ایجاد زمینه ی تشویق برای بهترینها.
– بها دادن به کار و موفقیت گروهی.

نیاز به پیوندجویی

یکی از ویژگیهای مهم آدمی پیوندجویی است. افراد بسیار کم یا استثنایی دیده می شوند که از مردم روی گردانند و گوشه نشینی و عزلت پیشه می کنند. زیرا انسان موجودی نیازمند است، هم از نظر مادی و هم از جهت روانی به دیگران نیاز دارد. جهان ما جهان ارتباطهاست، انسان از ارتباط با مردم نه تنها دانش و بینش می اندوزد، بلکه از عشق و محبت آنان نیز بهره می جوید. پیوندجویی به عقیده ی بعضیها امری فطری است. در جانوران نیز این پدیده مشاهده می شود. ضرب المثل فارسی که می گوید “کند همجنس با همجنس پرواز” مؤید این واقعیت است. آزمایشهای مختلف روان شناسان، به ویژه آزمونهای TAT (اندریافت موضوع) نشان داده اند که یکی از نگرانیهای افراد آدمی احساس بی کسی و طرد شدن از سوی دیگران و بی یار و یاور ماندن در تندباد حوادث این جهان است. برای مقابله با چنین احساسی پیوند جویان پر اشتیاق بیش از همه در رابطه با دیگران فعالیت می کنند و از کار با دوستان لذت می برند و با شور و علاقه ی زیاد در انجمنهای ادبی، اجتماعی و سیاسی شرکت می کنند و به بحث و اظهارنظر می پردازند و از این بابت احساس آرامش و خوشی می کنند.
فرهنگهای مختلف برای پیوندجویی ارزشهای متفاوتی قائلند. غربیها، به ویژه آمریکائیها، بیش از همه خود جو و متکی به نفسند، زیرا فرهنگ آنان بر چنین رفتاری تأکید می ورزد. دختران و پسران آمریکایی معمولاً وقتی به 20 سالگی می رسند، بنا به رسم فرهنگشان خانه پدری را ترک می کنند و زندگی مستقلی را برای خودشان تشکیل می دهند. اما شرقیها خیلی وابسته به یکدیگرند و بیشتر زندگی دسته جمعی را دوست دارند و پیوسته می خواهند از احوال هم باخبر باشند. آمریکائیها وابستگی به یکدیگر را نشانه عقب ماندگی شخصیت و نارسایی رشد فردی به شمار می آورند، در صورتی که ژاپونیها وابستگی خانواده و افراد جامعه را به یکدیگر نشانه پیشرفت و قدرت می دانند.

انگیزه ی قدرت

نیاز به کسب قدرت گرایشی است که فرد می کوشد از کاربرد قدرت خود بر دیگران بهره جوید یا بر آنان تأثیری دلخواه بگذارد. افراد قدرت طلب آمادگی بیشتری برای دست یافتن به سازمانهای مختلف سیاسی، اقتصادی و بازرگانی از خود نشان می دهند تا کسانی که نیاز کمتری برای ابراز قدرت احساس می کنند. قدرت طلبان می کوشند مقامهایی را اشغال کنند که حیثیت برانگیز باشد و با مردم در رفع نیازهایشان سروکار داشته باشند.
چون انگیزه ی قدرت دارای جاذبه های بالاست و در رفع نیازهای افراد بسیار چشمگیر و با اهمیت است، بعضیها برای دست یافتن به آن از هیچ اقدامی فروگذار نمی کنند. به این سبب می کوشند به حق یا ناحق قدرت را به دست آورند و در حفظ آن ذره ای کوتاهی نکنند.
ماکیاول (51) در کتابش به نام شاهزاده (52) می نویسد «امیر برای آنکه بتواند بر سر قدرت بماند باید در ظاهر اظهار پاکی و تقدس کند و نشان دهد که به احکام قراردادی جامعه توجه دارد، اما در نهان آن گونه که می خواهد وسایل عیش و عشرت خود را فراهم آورد.» ماکیاول به امیر یا حاکم وقت سفارش می کند که حق در حفظ قدرت است و در این راه فریب و ریاکاری حقی مشروع به شمار می آید، عدالت و انصاف مطرح نیست، سلطه و اعمال نفوذ به هر صورتی که انجام گیرد مجاز است.
اما امروزه برای جلوگیری از چنین بیدادگری نابخردانه و نامردمی انتخابات عمومی را در گزینش نیروهای سه گانه برای یک دوره ی محدود به کار می برند. اگر کارها به خوبی و رضایت مردم پیش بروند، نیروهای اجرایی، قانون گذاری و قضایی برای یک دوره ی دیگر انتخاب می شوند، وگرنه افراد دیگری را به جای آنان برمی گزینند. امروزه در اکثر کشورهای جهان چنین رفتاری مرسوم است و گریز از آن ناممکن.

انگیزه های شخصی

انگیزه های شخصی (53) آن دسته از انگیزه ها هستند که شخص در زندگی و در نتیجه امکانات محیطی خود به دست می آورد. گاهی آنها را انگیزه های شخصی – اجتماعی (54) نامیده اند، به این سبب که دارای ریشه های اجتماعی هستند و فرد را وامی دارند تا شغلهایی مانند پزشکی، مهندسی، قضاوت، روحانیت،‌ معلمی، بازرگانی و جز آن را برگزینند. البته آرزوی داشتن هر یک از این مشاغل بستگی به آرزوها و نگرشهای شخص، خانواده و امکانات موجود دارد.
چون انگیزه های شخصی در افراد متفاوتند میزان شدت آنها در این رابطه نیز با هم فرق می کند. انگیزه ی بعضیها برای دست یافتن به هدف ممکن است از یک بار شکست کاهش یابد یا به طور کلی از بین برود و انگیزه های دیگر جای آن را بگیرند. اما بعضی افراد دیگر، در صورت ناکامی، بیشتر به فعالیت می پردازند و تا به هدف مورد انتظار خود نرسند از آن دست برنمی دارند. چنین پدیده ای بستگی به سطح آرزوی افراد دارد. در واقع زمینه های کارساز و عوامل خانوادگی و اجتماعی در تداوم انگیزه های شخصی مؤثرند.

پی نوشت ها :

1. primary motives
2. secondary motives
3. extrinsic motives
4. intrinsic motives
5. conscious motives
6. unconscious motives
7. Sigmund Freud (1856-1939)
8. Libido
9. Hermann Hesse
duality10.
11. Murray, H., 1938
12. biological
13. social
14. personal motives
15. mechanism
16. glucose
17. insulin
18. ventromedial hypothalamus = VMH
19. Friedman, M. T. & Stricker, E. M., 1976
20. satiety
21. Jequier, E, 1987
22. set point
23. anorexia nervosa
24. bulimia nervosa
25. binge – purge
26. Rodin, J., 1967 & 1984
27. externals
28. metabolism
29. Gortmaker, S. L., 1993
30. sexual motive
31. androgen
32. estrogen
33. Feder, H. H., 1984
34. Kaplan, H. S., 1979
35. Hucker, S. J. & Bain, J., 1990
36. Depo – Provera
37. imaginative stimuli
38. Willmuth, M. E., 1987
39. Wells, B. L., 1986
40. Hunt, M., 1974
41. Spiess, W. F. J., Greer, J. H., & O’Donhue, W. T., 1984.
42. achievement
43. affiliation
44. power motivation
45. task oriented
46. Bandura, A. & Walters, R. H., 1963.
47. Dweck, C. S. & Elliott, E. S., 1983.
48. intrinsic motivation
49. extrinsic motivalion
50. Ryan, E. D., 1980
51. Niccolo Machiavelli (1469-1527)
52. Prince
53. personal motives
54. personal – social motives

منبع مقاله :
پارسا، محمد؛ (1382)، بنیادهای روان شناسی، تهران: انتشارات سخن، چاپ دوم