اهداف من چیست؟ به دنبال چه هستم؟
افراد هدفمند نتایج بهتری در زندگی به دست میآورند و دستاوردهای برتری نیز دارند.
مهم نیست که موفقیت را چه تعریف کنیم افرادی که برای خود و فعالیتهای شخصی – حرفهای خود هدفی را تعیین میکنند، دستاوردهای بیشتری داشته و پیشرفتهای بیشتری نیز به دست میآورند. کاملاً پذیرفته شده است که افرادی که میدانند به کجا میروند، شانس بهتری دارند که زودتر به مقصد برسند. اگر شما مقصد خود را ندانید، احتمال این خطر وجود دارد که ساعتها و روزها بروید ولی به دور خود بچرخید این یعنی شما در زندگی حضور دارید ولی رشد و ترقی و پیشرفت نمیکنید.
بسیاری از متخصصین معتقدند که عامل «هدف گزینی» و تعیین هدف مشخص یکی از مهمترین عوامل متمایز کنندهی افراد موثر و موفق است. سهم این عامل در موفقیت مهمتر از هوش، تحصیلات و امکانات مالی است.
تعریف هدف
هدف یک نتیجه یا پیامد مشخص و اندازه پذیر (قابل اندازهگیری) است که فرد میخواهد در یک چارچوب زمانی خاص به آن دست یابد. هدف جهتگیری به سوی مقصد را هدایت میکند: مثلاً به دست آوردن یک درآمد مشخص، گرفتن یک شغل خاص، برقراری رابطه با فرد معین و هر چیزی که تا کنون در زندگی تجربه نکرده یا به دست نیاوردهایم.
انجام یک پژوهش ده ساله در دانشکدهی علوم بازرگانی دانشگاه شیکاگو نقش هدف گزینی را به خوبی نشان میدهد. از دانشجویان ترم آخر در خصوص اهدافشان پس از فارغالتحصیلی سئوال کردند. از آنها پرسیده شد که پس از فراغت از تحصیل چه میخواهند بکنند؟ و چه برنامههایی برای خود تدارک دیدهاند؟
83 درصد دانشجویان گفتند که هیچ هدفی را هنوز تعیین نکردهاند. 14 درصد هدفی را به صورت جسته – گریخته در ذهن داشتند و فقط 3 درصد اهداف مشخص و معینی را برای خود نوشته طراحی و برنامهریزی کرده و آنرا به صورت مکتوب در آورده بودند.
پس از دهسال همگی آنان مجدداً موردبررسی پرسشنامهای قرار گرفتند و به لحاظ سطح پیشرفت و دستاوردهای حرفهای – مالی مورد مقایسه قرار گرفتند. افرادی که اهداف ذهنی پراکندهای را به صورت جسته و گریخته در ذهن داشتند (طرح مبهمی از آنچه میخواهند) 3 برابر افراد بی هدف دستاورد و پیشرفت داشتند، افرادی که اهداف مکتوب و مشخص تعریف کرده بودند (3 درصد افراد هدفمند) دهبرابر افراد بدون هدف دستاورد حرفهای – شخصی داشتند.
اما داشتن هدف به تنهایی کافی نیست. گاهی اوقات ممکن است موفقیتهایی را در پی داشته باشد، اما به تنهایی رضایتبخش نیست. افرادی که اهدافشان با ارزشها و معیارهای فردیشان همردیف و هماهنگ باشد، رضایتمندی و خشنودی بیشتری کسب میکنند. وقتی ما به هدفی نائل میشویم که توسط نظام ارزشی ما- یعنی آنچه که برایمان مهم و ارزشمند است- سوق داده شده باشد، در زندگی احساس شعف و رضایت مندی قلبی و ذهنی عمیق را تجربه میکنیم.
اهداف مبتنی بر ارزشهای فردی، به رفتار و عملکردهایی میانجامد که تجلی کامل هستی و هویت ماست و این احساس و رفتار خودش به موفقیت و شادکامی و خشنودی میانجامد که همواره به دنبالش بودهایم. هرچه بیشتر این چرخه و دور را تکرار کنیم، ارزشها و تعهد ما به زندگی بیشتر تقویت میشود و این فرآیند یک زندگی شکوفا و خود نظم دهنده را برایمان به ارمغان میآورد.
ارزشمندی اهداف و رضایتمندی و موفقیت رفتارها و عملکردها
وقتی هدفی را به طور روشن و مکتوب برای خود تعیین میکنیم، هدف مشخص، استعداد درونی ما را بیرون کشیده و ما را مجبور میکند تا با تمام نیرو و توان خود نه تنها در جهت به دست آوردن آن هدف، بلکه برای کشف و به کارگیری استعدادهای بالقوه تلاش کنیم.
تعیین هدف مشخص، ما را تقویت میکند تا در زندگی فعال و مسوول باشیم. هرچه اهداف مشخصتر و قابل اندازهگیریتر باشند، برای دستیابی به آنها بیشتر احساس مسوولیت کرده و بیشتر میخواهیم تا برایش زمان و انرژی بگذاریم.
اهداف قدرتمند
هنگامیکه هر فردی به جای آرزو کردن و رویا پردازی و ای کاش گفتن و غرغر کردن از وضعیت فعلی خود، اهداف قدرتمندی مبتنی بر ارزشهای فردی را برای خود معین و مشخص کند، به سمت یک زندگی مثبت و مولدتر پیشخواهد رفت. احساسات و هیجانات منفی مثل اضطراب، افسردگی، ناکامی، ترس، عصبانیت، خشم و استرس به سراغ افراد بدون جهتگیری و بی برنامه میروند و در نتیجه افراد معمولاً هیچگاه هدف متمرکز و امیدی برای دستیابی به آن ندارند. مشخص کردن و تعیین هدف ما را از رویا پردازی با امید اندک و احتمال دستیابی کم و نامعلوم بسوی نتایج و روابطی که میخواهیم و به دنبالش هستیم رهنمون خواهد بود. گذراندن زندگی با طرز تلقی و نگرش: «صبرکن ببین چی پیشمیآید»، هدر دادن پتانسیل و قدرت فردی است.
اهداف قدرتمند، کاملاً خاص و مشخصاند. این نوع اهداف با کلماتی ادا میشوند که به ما تصویر ذهنی روشن و دقیقی از آنچه میخواهیم به دست آوریم میبخشند. با خواندن آن اهداف از روی کاغذ یادداشت، خود دقیقاً می دانیم که چه میخواهیم. هرچه هدف مشخص و روشنتر باشد بهتر و سریعتر میفهمیم که چه باید بکنیم و چگونه باید حرکت کنیم تا قادر باشیم منابع و مواد دستیابی به آنرا فراهم سازیم.
ویژگیهای هدف خوب
1- هدف خوب باید مشخص و خاص باشد. به مثالهای زیر توجه کنید:
هدف غیر خاص یا نا مشخص: وقت بیشتری با فرزندانم بگذارنم.
هدف خاص: کتابخوانی برای فرزندانم سه بار در هفته و هر بار حداقل 30 دقیقه.
هدف غیرخاص: رابطهام را با مادرم یا همسرم بهتر کنم.
هدف خاص : در هر هفته یک کار مشخص که او دوست دارد را برایش انجام دهم ، در کار آشپزی، جارو برقی، منزل کمکش کنم با او مهربانانهتر و مودبانهتر حرف بزنم.
2- هدف خوب باید قابل اندازهگیری و سنجش باشد. با پرسیدن سوالات چه مقدار، چقدر؟ چه مدت؟ باید هدف را به صورت کمی شده بیان کنیم، تا در پایان سال بتوانیم بفهمیم که آیا اینکار شده یا نه. مثال:
هدف غیر قابل سنجش: تا 5 سال دیگر ثروتمند شوم.
هدف قابل سنجش: تا 5 سال دیگر 100 میلیون تومان ملک و پول داشته باشم.
3- هدف خوب چارچوب زمانی دارد. هرچه زمان رسیدن معقولتر و کوتاهتر باشد، برای دستیابی به آن تمرکز و تلاش بیشتری خواهد شد. هدف بدون زمان، بی معناست، هنوز هدف نیست، یک رویا ست مثل مسابقهی فوتبالی است که انتها و پایان آن مشخص نشده است و نمی دانیم پس از چند دقیقه یا چند ساعت یا چند گل رد و بدل شدن بازی به اتمام میرسد؛ و کی میفهمیم که چه کسی برنده شده است و نتیجه بازی چیست.
در این قسمت شایسته است که بر اساس مثالی ساختار اهداف را مشخص کنیم به مثال زیر توجه کنید.
هدف سالانه: ورزش آئروبیک 4 بار در هفته و کاهش وزن تا 15 کیلو
هدف 3 ماهه: ورزش مرتب و روزانه و 4 کیلو کاهش وزن در هر 3 ماه
هدف ماهانه: ورزش مرتب و 5/1 کیلو کاهش وزن در هر ماه
4 – هدفهای خوب در جمله نوشتاری و بیانی به صورت فاعلی و پرتوان بیان میشود.
جملات ساده و کامل و به سادگی آنچه می خواهیم را بیان می کنند. فعل آنچه باید انجام شود را ذکر می کند و آنچه واقعاً و دقیقاً می خواهیم به دست آوریم را توصیف می کند به عنوان مثال:
– گرفتن – دادن- بخشیدن – انتخاب کردن – تمرین کردن – نوشتن – صرف کردن – طراحی کردن – ساختن – ملاقات کردن و . . .
شروع جملات با افعال مثبت و فعال به کوششهای ما جهت میبخشند.
5- تشخیص بین اهداف مبتنی بر نتیجه و اهداف فرایندی (مبتنی بر فرایند).
اهداف مبتنی بر نتیجه = 15 کیلو کاهش وزن
اهداف فرآیندی: اهداف فرآیندی – مبتنی بر فرآیند اقداماتی که فکر می کنیم ما را بسوی هدف رهبری می کنند. مثلا: هر روز بین 10-5 دقیقه سر موضوعات روزانه با او حرف بزنم.
اهداف مبتنی بر نتیجه: بهبود بخشیدن به رابطه و گفتوگو با والدینم/ فرزندانم.
اهداف مبتنی بر فرآیند: روزانه فقط 1200 واحد کالری مصرف میکنم با 20درصد کمتر کالری چربی.
به طور کلی هدف باید:
1- خاص و مشخص باشد.
2- قابل اندازهگیری باشد.
3- چارچوب زمانی مشخصی داشته باشد.
4- جنبهی فاعلی داشته و با فعل مشخص تمام شود.
5- متناسب یعنی نتیجه مدار یا فرایند مدار باشد.
فنون هدف گزینی
بهتر آن است که هدف گزینی یا تعیین هدف همواره در یک طرح کلی و بلند مدت انجام گیرد. ابتدا بهتر است که فرصت تمرکز و تفکر برای خود فراهم ساخته، پیرامون اهداف کلی زندگی یا دیدگاه و نگرش شخصی خود به زندگی فکر کنیم و اهداف اساسی و بنیادین خود در کل زندگی را تعیین کنیم. بعد اهداف 5 سال آینده و سپس اهداف سال آینده را تعیین کنیم.
گام 1 – تمام نقشهایی که در زندگی برای خود قایل هستید و در آن ایفای نقش میکنید را معین کنید:
1 – فرزند 2- همسر 3- کارفرما 4- کارمند 5- پژوهشگر 6- دوست 7- مادر / پدر 8- مدیریت شخصی: سلامت، پیشرفت
و یا تعیین حوزهای مختلف زندگی:
1- کار 2- روابط 3- خانواده 4- اجتماعی 5- سلامت 6- فکری و معنوی 7 – شخصی
گام 2: بین آنچه که دوست دارید و آنچه که «واقعاً میخواهید» به آن برسید و با ارزشهای شخصیتان هماهنگ است تمایز قایل شوید.
مثلاً صبح زود دوست دارید بیشتر بخوابید، ولی واقعاً میخواهید که سالم و شاداب باشید، پس باید رختخواب را ترک کرده و به ورزش بپردازید.
– دوست دارید وقت خود را به تماشای تلویزیون بگذارنید، اما انجام کارهای عقب افتاده برای پیشرفت و درآمد شخصیتان بسیار اساسی است.
ده هدف مهم من برای سال آینده چیست؟
1- حوزههای مختلف زندگی و نقشهای متفاوت خود را مد نظر قرارداده و به صورت بارش ذهنی هرچه را که میخواهید در تمام حوزهها به دست آورید، روی کاغذ بیاورید.
2- ارزشهای فردی خود برای یک زندگی شکوفا را مرور کنید.
3- از میان تمامی هدفهای ردیف شده ده هدف اصلی و اساسی را که با نظام ارزش شما هماهنگی و همخوانی دارد انتخاب کنید.
4- نیاز به اولویتبندی ندارید. شماره بندی به معنی اهمیت و اولویت نیست.
5- فکر کنید که واقعاً برای سال آینده از خودتان چه انتظار دارید و چه می خواهید به دست آورید، چه میخواهید بشوید. از خود و افراد مهم اطراف خود چه میخواهید؟
6- تعیین کنید یا از خود بپرسید که چنانچه به این اهداف نائل آیم چه سود و بهرههایی خواهم برد. منفعت و فایده رسیدن به آن چیست؟ ضرر نرسیدن به آن کدام است؟ (هم برای خودم و هم برای دیگران).
کدامیک از این اهداف اگر برآورده شد و به آن دست یافتم بیشترین تغییر و تفاوت را در زندگی برای من و دیگران در برخواهد داشت؟
7- وقتی این بررسیهای ذهنی را انجام دادید، به اهمیت اهدافتان نگاه کنید و دور مهمترین آنها خط بکشید.
8- آنگاه از میان آنها ده هدف اصلی خود را انتخاب کنید.
9- وقتی رونوشت اولیهی ده هدف اصلی را فراهم ساختید آنها را در کنار هم و پشت سریکدیگر بنویسید تا بتوانید همه را با هم مرور کنید.
10- آنگاه تجسم کنید خودتان را در یک سال آینده در شرایطی که به همهی این اهداف دست یافته باشید، چگونه خواهید بود، و چه احساسی خواهید داشت؟ آیا از آنچه به دست آوردهاید هیجان زده میشوید؟ آیا این اهداف در شما انگیزه ایجاد میکنند تا برای دستیابی به آنها تمام تلاش و همت خود را معطوف دارید؟
11- حالا ملاحظه کنید که آیا این اهداف مشخص شده به لحاظ عملی، شدنی و قابل دستیابی اند؟ تک تک اهداف لیست را مرور کرده و از خود بپرسید «آیا بدون قربانی کردن ارزشهای شخصی، سلامت جسمانی- فکریام و همچنین کیفیت زندگی خانوادگیام، میتوانم به آنان دست یابم؟
12- لیست را مرور کنید تا مطمئن شوید که برای هریک از نقشهای خود حداقل یک یا دو هدف تعیین کرده باشید.
13- حتماً تلاش کنید که یک هدف برای تفریح و بازی و سرگرمی خود تعیین کنید. سرگرمی و تفریح بشاشیت زندگی و طراوات وجود را به دنبال دارد، آنرا دستکم نگیرید.
14- یکبار اهداف را مرور کنید و ببینید با این اهداف آیا بهترین سال زندگیتان را تا کنون رقم خواهید زد؟ هر هدفی را که در این سال جای نگرفت میتوان به سال بعد محول نمود. سالهای دیگری نیز در پی میآیند که هر کدام میتوانند بهترین سال دیگری باشند.
این نقل قول را به یاد داشته باشید:
«مشکل در زندگی من یا افراد دیگر این نیست که نمیدانیم چه بکنیم، بلکه عدم اقدام است» «پیتر دانکر»
این گفته، بزرگترین چالشی را که انسان با آن روبهروست در یک جمله ساده خلاصه کرده است و این نکتهای مهم است که به هنگام تعیین هدف باید مد نظر قرار دهیم.
یکی از راههای فایق آمدن بر این مشکل «قابل رویت» بودن اهدافمان است. باید اهداف سالانهی خود را در معرض دید قرار دهیم که بتوانیم هر روز ببینیم. و چشممان به آن بخورد. زیر شیشهی میزمان یا گوشه آیینهای که هر صبح خود را در آن آرایش می کنیم یا پشت درب اتاق کار. البته باید تصمیم بگیرید که تا چه حد دوست دارید در معرض دید دیگران نیز قرار گیرد. بنابراین به هر نحو مقتضی ترتیبی اتخاذ کنید که هر روز در معرض دیدتان باشد.
اکیداً توصیه میکنم که ده دقیقه در هر روز را به این اختصاص دهید که در شروع روز، در پایان روز (شب) و یا به هنگام اتمام کار روزانه اهداف و طرح عملیتان را مرور کنید